گلدان صراحی مس و خاتم کاری تولید صنایع دستی آقاجانی یکی از زیبانرین و پرفروش ترین صنایع دستی اصفهان است. این گلدان در ابعاد و کیفیت های متفاوتی طراحی و ساخته شده است. گلدان خاتم کاری کد K013 با 16 سانتی متر ارتفاع، مقاوم در برابر ضربه، نور آفتاب و رطوبت هوا و دارای گواهینامه کیفیت جهانی ISO9001:2015 می باشد.
کتاب پول پول پول پول پول نوشته ی جان میلتون فاگ کتابی است که شمارو با ماهیت و ارزش واقعی پول آشنا می کند شما بعد از مطالعه ی این کتاب دیدگاهی دیگری در مورد پول خواهید داشت. کتاب پول پول پول پول پول به همت علی صباغی ترجمه و توسط نشر پیام آوران موج نو و شکوری چاپ و منتشر شده است.
همچنین مشاهده کنید: بهترین کتاب های روانشناسی جهان
شما را به مطالعه ی معرفی و قسمتی از کتاب پول پول پول پول پول در سایت خرید کتاب با تخفیف بوکالا دعوت می کنیم.
معرفی کتاب پول، پول، پول، پول، پول
زمانه، تغییر کرده است. دوره مشاغل ثابت و مادام العمر، سپری شده است. هر روز شاهد اخراج بسیاری از کارگران و کارمندان هستیم. سؤالی که امروز فکر جوانان ما را به خود مشغولکرده، این است که : «آیا دیگر می توان به چتر حمایتی دولت ها اعتماد کرد، در حالی که آنها خود در هزار توی هزاره جدید گم شده اند ؟!» طرح این سؤال، کاملا طبیعی است. ما دیگر نمی توانیم به سیاق پدرانمان زندگی کنیم. آنها بازماندگان صنعتی هستند و ما فرزندان عصر اطلاعات!
از خصوصیات بارز این عصر، تغییرات سریع و غیره منتظره آن است. هیچ کس قادر نیست حتى آینده نزدیک را پیش بینی کند. هماهنگی با این همه تغییرات، در تمامی زمینه های زندگی به افرادی مبارزه طلب و ثابت قدم نیاز دارد. تربيت چنین افرادی را دیگر نمی توان به مدارس و دانشگاهها سپرد چون بارها امتحان خود را پس داده اند! امروز دیگر ناکارآمدی آموزشهای دانشگاهی در زندگی روزمره، بر کسی پوشیده نیست. همه می دانیم دوره بازی های ایمن ، سپری شده است، و آینده از آن کسانی است که به بازی های پر خطر تن دهند. در این زمانه، به آموزش هایی نیاز داریم که ما و به ویژه فرزندانمان را برای زندگی در دنیای آینده، بیمه کند! مدرسه ای که درس هایش، نه به سبک دوره صنعتی و در جهت پرورش روبات های بی فکر، بلکه به روش عصر اطلاعات، در جهت پرورش انسان هایی مبتکر و کار آفرین باشد: مدرسه بازار یابی شبکه ای!
بازاریابی شبکه ای به شکل یک بیزینس پر در آمد، وارد کشور ما شده و به همین دلیل، توجه افراد بسیار زیادی را به خود جلب کرده است؛ اما درآمد، کمترین چیزی است که می توان از این بیزینس جذاب، انتظار داشت. چرا که ما نیز به این گفته هنری فورد، عقیده داریم که: بیزینسی که به جز پول، چیز دیگری تولید نکند، بیزینس بی روحی است! بازاریابی شبکه ای، یکی از مؤثرترین و اقتصادی ترین راه های دستیابی به مالکیت بیزینس، در آمد مستمر و استقلال مالی در عصر اینترنت است. بازاریابی شبکه ای چیزی فراتر از یک بیزینس عادی است.
موجی است که سوارانش را برای زندگی در قرن بیست و یکم آماده می کند. یک مدرسه انسان سازی که در آن درس هایی را فرا می گیریم که برای زندگی، به ویژه در دنیای آینده، بدانها نیاز داریم، همان چیزهایی که در مدارس و دانشگاه ها تدریس نمی شود! معلمان این مدرسه، کسانی هستند که به خود به سیاق راهبران، همواره در خط مقدم کارزار حضور دارند. راهبران بازاریابی شبکه ای، مربیانی هستند که کارمندان دیروز را، با چشمانی پف آلوده و شکم هایی بر آمده، به جنگجویان فردا، با چشمانی تیزبین و اندامی چالاک، تبدیل می کنند تا در اقتصاد جهانی آینده، ایران عزیز ما نیز حرفی برای گفتن داشته باشد.
کتابی که در دست دارید یکی از آثار بی نظیر جان میلتون فاگ است. او فردی کارکشته و مجرب در همه عرصه های زندگی بالاخص بازاریابی شبکه ای، و نیز نویسنده کتاب پرفروش «بهترین بازاریاب شبکه ای دنیا» است. او در این کتاب کوچک، قصد دارد خوانندگان را به ساده ترین شکل ممکن با بازاریابی شبکه ای، آشنا کند. این کتاب، به ویژه مناسب افرادی است که مایلند خیلی سریع، آشنایی کاملی با این بیزینس 50 ساله پیدا کنند. شاید در هیچ جای دیگری نتوانید در این حجم کم، اطلاعاتی را، تا این اندازه کامل و مستدل و به زبانی ساده بیابید.
*** خرید کتاب پول، پول، پول، پول، پول ***
درباره نویسنده کتاب پول، پول، پول، پول، پول
جان میلتون فاگ، نویسنده، سخنران و یک مربی است، و به قول خودش ، فقط خدا می داند که چگونه به هر کدام از این مهارت ها رسیده است. او دارای مدرک کارشناسی عکاسی از کالج هنر فيلادلفيا است و تاکنون نجار، کارگر، فروشنده، عکاس، مدیر بازاریابی یک شرکت غذایی، مشاور بازاریابی، نويسنده آگهی، مری، ویراستار و رئیس هیأت مدیره گروه های مختلفی بوده است. او مؤسس مجلات آپلاین و نتورک مارکتینگ لایف استایلز بوده که البته دیگر چاپ نمی شوند و همچنین بنیانگذار جامعه بهترین نتوركر است. به علاوه ویراستار مجله موفقیت بوده و تاکنون بیش از 25 نوار و کتاب تهیه کرده که بالغ بر سه میلیون نسخه از آنها فروخته شده است. او هم اکنون ویراستار ارشد مجله نتوركینگ تایمز است.
قسمتی از کتاب پول، پول، پول، پول، پول
پول، پول، پول، پول، پول ... در زندگی، حتما چیزهایی مهمتر از پول هم وجود دارد. درست است، وجود دارد؛ اما حقیقت دیگری هم هست: با پول، کارها بهتر پیش می رود. همیشه همینطور بوده. هنر پیشه ی بزرگ آوازه خوان، فرانسیس آلبرت سيناترا، می گفت: «من، هم ورشکست بوده ام و هم پولدار، ولی باور کنید، پولدار بودن بهتر است.» حق با او بود. او درست می گفت.
سوزان، حلقه الماسی را که از عمه اش به او رسیده بود، فروخت و من هم ساعت مچی طلای 18 عيار پدربزرگم را فروختم تا بتوانیم هزینه های خورد و خوراک و اجاره را بپردازیم. دو تا بچه داشتیم. کریسمس بود و تمام پولمان تنها 100 دلار بود؛ اما امروز، اوضاع فرق می کند. ما پول داریم. حالا می توانم، بدهم دندان هایم را درست کنند. با بچه هایم می توانم به اسکی بروم. اگر اتفاق ناگواری بیفتد، می توانم از پس صورت حساب بیمارستان بربیایم. می توانم به راشل (که سیزده سالش است)، 500 دلار بدهم تا در بازار، همه اش را سر خرید لباس به باد دهد. برای جانی (که هشت سال دارد و یک موسیقی دان مادرزاد است) یک گیتار بخرم. می توانم یک خودروی دو دیفرانسیلی نو داشته باشم که سوزان و بچه ها را با خیال آسوده در برف و یخ کوه بالا و پایین ببرد.
می توانم به هاوایی بروم و یک تلویزیون نو و یک دستگاه ویدئو بخرم، و راحت، هزینه اش را بپردازم و آنقدر به مردم، هدیه بدهم تا از پا بیفتم. وای که من چقدر عاشق این کارم. اگر فردا مَردم، می دانم که زن و بچه هایم، بقيه عمرشان از نظر مالی تأمین هستند تصورش را بکنید!
من آزادم. آزادم که پاسخ گو باشم. آزادم تا خودم را از نظر معنوی، رشد دهم. آزادم تا وقتی بچه هایم از مدرسه به خانه بر می گردند، در خانه باشم. ازآدم تا کاری را که عاشقش هستم، انجام دهم. آزادم تا بر زندگی میلیون ها نفر، تأثیر سازنده ای بگذارم. آزادم تا بگذارم موهایم خیلی بلند شود. آزادم تا آنجایی که ممکن است بهترین باشم، چرا که بضاعتش را دارم. من پول دارم. و می دانم که چگونه شما هم، می توانید پولی را که نیاز دارید، به دست آورید تا بهترین کسی شوید که می توانید.
چه می شد اگر راهی وجود داشت... که شما از طریق یک کار حرفه ای مطمئن ، کسب در آمد می کردید. کاری که: پول شروع کردنش را داشتید
- اسکان هدایت و کنترل خلاقانه فعالیت ها را به شما می داد...
- فرصتی برایتان پیش می آورد که رئیس خودتان باشید...
- به شما این امکان را می داد که خودتان تعیین کنید، پاره وقت یا تمام وقت، کی، کجا، به چه روشی و با چه افرادی کار کنید.
-در ضمن، شما را آموزش می داد و تربیت می کرد...
- مبتنی بر یک نظام قابل تکثیر بوده و پیشاپیش، امتحانش را در مورد دهها هزار نفر از افراد عادی، پس داده بود...
- در آن می توانستید به راستی هر آنچه را که واقعا شایستگی اش را داشتید ، به دست آورید ...
- حتی با شانس کم اما جديت و سخت کوشی زیاد، دستیابی به موفقیت های چشمگیر به راستی برایتان میسر بود. اما راهی وجود دارد. و این کتاب می خواهد چیزی را نشان دهد که دقيقا برای شما ساخته شده است.
*** خرید کتاب پول، پول، پول، پول، پول ***
حکایت یک انسان
سال ها قبل، یک روز، جیم و همکارانش، بث، با هم ناهار می خوردند. بث با هیجان زیادی صحبت می کرد. او به تازگی در یک بیزینس پاره وقت، مشغول شده بود و می خواست به جیم هم این فرصت را بدهد که به او ملحق شود. جيم، بث را دوست داشت و احترام زیادی هم برایش قائل بود؛ اما در رابطه با کار بث، تردیدهای خاص خودش را داشت. راستش را بخواهید، او بیشتر چیزهایی را که بث به او گفته بود باور نداشت.
جيم جواب داده بود که ( باور کردنش خیلی سخته و تازه وقتش رو هم ندارم). دو تا بهانه خوب که بث نمی توانست از آنها ایرادی بگیرد. به این ترتیب جيم ، خیلی مؤدبانه پیشنهاد بث را رد کرد
جیم، مردی باهوش و خلاق بود و در صورت لزوم، هرگاه واقعا نیاز داشت، می توانست درآمد اضافی مختصری برای خودش دست و پا کند. او چیزهای زیادی درباره بیزینس و سرمایه گذاری می دانست و گاهی هم برای به دست آوردن پول بیشتر، کمی مشاوره می داد. او حتی برای دوستانش اظهار نامه مالیاتی تهیه می کرد. هرچند، از انجام این کار متنفر بود، چاره دیگری هم نداشت.
به نظر می رسید هر زمان که پولی داشت و فشاری در کار نبود، یک دفعه اتفاقی غیر منتظره پیش می آمد، مثلا یک تعمیر ماشین، که 250 دلار بیش از انتظارش برایش هزینه داشت ... یا یکی از بچه هایش که می خواست ورزش جدیدی را شروع کند و باید همه تجهيزاتش را می خرید ... یا هدیه ای که می خواست برای همسرش بگیرد اما هزینه اش خیلی بیشتر از آن بود که بتواند بپردازد. جیم همیشه می گفت: زندگی همینه دیگه. او مردی فهمیده و منطقی بود. یک روز عصر، در حالی که پشت میزش نشسته بود، ناگهان چشمش به بروشوری افتاد که بث، در آن روز که با هم ناهار خورده بودند به او داده بود. تصمیم گرفت به بث زنگ بزند و بپرسد که مشغول چه کاری است. بث واقعا از شنیدن صدای او خوشحال شد و حتی هیجان زده تر از زمانی بود که آنها همدیگر را برای ناهار ملاقات کرده بودند. او همه چیز را درباره بيزينسش برای جیم توضیح داد. این که چقدر این کار، سرگرم کننده بود ... با چه افراد خاصی مشغول به کار بوده ... چه احساس خوبی داشته از این که رئیس خودش بوده ... و نیز وقت آزادی که حالا داشت تا در کنار دو فرزندش باشد.
جیم از آن آدم هایی بود که همیشه دوست داشت یک راست برود سر اصل مطلب. به همین دلیل، بی مقدمه از بث پرسید که کارش از لحاظ مالی چطور پیش می رود؟
وقتي بث پاسخ داد، نزدیک بود گوشی از دست جيم بيفتد! بث گفت حدود 10 الى 15 ساعت در هفته تقریبا 2 تا 3 ساعت در روز کار می کند و ماهانه، کمی بیش از 2000 دلار درآمد دارد. در یک لحظه، همه شک و تردیدهای جیم برطرف شد. حالا دیگر جیم اشتیاق شدیدی داشت که بیشتر بداند! بث توضیح می داد و جیم گوش می کرد. برای روز بعد، قرار گذاشتند تا دوباره با هم ناهار بخورند. این دفعه، جیم علاقه مند بود. این دفعه ، گفت که وقتش را دارد. این دفعه به بیزینس بث ملحق شد همانجا و از همان لحظه.
این روزها ، جیم از بیزینس خانگی پاره وقتش، ماهانه 3000 دلار درآمد دارد. بث هم، به الطف موفقيت جیم، توانست از شغل ثابت و همیشگی اش دست بکشد. می دانید، از آنجایی که بث، جیم را به سازمانش آورده بود، حالا می توانست یک کار مزد اندک به سبب موفقیت جيم و افرادش، دریافت کند و کار هفتگی اش هم چیزی حدود 20 تا 25 ساعت شده، به همراه یک جلسه که هر ماه در یک روز شنبه برگزار می شود.
هرچند تنها کار بث، بیزنس خانگی اش بود و به اصطلاح، این کار را Full time انجام می داد؛ اما ترجیح می داد بگوید: «من این کار را My time انجام می دهم» (یعنی خودم تعیین می کنم که در چه ساعاتی کار کنم!)
اگر این حکایت، نظر شما را جلب کرده است ... اگر فکر می کنید اینجا چیزی وجود دارد که می تواند برایتان جالب باشد ... لطفا به خواندن این کتاب ادامه دهید. از این کار، لذت خواهید برد و اگر علاقه مند نیستید ... این کتاب را در گوشه کناری، در کشوی میزی بگذارید تا شاید شبی دیر وقت، درست مثل جيم، همانطور که نشسته اید و از خود می پرسید چگونه می توانید زندگی ای را که همواره به دنبالش بوده اید، برای خود بسازید، تصادفا دوباره با این کتاب کوچک روبرو شوید.
ريشه همه بدی ها
آیا این گفتی انجيل را باور دارید که: ( پول، ريشی همه بدی هاست؟) بیشتر مردم اینطور فکر می کنند. اما برای اصلاح این باور غلط هم که شده، آنچه را انجيل واقع می گوید، اینجا می آوریم: «عشق به پول، ريشه همه بدی هاست.» ( تيموتاوس 6:10 ) می دانید، مشکل، خود پول نیست ، بلکه دیوانه پول بودن است که گرفتاری ها را به باور می آورد. و آیا قبول دارید که هیچ چیز، به اندازه نداشتن پول کافی، شما را نسبت به آن دیوانه تر نمی کند؟ جرج برنارد شاو، در کتاب اصول انقلابیون این نکته را به طنز آورده است: «فقدان پول، ريشه همه بدی هاست.» فکر می کنید حق با اوست ؟
. در ایالات متحده آمریکا، احتمالا ثروتمندترین کشور جهان، 95 درصد از همه افرادی که در 65 سالگی بازنشسته می شوند، مبلغی معادل 2500 دلار یا کمتر، پس انداز دارند.
- در آمد یک فرد عادی در آمریکا، سالانه حدود 20500 دلار است. در حالی که بهای یک خانه معمولی، 107400 دلار است (بیش از 5 برابر درآمد سالانه !) ... یک ماشین معمولی نو، 500, 18 دلار .... و هزینه تحصیل در یک دانشگاه متوسط ، سالانه 13, 742 دلار است. ارزش خالص اکثر خانواده های آمریکایی، عملا منفی است. به عبارت دیگر، اکثر مردم، بدهی هایشان بیش از درآمدشان است_دقيقا مثل دولت فدرال خودمان.
- در حال حاضر، در ایالات متحده، درآمد سالانه 100000 دلار یا بیشتر، به عنوان آستانه تأمين مالی، در نظر گرفته شده است. اما کمتر از 0.5 درصد از آمریکایی ها اینچنین درآمدی دارند.
عنوان کتاب فوق العاده ای از استوارت وایلد نیز این را بیان می کند که: لم تسلط بر پول، داشتن آن است. اما پرسش همیشگی و آزار دهنده بیشتر مردم، این است چگونه؟! چگونه پول در می آورید...؟
در اینجا چندتا از پاسخ های مرسوم تر و عامه پسندتر، به این پرسش را می آوریم (تنها مسأله، این است که این پاسخ ها اشتباه هستند!)
- رفتن به دانشگاه و سپس يافتن یک شغل
- مالکیت یک بیزینس کوچک
- خرید امتیاز نمایندگی فروش ( فرانشيز)
- برنده شدن در بخت آزمایی
از میان همه انتخاب های بالا، شاید برنده شدن در بخت آزمایی واقعا بهترین شرط بندی شما باشد! هر ماه بیش از 22 میلیونر جدید در بخت آزمایی های ایالتی در سراسر آمریکا، متولد می شوند . اما حقیقت این است که شانس برنده شدن در یک بخت آزمایی، حدود یک به 1.7میلیون است. در حالی که رفتن به دانشگاه و صاحب حرفه شدن، مالکیت بیزینس کوچک، یا خرید امتیاز نمایندگی، هر سه، نسبت به برنده شدن در بخت آزمایی، شانس بیشتری برای موفقیت دارند؛ اما هزینه شرکت کردن در هر کدام از این بازی ها هم، به مراتب بیشتر از یک دلاری است که برای خرید یک بلیت بخت آزمایی می پردازید!
برای شخصی که به حرفه ای در علوم ، مهندسی، پزشکی یا حقوق، دلبسته است، یا برای کسی که به دنبال تحقیق و تدریس است، دانشگاه هنوز بهترین انتخاب است. اما تحصیل در دانشگاه هر سال گران تر می شود، و صد البته، هر چه دانشگاه بهتر باشد، هزینه های زندگی و شهریه اش هم گران تر است. واقعیت دیگر، این است که از هر ده فارغ التحصیل دانشگاهی، نه نفر در زمینه ای که در دوران دانشگاه درباره آن آموزش دیده اند، مشغول به کار نیستند. علی رغم این که کارشناسان اقتصادی، ادعا می کنند که امروزه ما در طول زندگی کاریمان، هفت یا هشت حرفه مختلف را تجربه می کنیم ؛ اما تنها، تعداد اندکی از فارغ التحصیلان دانشگاهی قادرند 50000 دلاری را که خودشان (یا والدینشان) در طی چهار سال یا بیشتر برای تحصیل دانشگاهی، سرمایه گذری کرده اند، در آورند.
در حالی که خودتان را دارای امنیت مالی و ثبات شغلی می دانید؛ اما هر روزه حوادثی رخ می دهد که خلاف آن را اثبات می کند. جرج اخيرا می گفت : امروز، به زور می توانم با در آمدی که روزی، رؤیایش را داشتم ، یک زندگی بخور و نمیر داشته باشم. جرج تا همین پارسال، برای IBM کار می کرد. او در کارش بسیار ماهر بود یک مدیر بازاریابی که سالانه بیش از 70000 دلار در آمد داشت. کار برای IBM باعث شده بود جرج خیال کند که برای تمام عمر، کاری دارد. اما این روز ها، جرج در یک شرکت تولیدی کوچک مشغول به کار است. او به همراه 60000 کارمند دیگر از IBM اخراج شد و پس از هشت ماه به دنبال کار گشتن، سرانجام در ایالتی دیگر، در یک کار فروشندگی با درآمدی کمی کمتر از 48000 دلار در سال، مشغول به کار شد.
نگاهی به تیتر اول این مجلات معروف بیندازید: اخیرا این پرسش روی جلد مجله تایم نقش بسته بود: چه بلایی بر سر مشاغل بزرگ آمریکایی آمده است؟ و روی جلد مجله فورچون هم آمده بود: بیکار! بیکاران امروزی، مسن تر و تحصیل کرده تر از گذشته هستند، و در کنار خیابان ها مدت مدیدی در انتظارند. و مجله یو اس نیوز آندورلد ریپورت هم نوشته بود: حرفه من كجا رفت؟
هم اکنون در ایالات متحده ، روزانه بیش از 3100 فرصت شغلی را از دست می دهیم! در واقع، 47 درصد از شرکت هایی که در سال 1980، ليست فورچون 500 را تشکیل می دادند، امروز دیگر فعال نیستند. این امر بیانگر از بین رفتن بیش از 4 میلیون فرصت شغلی است.
پل زین پلیزر ، اقتصاددان برجسته و مؤلف كتاب ثروت بیکران، ادعا می کند که آمریکایی ها تا سال 2000 با بیست درصد، بیکاری روبرو خواهند شد. اما فقط آمریکایی ها نیستند، این یک پدیده جهانی است. به عنوان مثال در ژاپن، که استخدام مادام العمر با فرهنگشان گره خورده است، شرکت سونی، پیشتاز جهانی صنایع الکترونیک، 20 درصد از نیروی کار خود را اخراج کرده است. فرقی نمی کند که در چه کشوری باشید. مسلما دیگر، داشتن یک شغل، آن چیزی نیست که در گذشته، تصور می شد.
به علاوه، تاکنون کسی با معامله کردن زمانش در برابر پول، به امنیت مالی نرسیده و از سوی دیگر استقلال بسیار کمتری را نیز تجربه کرده است . با کار کردن برای یک نفر دیگر ، حداکثر از 25 درصد ارزش واقعی تان بهره مند می شوید. راستی، اگر پول می خواهید، چرا بیزینس کوچک خودتان را بنا نمی کنید و رئیس خودتان نمی شوید؟ اینجا دلیلش را می آوریم:
- 80 درصد از همه بیزینس های کوچک در همان دو سال اول، ورشکست می شوند.
- 80 درصد از آنهایی که باقی مانده اند، نمی توانند سال پنجم را پشت سر بگذارند.
- و 80 درصد از آنهایی هم که از پس این امر بر آمده اند، نمی توانند جشن دهمین سالگرد تأسیس شان را برگزار کنند. تصور بکنید، شما تاکنون با چند شرکت ده ساله، داد و ستد کرده اید؟
هزینه اولیه برای شروع بیزینس کوچکتان، سرسام آور است. حتی برای معمولی ترین شرکت ها نیز باید خانه تان را رهن بگذارید، از هر کسی که می شناسید، قرض بگیرید و اعتبار مالی خود را به خطر بیندازید، فقط به این دلیل که می خواهید بخت خود را امتحان کنید. این واقعا قمار است که در یک بازی از هر 125 تا، یکی برند شود! وقتی صاحب بیزینس خودتان هستید، فرقی نمی کند چند ساعت کار کنید، شما 24 ساعته صاحب آن بیزینس هستید. اکثر صاحبان بیزینس های کوچک، به طور متوسط حداقل 6 روز در هفته، روزی 14 الى 16 ساعت کار می کنند. در واقع، اکثر کارآفرینان، صاحب بیزینس خودشان نیستند. بلکه بیزینسشان صاحب آنها است و همان طور که مایکل گربر مؤلف كتاب افسانه الکترونیک اشاره می کند، اکثر صاحبان بیزینس های کوچک در واقع فقط صاحبان مشاغل خود هستند! خوب که این طور، خريدن امتیاز نمایندگی چطور است؟ اعطای امتیاز نمایندگی، ایده هوشمندانه ای به نظر می رسد.
امتیاز نمایندگی با فراهم کردن یک سیستم بیزینس از پیش امتحان شده و قابل تکثير معمولا با محصول و یک نام تجاری شناخته شده و مورد اعتماد مردم، خطر ورشکستگی شما را در شروع بیزینستان به طور چشمگیری کاهش می دهد. شما برای ورود، تنها یک امتیاز می خرید و شروع به کار می کنید. امتیاز ها، به بیزینس های آماده به کار معروفند. چرا که از لحاظ تئوری، شما پولتان را می پردازید، داخل می شوید، استارت می زنید و در بزرگراه موفقیت بیزینس های کوچک به پیش می روید...
مشخصات
- عنوان کتاب
- کتاب پول،پول،پول،پول،پول (برای آنانکه واقعا به دنبال راه جديدی هستند)
- نویسنده
- جان ميلتون فاگ
- مترجم
- علی صباغی
- ناشر
- پیام آوران موج نو،شکروی
- تعداد صفحات
- 112
- وزن
- 82 گرم
- زبان کتاب
- فارسی
- سال چاپ
- 1398
- نوبت چاپ
- 38
- قطع
- جیبی
- شابک
- 9789649603698
افزودن نظر جدید