توضیحات
کتاب جرات داشته باش فردریک فانژه
«مدت هاست که احساس می کنم اعتماد به نفس کافی ندارم. ضعف های بسیاری را در خودم پیدا کرده ام. به نظرم حسود، احمق و مادری بد هستم. شخصیتم را دوست ندارم، خودم را دوست ندارم… همیشه از این می ترسم که دیگران دوستم نداشته باشند.» این نامه ای است که آنا قبل از مراجعه اش برایم فرستاده بود. وقتی آنا را در مطبم – پذیرفتم، برایم اینگونه توضیح داد: «در واقع، می دانم که بی خاصیت نیستم اما باز هم احتیاج دارم که کسی آن را به من بگوید… زندگی ام فقط در ارتباط با دیگران معنا پیدا می کند… اگر به نظرشان احمق بیایم پس فکر می کنم که احمق هستم…» سؤال بعدی را از او پرسیدم: «آیا تاکنون قابلیت هایی در خودتان پیدا کرده اید؟» آنا که خیلی عادت نداشت مسائل را از این زاویه ببیند، دستپاچه شد و جواب داد: «بله، فکر می کنم بیش از حد به حرف های دیگران گوش می دهم. براساس چیزهایی که به من می گویند، می توانم توصیه های خوبی هم بکنم.»
*** خرید کتاب جرات داشته باش فردریک فانژه ***
سليا: «اعتماد به نفس ندارم. خجالتی هستم، به دیگران وابسته ام، می ترسم که قضاوت درستی از من نداشته باشند، به توانایی هایم شک دارم، نه جرأت دارم کارهای جدیدی را قبول کنم و نه حاضرم مسئولیت هایی را به عهده بگیرم. همیشه از چیزهای ناشناخته می ترسم. اغلب، افکار اضطراب آوری دارم و پیشاپیش اتفاقات را در ذهنم خیال پردازی می کنم.»
دنیز: «ابتدا به یک متخصص اختلالات جنسی مراجعه کردم زیرا در رابطه جنسی مشکل داشتم. دکتر تمام عوامل فیزیکی را نامربوط دانست و به من توصیه کرد که به یک روانپزشک مراجعه کنم. از نظر او من تا حد زیادی دچار کمبود اعتماد به نفس هستم. در حقیقت، مدام به خود می گویم که بی خاصیت هستم و نمی توانم موفق شوم… در واقع، احساس می کنم که در هر زمینه ای، شخصی، اجتماعی و یا شغلی به اندازه ی دیگران خوب نیستم: چیزی که اغلب من را شگفت زده می کند این است که اطرافیانم معتقدند من بسیار قوی هستم. آنها باور دارند که من هیچ مشکلی ندارم به من اعتماد دارند و با من مشورت می کنند. در ظاهر قوی به نظر می رسم!»
اکنون به صحبت های سابین گوش می دهیم: «همیشه استرس دارم… اغلب به حوادث پیش از آنکه رخ بدهند، فکر می کنم. همیشه از این می ترسم که موفق نشوم. اعتماد به نفسم بسیار کم است… هنگام درگیری، به سرعت پرخاش می کنم، مخصوصا اگر حس کنم که به چالش کشیده شده ام و البته این شیوه هم هیچ مشکلی را حل نمی کند. همه چیز را برای خودم می خواهم. همیشه از این می ترسم که دیگران مرا احمق فرض کنند.»
جک: «اطرافیانم می گویند که همه زندگی ام را وقف کارم کرده ام. در ۵۹ سالگی، رئیسم به من اطلاع داد که دیگر نمی توانم پروژه ای را که خودم شروع کرده بودم، ادامه دهم. پانزده سال پیش آن را راه اندازی کرده بودم. روی همه چیز حساب کرده بودم، حتی روی شناختی که شرکت از من دارد. آنها یک جوان را جایگزین من می کنند! در هفته ۷۰ ساعت برای آنها کار کرده ام، هیچ دوستی نداشتم، بزرگ شدن فرزندانم را هم ندیده ام و حالا این تمام پاداشی است که به من می دهند…» جک به گریه می افتد و در ادامه می گوید: «حالا باید چه کار کنم؟ هیچ کار دیگری بلد نیستم. همه چیزم را برای کارم گذاشته بودم. آیا لیاقت این را نداشتم که تفریح کنم و از زندگی ام لذت ببرم؟ تاکنون هیچ کدام از آنها نداشته ام. سالهاست که با دوستانم ارتباطی نداشتم…» اکنون سه ماه است که جک با مشکلش مبارزه می کند. هیچ نیروی محرکه ای ندارد و برای شروع دوباره، کمبود اعتماد به نفس دارد.
به عنوان یک روانپزشک، متوجه شدم که کمبود اعتماد به نفس، مشکل اصلی تمام افرادی است که اقدام به درمان کرده اند. رنج های عاطفی یا شغلی بیشماری از این کمبود اعتماد به نفس ناشی می شود: ترس از انجام کارهای اشتباه، ترس از – قضاوت شدن، ترس از دوست داشتن و دوست داشته شدن.
در عملکرد ذهنی ما اعتماد به نفس فراتر از یک چرخ دنده ی ساده نقش دارد اعتماد به نفس همچون قلب یک هرم است که اساس آن، اعتماد داشتن به خود است؛ از سنین نوجوانی شکل می گیرد و در نهایت، هنگام تأیید خود بروز می کند. بنابراین، اعتماد به نفس بخش مهمی از شخصیت ما است. اگر اعتماد به نفس از دست برود، آسیب هایی را به دنبال خواهد داشت. آنچه که پیشتر یک ویژگی ذاتی تلقی می شد، امروزه دیگر سرنوشتی گریزناپذیر نیست: اکنون امکان تغییر وجود دارد، می توانید اعتماد به نفس خود را به دست آورید حتی اگر تاکنون احساس می کردید که آن را نداشته اید. در واقع، من برای تمام کسانی که به خودشان اعتماد ندارند. چه در کارهایشان و چه در روابطشان با دیگران کتاب جرات داشته باش را نوشته ام تا به آنها کمک کنم که خودشان را از این کمبود اعتماد به نفس ظالمانه رها کنند و به این ترتیب این امکان را به آنها بدهم تا از دور باطل شکست خارج شوند. امیدوارم که آنها با خواندن این کتاب، یاد بگیرند که خودشان را بیشتر دوست بدارند، این جرأت را پیدا کنند که دست به عمل بزنند و شهامت زندگی کردن در مقابل دیگران را به دست آورند. اغلب آنچه از دست می رود، اندکی احترام به خود است و کمی هم تحمل خویشتن.
برای نوشتن این اثر، از واقعیتی الهام گرفتم که در طول این بیست سال از مراجعینم به دست آورده ام: یعنی افرادی که به آنها رسیدگی می کنم و آنها هم مضامین اولیه را در اختیارم قرار می دهند. به همین دلیل این کتاب، صدای آنهاست. البته برای حفظ حریم خصوصی آنها، خصوصیات فردی و پیشینه شان را تغییر داده ام. علاوه بر این شواهد، قصد دارم شما را با جدیدترین اطلاعات روانشناسی و دانش عصب شناسی آشنا کنم. این مطالب با روشی ساده و آموزنده ارائه خواهند شد برای آنکه بتوانید در زندگی روزمره تان آنها را به کار ببندید. هدف من این است که از این حوزه و از تکنیک های علمی معتبر، نگرشی دقیق در اختیارتان قرار دهم…
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.