توضیحات
قسمتی از کتاب سطح دیگری از تفکر
سد شکن باش
اغلب اوقات اجازه می دهیم محیط در نحوه بزرگ شدن ما و انتظارت افراد دیگر در زندگی مان محدودیت ایجاد کند. ما با محیط سازگار می شویم. اگر بذر درخت بلوط را در یک گلدان کوچک بکاریم و بگذاریم در آن گلدان بماند، هرگز به درختی تنومند تبدیل نخواهد شد؛ نه به خاطر این که بذر مشکلی دارد، بلکه به خاطر محیطی که در آن قرار دارد. هماهنگی و همرنگی با جماعت خیلی ساده است؛ اما خداوند تو را نیافریده تا متوسط باشی. او تو را آفریده تا برجسته باشی، فراتر از هنجارها بروی و اثر خود را بر این نسل بگذاری. تو بذرهای عظمت را در درون خود داری. پس باید از آنهایی که بزرگت کرده اند جلو بزنی. باید زندگی بهتری داشته باشی، موفق ترباشی و معیارهای جدیدی برای بشر ایجاد کنی. شاید در محیطی زندگی میکنی که افراد به اعتیاد، عزت نفس پایین، افسردگی و فقر دچارند. نمی توانی از این موضوعات جلوگیری کنی. با وجود این، اجازه نده این موضوعات برایت عادی شود. اگر اینها را به عنوان بخشی از خود بپذیری، مانع از رسیدن به اهداف رؤیایی ات می شوند.
*** خريد کتاب سطحی دیگر از تفکر ***
کتاب مقدس می گوید ما در این جهان هستیم؛ اما ما از جهان نیستیم. شاید در محیطی محدود قرار گرفته باشی؛ اما مجبور نیستی به بخشی از آن محیط تبدیل بشوی. اجازه نده محیط برتو سوار شود تا جبر آن، نابودت سازد. اگر تا مدت ها کشمکش، کمبود و فقر را ببینی، ذهنت می تواند با این تفکر شرطی شود: «این من هستم، همیشه درحال کشمکش خواهم بود و هیچ وقت به اندازه کافی نخواهم داشت.» جهان، جایی است که در آن هستی. شاید این مسأله عادی باشد؛ اما خبر خوب این است که تویک سدشکن هستی و قدرت، رحمت، استعداد و توانایی شروع و پیشرفت را داری. خداوند روح خود را در تودمیده است و تو را اولین می خواند نه آخرين. بنابراین، اجازه نده ذهن تو با متوسط بودن شرطی شود. اجازه نده خود واقعی تورا تغییر دهد.
گاهی افراد تلاش می کنند ما را در یک چارچوب محدود سازند و چنین جملاتی به ما خواهند گفت: «تو نمی توانی آن کسب و کار را راه بیاندازی. منابع لازم را نداری. هیچ وقت نمی توانی جای خوبی برای زندگی تهیه کنی. هیچ وقت وضعت خوب نمی شود، هیچ وقت فرد مناسبی را پیدا نمیکنی.» از آن جا که تفکر آنها محدود است، تلاش می کنند محدودیت های خود را به تو تحمیل کنند. باید محکم – بایستی و بگویی: «من نمی خواهم متوسط باشم چون اطرافیانم متوسط هستند. من نمی خواهم معتاد باشم، افسرده باشم و انتظارات سطح – پایینی داشته باشم. می دانم که سدشکن هستم. پس می خواهم معیار جدیدی ایجاد کنم.»
این موضوع از تفکر تو شروع می شود. تا وقتی از نظر ذهنی متوسط بودن را نپذیری، هیچ تغییری ایجاد نخواهد شد. چرا محدودیت ها را از خود برنمیداری؟ تو از ظرفیت چشم گیری برخورداری. آن چارچوب را بشکن و کار جدیدی را امتحان کن. دشمن نمی خواهد ظرفیت تو شكوفا شود. او از شانس بد، نظرات منفی، افراد و شرایط استفاده می کند تا نگذارد به سطح بعدی صعود کنی. بسیاری از افراد اجازه داده اند ذهن آنها با این تفکر شرطی شود که به آخر خط رسیده اند، افراد متوسطی هستند و هرگز کار بزرگی انجام نخواهند داد. به راستی چه اتفاقی افتاده است؟ آنها به جای شروع کردن، با محیط سازگار شده اند.
تا وقتی از نظر ذهنی، متوسط بودن را نپذیری، هیچ تغییری ایجاد نخواهد شد.
محدودیت ها را از سر راهت بردار
دریک بررسی روی کَکها، پژوهشگران کک ها را در ظرفی دربسته قرار دادند. کک ها بیدرنگ تلاش کردند بیرون بپرند؛ اما بارها و بارها با در برخورد کردند. پس از مدت کوتاهی متوجه شدند گیرافتاده اند. سپس پژوهشگران در ظرف را برداشتند؛ اما ناباورانه دیدند که کک ها دیگر هیچ تلاشی برای پریدن نکردند. آنها آن قدر به در برخورد کرده بودند که شرطی شده بودند نمی توانند بیرون بروند و وقتی در ظرف برداشته شد، دیگر هیچ تلاشی نکردند.
گاهی مثل این کک ها، به خاطر محیطی که در آن هستیم، چند باری تلاش کرده و شکست خورده ایم و به خاطر حرف هایی که دیگران به ما گفته اند، با این تفکر شرطی شده ایم که هیچ کاری را نمی توانیم درست انجام بدهیم، هیچوقت نمی توانیم به رویاهایمان برسیم و هرگز دوباره سرحال نمی شویم. شاید کار قبلا انجام نشده باشد، شاید چند بارتلاش کرده و به در بسته برخورده باشیم؛ اما آیا می توانیم بگوییم که این مانع برداشته می شود؟ دیگر زمان آن رسیده که دوباره تلاش کنیم، زیرا ما آفریده نشده ایم تا در تنگنا زندگی کنیم و متوقف شویم. پس ذهن خود را از نو بساز.
این اتفاقی است که برای یکی از دوستانم افتاد. زندگی او با سختی شروع شد. در خانه های سازمانی بزرگ شد، خیلی فقیر بود و تقریبا هیچ راهنمایی نداشت. پدرش از او جدا بود و مادرش هم مشکلات خودش را داشت. به خاطر این موقعیت ضعیف، دولت به او برچسب «کودکِ در معرض خطر» زد. از کودکی، این عبارت بارها در ذهنش تکرار شد؛ تا آن جا که در ضمیر ناخودآگاهش نقش بست: «من هیچ آینده ای ندارم و کودکی در معرض خطر هستم.» او هم چنان به سراشیبی سقوط افتاد و در حد یک مقلد در زندگی باقی ماند. تمام اطرافیانش شکست خورده، افسرده و معتاد بودند و او با این محیط سازگار شد. زندگی از افکار تو پیروی می کند. او باور داشت که در معرض خطر است و در معرض خطر قرار گرفت. اگر باور داشته باشی که به آخر خط رسیده ای، پس به آخر خط رسیدی. اگر هم باور کنی هرگز اوضاع خوب نمی شود، خوب نخواهد شد. با وجود این، ذهن تو با محدودیت ها شرطی شده، مانع از دستیابی به بالاترین ظرفیت می شود.
باید جسور باشی و از شر افکاری که تورا عقب نگه می دارند رها شوی. شاید ندانی که با استفاده از توانایی خود چطور می توانی کارها را انجام بدهی؛ اما تو تنها نیستی و قدرتمندترین نیروی کائنات را داری خداوند تو را آفریده تا پیشرفت کنی، سدهای گذشته را بشکنی، بر عادت های بد پیروز و از نفرین نسل های قبل رها شوی. ممکن است دیگران برچسب در معرض خطر یا متوسط به تو زده باشند؛ اما خداوند برچسب کاملا توانا، مجهز، خلاق و شاهکار به تو می زند. خبر خوب این است که دیگران سرنوشت تو را تعیین نمی کنند، بلکه خداوند سرنوشت تو را تعیین می کند. آن چه دیگران در مورد تو گفته اند – محیطی که در آن زندگی می کنی و نحوه بزرگ شدن تو نمی تواند مانع – دستیابی به هدفت شود. خداوند از قبل، تمام جزئیات زندگی تو را در نظر گرفته است؛ تمام بدشانسی ها، لحظات منفی و کارهایی که انجام داده یا نداده ای. او تمام این موارد را در برنامه خود آورده است. اگر با ایمان باشی، پیشرفت می کنی و قوی تر می شوی. خداوند می داند چطور آن چه به ضرر تو بوده را تغییر داده و به سود تو استفاده کند.
روزی این مرد جوان در مدرسه دچار مشکل شد و نزد مشاور مدرسه رفت. مشاور تلاش کرد قانعش کند؛ اما او به راهنمایی های وی گوش نکرد. با وجود این، مشاور تسلیم نشد و دست از تلاش نکشید. بالاخره پسر به او گفت: «چرا خودت را به خاطر من اذیت می کنی؟ من هیچ وقت نمی توانم کار بزرگی انجام بدهم. تمام عمرم به من گفته اند که کودکی در معرض خطرم.» مشاور در چشمان او نگاه کرد و گفت: «به من گوش کن: تو کودکی در معرض خطر نیستی؛ تو کودکی در معرض امکان هستی.» وقتی این جمله را شنید، آتشی در درونش شعله ور شد؛ سپس از صندلی بلند شد و به مشاور گفت: «منظور شما از در معرض امکان چیست ؟»
مشاور پاسخ داد: «تو توانمند، باهوش و با استعدادی و می توانی به اهداف والایی در زندگی ات برسی.» او در تمام عمر برعکس این جمله را شنیده و ذهنش شرطی شده بود که هیچ وقت از خانه سازمانی بیرون نخواهم آمد. هیچ وقت موفق نمی شوم. آن روز دژی در تفکر او شکسته شد. او ذهنش را بازسازی کرد.
«به من گوش کن: تو کودکی در معرض خطر نیستی، بلکه کودکی در معرض امکان هستی.»
امروز، این مرد جوان صاحب کسب و کار خود و بسیار موفق است. به علاوه، او به مدارس می رود و با دانش آموزان دیگری که برچسب در معرض خطر خورده اند صحبت می کند و آن چه مشاور به او گفت را به آنها می گوید: «تو در معرض خطر نیستی، بلکه در معرض امکان هستی.»
مثل دوست من، اطرافیان تو هم ممکن است متوسط بودن را بپذیرند و از داشتن اهداف کم و کارکردن در یک شغل «خوب» راضی باشند؛ اما اجازه نده این روحیه رویت اثر بگذارد. تواستثنایی هستی. تو سدشکن هستی و با آموزش ها، روش های تربیتی و محیط زندگی ات محدود نشده ای. خداوند سرنوشت تو را در پیشرفت کردن مقدر فرموده است تا بتوانی به سطح بعدی بروی.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.