توضیحات
معرفی کتاب زمینی نو از اکهارت تولی
عنوان کتاب زمینی نو از کتاب مقدس گرفته شده است. آنجا که هم در کتاب عهد جدید و هم در کتاب عهد عتیق پیش بینی می کند که دنیای موجود از هم خواهد پاشید و زمینی نو و آسمانی نو پدیدار خواهد شد. توجه به این نکته ضروری ست که منظور از آسمان، جا و محل نیست، بلکه قلمرو درونی آگاهی ماست. منظور از زمان نیز تجلیات بیرونی ساحت درون ماست. آگاهی جمعی بشر و زندگی آدم ها به روی خاک هم بسته اند. آسمانی نو، آگاهی تزکیه شده و استحاله یافته ی بشری ست، و زمینی نو تجلی و انعکاس این آگاهی در دنیای مشهود بیرونی ست.
قسمتی از کتاب زمینی نو اکهارت توله
زمین 114 میلیون سال پیش، صبح، درست پیش از دمیدن آفتاب: نخستین گل سیاره ی ما گلبرگ هایش را باز می کند تا به روی خورشید بوسه بزند. پیش از این واقعه ی مهم، که خبر یک دگرگونی انقلابی در حیات گیاهی بود، سیاره ی زمین، به مدت میلیون ها سال، پوشیده بود از خزه و گیاه. احتمال داده می شود که نخستین گل جهان چندان عمر نکرده باشد، و گل ها باید پدیده ای کمیاب و در انزوا بوده باشند. زیرا در آن زمان، شرایط نباید برای رشد گلها چندان مناسب بوده باشد. با وجود این، طبیعت به آستانه ی تحولی مهم می رسد، و ناگهان انفجاری از رنگ ها و رایحه ها زمین را فرا می گیرد. البته در آن زمان کسی نبوده است تا شاهد این انفجار رنگ و رایحه باشد.
بعدها، این موجوداتی قشنگ و خوشبو، که نامشان گل است، نقشی اساسی در تحول آگاهی انواع دیگر موجودات ایفا کردند. قرار بود آدمها به سوی این گلها کشیده شوند و ستایششان کنند. وقتی آگاهی بشر رشد یافت، گلها نخستین چیزی بودند که بی آنکه ارزش مصرفی داشته باشند، یعنی بی آنکه نقشی در بقای انسان ایفا کنند، مورد توجه و علاقه ی آدمی قرار گرفتند. گلها الهام بخش بسیاری از هنرمندان، شاعران، و عارفان شدند.
دیدن زیبایی گل، آدم ها را بیدار می کرد تا زیبایی های نهفته در خویش را ببینند؛ همان زیبایی هایی که پاره های اساسی وجود انسانی ست. نخستین بارقه ی ادارک زیبایی، مهم ترین حادثه ی تکامل آگاهی بشری ست. احساس شادمانی و عشق، به شدت به ادراک زیبایی گره خورده است. گل ها روییدند تا برای ما نماد صوری آن
چیزهایی شوند که در وجود ما متعالی، قدسی، و بی شکل و صورت اند. گل ها ظریف اند و ناپایدار و اثیری، و نیز لطیف تر از خاکی هستند که از آن می رویند. گل ها آمدند تا پیام آوران عالمی دیگر شوند؛ همچون پلی میان دنیای فیزیکی صورت ها و دنیای بی مثال و بی صورت. گل ها نه تنها رایحه ای مادی داشتند که مشام جسم را می نواخت، بلکه رایحه ای معنوی نیز برای مشام روح آدمی داشتند. گلها مرتبه ی روشن شدگی گیاهان بودند.
هر شکلی از حیات – کانی، گیاهی، حیوانی، بشری – بهره ای از روشن شدگی دارد، با وجود این، روشن شدگی رخدادی ست نادر، زیرا روشن شدگی، جهشی ست فراتر از پیشرفت تکاملی: وقفه ای ست از روند پیشین، جهشی ست به مرتبه ای کاملا متفاوت از وجود، و مهم تر از همه، کاهش سطح مادیت موجود روشن شده نیز هست.
چه چیزی می تواند سنگین تر و نفوذ ناپذیرتر از یک صخره باشد؟
صخره، سخت ترین و فشرده ترین همه ی صورت هاست. با وجود این، بعضی از صخره ها دست خوش تغییرات مولکولی می شوند و به کریستال تبدیل می شوند و بدین سان، شفاف می شوند و نور را از خود عبور می دهند. بعضی از زغال ها تحت تاثیر حرارت و فشار شدید، به الماس تبدیل می شوند. بعضی از فلزهای سنگین نیز در اثر فعل و انفعال های فیزیکی مشابه، به سنگ های قیمتی تبدیل می شوند.
بیشتر جانوران خزنده، وابسته ترین موجودات به خاک، طی میلیون ها سال ثابت ماندند. با وجود این، بعضی از آنها پر و بال درآوردند و به پرنده تبدیل شدند، و بدین سان، از فرمان نیروی جاذبه، که آنها را سالیان سال بسته ی زمین نگه می داشت، سر پیچیدند. آنها خزندگان ماهرتر و سریعتر نشدند، بلکه به مرتبه ای ورای خزیدن و راه رفتن صعود کردند. از زمانهای بسیار قدیم، برای آدمی گلها، کریستال ها، سنگ های قیمتی، و پرنده ها ارزش ویژه ای داشته اند. البته، آنها نیز همچون دیگر شکل های حیات، مظاهر حیات یگانه و آگاهی یگانه اند. بی تردید، اهمیت، افسون، و جاذبه ی ویژه ی آنها برای آدمی، در کیفیت آن جهانی آنها نهفته است.
هنگامی که اندک حضوری به آدمی دست می دهد و او کمی درنگ و توجه می کند، می تواند حضور آن حی لایموت را که جان جهان است، در همه ی پدیده ها و اشکال حیات لمس کند، با او انس بگیرد، و دوستش بدارد. بدون این تجربه ی کیهانی، بیشتر آدمها فقط صورت ظاهر امور را می بینند و نسبت به جان جان و جان جهان بی خبر می مانند. این گونه آدم ها، نسبت به ذات خویش نیز در بی خبری به سر می برند و خود را همان صورت ظاهر و عواطف و احساسات شان می پندارند.
آدمی در مواجهه با گلها، کریستال ها، سنگ های قیمتی و پرنده ها، اگر از آگاهی والایی نیز بهره مند نباشد، به سادگی می تواند تشخیص دهد که آنها چیزی بیش از وجود فیزیکی شان هستند. آدمی به همین دلیل است که به سوی چنین چیزهایی جذب می شود. به دلیل ویژگی اثیری، صورت ظاهر این امور، کمتر از صورت های مظاهر دیگر، ذات الوهی شان را پنهان می کند. البته، نوزادان انسان و حیوان نیز همین احساس را به آدمی منتقل می کنند. اینان ظریف اند و لطیف، و هنوز در صورت مادیت زمخت خویش قوام نیافته اند. بنابراین، بارقه های معصومیتی خاص، و شیرینی و زیبایی ویژه ای را از خود ساطع می کنند که این جهانی نیست. این امور، حتی آدم هایی را مسرور می کنند که از استعداد و حساسیت نسبتا پایینی برخوردارند. بنابراین، هنگامی که هشیار هستی و در آستانه ی یک گل، یک کریستال، و یا یک پرنده به تأمل می پردازی و از چسباندن برچسب های ذهنی به آنها اجتناب میکنی، این امور پنجره ای می شوند برای تو به روی بیکرانه ی بی شکل و صورت که هستی ناب است، خداست. به این حالت، در عرفان، فتح و فتوح می گویند، یعنی گشایش روحی. این پنجره ، در واقع، پنجره ی روح توست که رو به خدا باز می شود. به همین دلیل است که کریستال و گل و پرنده نقشی اساسی در تکامل آگاهی بشری ایفا کرده اند. برای مثال، یاقوت در وسط گل نیلوفر سمبل بیداری معنوی می شود و کبوتر سمبل روح القدس. این پدیده ها زمینه را برای انتقال آگاهی بشری به مرتبه ای ژرف تر آماده کرده اند. این همان بیداری معنوی ست که اکنون قصد تجربه ی آن را داریم.
خلاصه کتاب زمینی نو اثر اکهارت تله
آیا آدم ها برای استحاله ی آگاهی و شکوفایی ژرف و گسترده ی درون – چنان که به گل نشستن بسیار زیبای گیاهان در قیاس با آن رنگ ببازد – آمادگی دارند؟ آیا انسان کنونی می تواند ذهن شرطی شده ی خود را کنار بگذارد، و همچون کریستال ها و سنگ های قیمتی، نور آگاهی را از خود عبور بدهد؟ آیا بشریت می تواند از فرمان جاذبه ی خاک سر بپیچد، از مادیت محض فراتر برود و خود را فقط همان صورت و ظاهر خود نداند؟ به تعبیری، آیا بشریت می تواند از این امور که نفس او را فربه و روح او را نحیف کرده اند رهایی یابد؟
امکان چنین استحاله ای موضوع محوری آموزه های بزرگ معنوی بوده است. پیامبران، اولیا، عارفان و فرزانگان، همه گل های باغ بشریت بوده اند. آنها طلایه داران بیداری، و عزیز و گرامی بوده اند. گرچه پیام بسیاری از آنان به درستی درک نشده و اغلب دچار تحریف شده است. به همین دلیل، پیام بسیاری از آنان، چنان که باید و شاید، در بسیط خاک پراکنده نشد و تنها معدودی از افراد توانستند به حبل متین آنها بیاویزند و از چاه تاریک نفسانیت و مادیت محض بیرون بیایند.
آیا اکنون بشریت، برای دریافت آموزه های معنوی، به مرحله ای بهتر از گذشته رسیده است؟ آیا بشریت آماده تر و مستعدتر شده است؟ چرا باید چنین باشد؟ تو برای سرعت بخشیدن به این استحاله ی بشری چه نقشی می توانی ایفا کنی؟ ویژگی های نفسانی ادراک گذشتگان چه بوده است و ویژگی ادراک امروزیان چیست؟ اینها پرسش هایی ست که پاسخ شان را در کتاب زمینی نو مرور می کنیم. مهم تر از همه، کتاب زمینی نو حاصل همین استحاله و آگاهی نو است. ایده ها و مفاهیم مطرح شده در کتاب زمینی نو مهم اند، اما نقشی درجه دو دارند. آنها چیزی نیستند جز علایمی که مسیر بیداری را نشان می دهند.
هدف عمده ی کتاب زمینی نو افزودن بر اطلاعات تو و یا تزریق باورهای تازه به ذهن تو نیست. این کتاب حتی نمی خواهد تو را نسبت به امری متقاعد کند. کتاب زمینی نو می خواهد موجب تحولی در آگاهی تو شود، می خواهد بیدارت کند. بنابراین، کتاب زمینی نو، کتابی نیست که بتوانی آن را از سر تفنن و وقت گذرانی بخوانی. کتاب زمینی نو، کتابی نیست که بتوانی فاصله ی خود را با آن حفظ کنی و ذهنی خود را با یک سری کلمات و مفاهیم سرگرم کنی. این کتاب، درباره ی توست. کتاب زمینی نو، یا وضعیت آگاهی تو را عوض خواهد کرد، و یا اینکه اصلا به درد نمی خورد. کتاب زمینی نو، تنها کسانی را بیدار می کند که مستعد بیداری اند. البته، همه هنوز مستعد بیداری نیستند، اما بسیاری در آستانه ی بیداری قرار گرفته اند. هر یک نفری که بیدار می شود، امکان بیداری آگاهی جمعی را قوت می بخشد. هریک نفری که بیدار می شود، امکان بیداری دیگران را آسان تر می کند. اگر معنای
بیداری را نمی دانی، به خواندن کتاب زمینی نو ادامه بده. فقط با بیداری ست که معنای حقیقی بیداری را درک می کنی، تلنگری کافیست تا روند بیداری تو آغاز شود. اگر روند بیداری تو آغاز شود، دیگر نمی توانی به عقب برگردی. برای بعضی ها، کتاب زمینی نو صرفا تلنگری ست. بعضی ها نیز روند بیداری شان آغاز شده، اما خود نمی دانند. کتاب زمینی نو، به آنها کمک می کند تا بیداری خود را دریابند. خاستگاه بیداری بعضی آدمها رنج و مصیبت است؛ بعضی ها هم توفیق آن را می یابند که در زندگی خود با استادی حقیقی آشنا شوند. بعضی ها با شنیدن یک جمله بیدار می شوند و بعضی ها هم با خواندن یک کتاب خوب مثل کتاب نیروی حال. اگر روند بیداری تو آغاز شده است، کتاب زمینی نو به بیداری تو سرعت و ژرفا می بخشد.
بخش مهم بیداری تو، شناختن خود خفته ی خویش است. شناختن همان نفسی که فکر می کند، حرف می زند، عمل می کند؛ شناختن افکار و باورهای شرطی شده؛ شناختن همه ی آن چیزهایی که خواب تو را تداوم می بخشند. کتاب زمینی نو، مهم ترین ویژگی های نفس را می نمایاند و درباره ی بازی های آن در حیات فردی و جمعی سخن می گوید. این نکته به دو دلیل اهمیت دارد: نخست آنکه اگر ساز و کار ایگویا نفس را نشناسی نمی توانی نفسانیت را در فکر و عمل خویش تشخیص بدهی. بنابراین، نفس می تواند هر دم به شکلی در آید و از نو فریبت دهد. آنگاه نفس ارباب وجود تو می شود و چنین وانمود می کند که خود توست. دلیل دوم آن است که شناخت ایگویا نفس، فی نفسه، یکی از راه های تحقق بیداری ست. هنگامی که نا آگاهی را در خویش تشخیص می دهی، آنچه که باعث تشخیص این نا آگاهی می شود خود بخشی از آگاهی و بیداری توست. تو نمی توانی با خود دشمنی کنی و پیروز شوی. تو نمی توانی با نفس بجنگی و پیروز شوی. همان طور که نمی توانی با تاریکی بجنگی و پیروز شوی. نور آگاهی همه ی آن چیزی ست که لازم داری. تو همان نور هستی.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.