گلدان صراحی مس و خاتم کاری تولید صنایع دستی آقاجانی یکی از زیبانرین و پرفروش ترین صنایع دستی اصفهان است. این گلدان در ابعاد و کیفیت های متفاوتی طراحی و ساخته شده است. گلدان خاتم کاری کد K013 با 16 سانتی متر ارتفاع، مقاوم در برابر ضربه، نور آفتاب و رطوبت هوا و دارای گواهینامه کیفیت جهانی ISO9001:2015 می باشد.
کتاب نیروی حال اثر اکهارت تله توسط مسیحا برزگر ترجمه شده و به اهتمام انتشارات ذهن آویز به چاپ رسیده است. این کتاب ژرف و ساده و شیوا زندگی میلیون ها نفر در سراسر جهان را دگرگون کرده است. شما هم می توانید یکی از آنها باشید.
کتاب نیروی حال، سفری فلسفی و خارق العاده پیش رویمان می نهد. در این کتاب می خوانیم، تو چیزی درون خود داری که بیشتر از همه ی آن چیزهایی است که دنیا می تواند به تو پیشکش کند؛ همان چشمه ی آرامش ژرف که در درون می جوشد.
شما را به مطالعه ی قسمتی از کتاب نیروی حال در سایت خرید کتاب با تخفیف بوکالا دعوت می کنیم.
چگونگی شکل گیری کتاب نیروی حال
برای من، گذشته اهمیتی ندارد و به ندرت درباره ی آن می اندیشم ؛ با وجود این، دوست دارم به طور خلاصه به تو بگویم چه شد که شدم یک آموزگار معنوی و کتاب نیروی حال چگونه به دنیا آمد. من تا سی سالگی در شرایطی پراضطراب زندگی می کردم. شرایطی که بسیاری را از فرط افسردگی به سوی خودکشی سوق می داد. اکنون، وقتی درباره ی آن سال ها حرف می زنم، احساس می کنم درباره ی زمانی در گذشته های دور و یا درباره ی زندگی یک آدم دیگر صحبت می کنم. یک شب، بعد از بیست و نهمین سالروز تولدم، از خواب پریدم و احساس کردم به شدت هراسانم. پیش از آن نیز با حالتی مشابه همان حالت از خواب پریده بودم، اما این بار، حالتی داشتم کاملا متفاوت با دفعه های پیشین؛ بیشتر ترسیده بودم. سکوت شب، طرح شبح وار اثاثیه ی اتاق، صدای قطاری که در آن دورها می گذشت - همه چیز چنان بیگانه با من، دشمن من و بی معنا به نظر می رسید که از دنیا بیزار شدم. بیش از هر چیز، از وجود خودم بیزار بودم. به خودم گفتم: چرا باید این زندگی پر از نکبت را تحمل کنم؟ چرا به این تلاش و تقلای بیهوده ادامه دهم؟ احساس می کردم دوست دارم فنا شوم، معدوم شوم، نباشم. این احساس، قوی تر از احساس غریزی من برای ادامه ی حیاتم بود. این جمله مدام در ذهنم طنین می انداخت که: «دیگر حالم از خودم به هم می خورد.» ناگهان فهمیدم که این جمله، فکری ست در سر من. «آیا من تنها هستم، یا دو نفر هستم؟ اگر حالم از خودم به هم می خورد، پس باید دو نفر وجود داشته باشند: «من» و «خود» که حال من از او به هم می خورد. فکر کردم: «شاید یکی از این دو نفر واقعیت دارد و آن دیگری وهمی بیش نیست.» از این درک و دریافت چنان شگفت زده شده بودم که ذهنم از کار افتاد. آگاه بودم، اما دیگر از فکرها خبری نبود. احساس کردم به گردابی عظیم از انرژی کشیده می شوم. این کشش، ابتدا آهسته بود، اما ناگهان شتاب پیدا کرد. هراسی به جانم چنگ انداخته بود و من می لرزیدم.
صدایی در فضای سینه ام پیچید:
مقاومت نکن!
احساس می کردم دارم به درون خلایی می افتم. احساس می کردم این خلأ در درون من است نه در بیرون من. ناگهان احساس ترسم ریخت و گذاشتم تا به درون آن خلأ بیفتم. بعد از آن را دیگر به ماده ی یاد نمی آورم. پرنده ای که لب پنجره نشسته بود و می خواند، از خواب بیدارم کرد. پیش از آن، چنین صدایی را نشنیده بودم. چشم هایم هنوز بسته بود. تصویر یک الماس در خاطرم نقش بست. گفتم: «آری، اگر الماس می توانست آواز بخواند، صدای او شبیه همین صدایی می شد که اکنون می شنوم.» چشم هایم را باز کردم. نخستین پرتوهای خورشید صبحگاهی از لای پرده های اتاق به درون می تابید. بدون هیچ فکری، احساس کردم نور باید چیزی بیشتر از آنی باشد که ما احساس می کنیم. آن نور ملایمی که از لای پرده ها به درون اتاق می تابید، خود عشق بود. چشم هایم پر اشک شدند. بلند شدم و دور اتاق قدم زدم. اتاق را می دیدم و می دانستم که تا آن زمان اتاقم را واقعا ندیده بودم. همه چیز تازه و باطراوت به نظر می رسید. گویی همه ی چیزها تازه به وجود آمده بودند. اشیا را برمی داشتم؛ یک قلم، يك ليوان، و از زیبایی و حیاتی که داشتند به شگفت می آمدم. آن روز ، در شهر گشتم و معجزه ی زندگی به روی خاک را مشاهده کردم. احساس می کردم تازه به این دنیا پا گذاشته ام. پنج ماه بعد از آن حادثه را در حالتی از آرامش ژرف و سکوت گذراندم، سپس، به تدریج از شدت آن احساس کاسته شد. و شاید آن احساس تبدیل به حالت طبیعی من شده بود. در جهان بودم و به طور عادی زندگی می کردم، گرچه دیگر می دانستم که همه ی تلاش ها و کوشش های گذشته ی من عملا نمی توانست چیزی به آنچه که در ابتدا داشتم اضافه کند. البته، می دانستم که حادثه ای ژرف و شگفت در من اتفاق افتاده است، اما نمی توانستم این حادثه را بفهمم. چند سال بعد بود که با خواندن متون معنوی و گفت وگو با استادان معنویت، فهمیدم که آنچه که منتهای آرزوی همگان است، در من اتفاق افتاده است. فهمیدم که فشار شدید رنج آن شب، باید آگاهی مرا از دامی رهانده باشد: دام بازی ذهن. بازی ذهن این است که تو خود را با ترس ها و غم های خود یکی بدانی. این رهایی چنان کامل بود که بی درنگ خود دروغین و رنجور من فرو ریخت. گویی با بادکنکی را ناگهان خالی کرده باشند. آنچه باقی مانده بود، ماهیت حقیقی من بود. ماهیت همیشه حاضر من هستم آگاهی ای ناب و رها از صورتها. همچنین آموختم که، با حفظ آگاهی خود، به قلمرو بی زمان و نامیرای درون بروم. قلمرویی که قبلا آن را به شکل خلأ احساس کرده بودم. در چنان حالتی از لطف و لطافت و قداست غرق شده بودم که حتی تجربه های معنوی گذشته ام در برابر آن رنگ می باخت. زمانی رسید که، برای مدتی، دیگر از معاش و معیشت چیزی برایم نمانده بود. رابطه هایم قطع شده بود، شغلی نداشتم، خانه ای نداشتم، و هویت اجتماعی خود را نیز گم کرده بودم. دو سال تمام، با شور و سرمستی، در پارکها می گشتم، روی نیمکت ها می نشستم و در شگفتی های پیرامون خود غرق می شدم. اما حتی زیباترین تجربه ها نیز می آیند و می روند. بنیادی ترین تجربه ی من، همان تجربه ی آرامش ژرف بود که از آن زمان تا کنون هرگز مرا ترک نكرده است. تجربه ای که گاهی چنان قوی و آشکار است که دیگران نیز می توانند احساسش کنند. گاهی نیز این تجربه جایی در پس زمینه ی وجود من است و همچون نغمه ای از دوردست ها به گوش می رسد. گاهی بعضی ها پیش من می آیند و می گویند: «ما تجربه ای را می خواهیم که تو به آن رسیده ای. می توانی آن را به ما منتقل کنی؟ می توانی راه رسیدن به این تجربه را به ما نیز نشان بدهی؟» و من به آنها می گویم: «شما چیزی را از من می خواهید که خود دارای آن هستید. مشکل فقط این است که شما نمی توانید آن را در خود احساس کنید. زیرا ذهن شما هیاهو راه می اندازد و نمی گذارد صدای آن به شما برسد.» این پاسخ رشد کرد و کتابی شد که تو اکنون آن را در دست گرفته ای و می خوانی.
در ضمن، پیش از نوشتن کتاب نیروی حال، من هویتی ظاهری نیز پیدا کرده بودم. حالا دیگر من آموزگاری معنوی بودم. کتاب نیروی حال، عصاره ی آموزه های من را در بر دارد. البته، من می کوشم آموزه هایم را، حتی المقدور، در ظرف کلمات بریزم و با افراد و گروه های کوچک و سالکان راه معنا در میان بگذارم. این تلاش من در ده سال گذشته بوده است. می دانم که کلمات گنجایش همه چیز را ندارند. می خواهم با همه ی وجودم تشکر کنم از همه ی آنهایی که شجاعت داشتند و خواستند که تحول درون خویش را تجربه کنند؛ آنهایی که پرسش های جدی درافکندند و آماده ی شنیدن پاسخ هایم بودند. اگر این آدم های دوست داشتنی نبودند، این کتاب به زیور طبع آراسته نمی شد. این آدم ها اقلیتی هستند رو به رشد که طلایه داران معنویت عصر ما خواهند شد. اینها به جایی می رسند که می توانند پوسته ی الگوهای ذهنی جمعی موروثی را بشکنند و بیرون بیایند. الگوهایی که سال های سال است بشریت را اسیر رنج های بسیار کرده است. من اطمینان دارم که این کتاب به دست تمامی کسانی خواهد رسید که خواهان دگرگونی بنیادی درون خویش اند. همچنین امیدوارم که این کتاب به دست کسانی نیز برسد که محتوای آن را در خور توجه می دانند. گرچه آماده نباشند که محتوای این کتاب را زندگی یا تمرین کنند. این امکان وجود دارد که بعدها بذری که در حین خواندن این کتاب کاشته شده است تبدیل به دانه ی روشنی شود و ناگهان بشکفد، ببالد و درختی غرق شکوفه شود. این استعداد در ذات همه ی آدمیان هست. این کتاب، در پاسخ به پرسش های کسانی فراهم آمده که در سمینارها، کلاس های مراقبه و نیز نشست های خصوصی مشاوره شرکت کرده اند. بنابراین، من شکل و شمایل پرسش و پاسخی محتوای این جلسه ها را حفظ کرده ام. در این جلسه ها، من بیش از مخاطبانم آموخته ام. بعضی از پرسش ها و پاسخ ها را کلمه به کلمه حفظ کرده ام. بعضی ها هم حاصل جمع پرسش هایی ست که بیش و کم شبیه به هم بوده اند. هنگام نوشتن، گاهی پاسخ هایی دقیق تر و عمیق تر برای پرسش ها می یافتم و آنها را جایگزین پاسخ هایی می کردم که قبلا داده بودم. ویراستار کتاب نیز برای وضوح بیشتر مطالب، پرسشهایی طرح کرد که برای آنها نیز پاسخ هایی ارایه کردم. از ابتدای کتاب تا انتهای آن، گفت وگوها در دو سطح ارایه شده اند. در یک سطح، توجهی تو را به آنچه که در توست و دروغین است جلب می کنم. در این سطح، درباره ی طبیعت ناآگاهی بشر و تبعات رفتاری آن سخن می گویم . تبعاتی که شامل کشمکش در رابطه دو فرد تا جنگ بین گروهها و ملتها می شود. دانستن این چیزها حیاتیست. زیرا اگر دروغ را به عنوان دروغ انشناسی، هرگز نمی توانی دگرگونی بنیادی بیافرینی در نتیجه، همواره به توهم های خود متمایل می شوی و رنج می بری. در این سطح، نشان می دهم که چگونه از آنچه که در تو دروغین و جعلی ست، یک «خود» نسازی و مشکل شخصی نیافرینی. زیرا آنچه که دروغین و جعلی ست، بدین سان خود را زنده نگه می دارد در سطح دیگر، از دگرگونی ژرف آگاهی انسان سخن می گویم - نه به عنوان امکانی دور در آینده، بلکه امکانی که در لحظه ی اکنون در دسترس توست - مهم نیست که کیستی و کجایی. نشان می دهم که چگونه خود را از اسارت ذهن رها کنی، به ساحت روشن آگاهی وارد شوی و این روشنی را در زندگی روزمره ی خود حفظ کنی...
مشخصات
- عنوان کتاب
- نیروی حال (راهنمای بیداری معنوی)
- عنوان اصلی کتاب
- The Power of Now
- نویسنده
- اکهارت تله
- مترجم
- مسيحا برزگر
- ناشر
- ذهن آويز
- تعداد صفحات
- 352
- وزن
- 392 گرم
- زبان کتاب
- فارسی
- سال چاپ
- 1398
- نوبت چاپ
- 17
- قطع
- رقعی
- شابک
- 9786005219463
افزودن نظر جدید