توضیحات
معرفی کتاب شجاعت
در کتاب شجاعت دبی فورد خواهید آموخت، آنچه شما را سردرگم نگاه می دارد و موجب می شود احساس ضعف و نا امیدی کنید، چیزی بیش از پندارهای پوچ گذشته نیست، چیزی بیش از ترس هایی اعم از واقعی یا خیالی نیست که در ناخودآگاه تان نشخوار می شود. خواهید فهمید هر مشکلی که در زندگی مقابل تان قرار می گیرد، قصد ناتوان ساختن شما را ندارد، بلکه می خواهد به شما فرصتی بدهد تا قوی تر شوید، شجاع تر شوید و با خویشتن متعالی تر یا حقیقی تان پیوند نزدیک تری برقرار کنید. خواهید دید موانعی که در زندگی متحمل شده اید، در واقع به شما فرصت هایی داده اند تا بر آنها غلبه کنید و رشد نمایید. خواهید دید وقتی به زندگی خود می نگرید، چیزی که روزی ترس، رنج و نا امیدی بود، به امید، شجاعت و عشق بدل خواهد شد. همچنان که تبدیل به جنگجویی شجاع می شوید، خواهید دید که با توان بیشتری ایستادگی می کنید. احساس خواهید کرد که می توانید با اعتماد به نفس و قدرت به جلو حرکت کنید. دیگر خود را زنی ضعیف و ناقص نمی بینید، بلکه خود حقیقی تان را نظاره گر خواهید بود؛ زنی با اعتماد به نفس و شجاعت بی حد و مرز بدین ترتیب، خودانگاره نوینی در شما پدید خواهد آمد که به واسطه آن نسبت به آن که هستید و آنچه هستید چنان احساس خوبی پیدا می کنید که می توانید با قدرت تمام از پس هر کاری بر آیید. شما یک جستجوگر حقیقت هستید و این راه با حقیقت خودتان آغاز می شود: گوش دادن به انگیزه های خودتان، خرد خودتان و ندای متعالی ترین خویشتن خود. شما متعالی ترین آرزوها را در قلب خود دارید و جستجوگر طرح الهی زندگی مقدس خود هستید. در این راستا، تصویر قدیمی خود را به دست فراموشی می سپارید و وارد قلمرو شجاعت، قدرت و اعتماد به نفس می شوید.
کشف جنگجوی درون، موجودیت کنونی تان را تغییر خواهد داد و قدرت و توانی خواهید یافت تا در هر روز از هفته در هر مبارزه ای شرکت کنید. حتی می توانید در هر روز از زندگی، به جای این که بخواهید احساس عدم امنیت خود را به طرزی زیرکانه پشت کت و شلوار یا پلیور های رسمی مستتر سازید، خود را به لباس پر زرق و برق اعتماد به نفس و تاج درخشان شجاعت که به معنای واقعی سزاوارش هستید، مزین نمایید.
پس، بیایید به نام عشق، شجاعت و اعتماد به نفس، آغاز کنیم!
قسمتی از کتاب شجاعت دبی فورد
چند بار احساس کرده اید که تمایل به انجام کاری ندارید؟
چند بار حد خود را پایین آورده اید تا نقشی را ایفا کنید که هیچ بخشی از آن را دوست ندارید؟
چند بار درست همان موقع که می خواستید با صدای بلند فریاد بکشید، دهان خود را بسته اید، یا قدرت خود را به کسی بخشیده اید که از صمیم قلب حامی منافع شما نبوده است؟
چند بار به جای انتخابی آگاهانه، تسلیم رفتاری ناگهانی یا از روی عادت شده اید؟
چند بار به خودتان گفته اید: «نمی توانم. من به قدر کافی قوی نیستم. من آن قدر شجاع یا با اعتماد به نفس نیستم که بتوانم به تمام آرزوهایم برسم.»
هر روز، با صدها انتخاب مواجه می شویم، انتخاب هایی که با به ما اعتماد به نفس، قدرت و ارزش می دهند، و یا چیزهایی که بیش از همه دوستشان داریم را از ما می ستانند. ترس های فلج کننده، اعتماد به نفس سرکوب شده و شجاعت به فعل درنیامده، موانعی هستند که ما را از انتخاب های قدرتمند باز می دارند؛ انتخاب هایی که با بالاترین منافع و ژرف ترین علائق ما هم صدا باشند. در بسیاری از ما، احساس عدم شایستگی، اغلب تصمیمات ما در خصوص مسائل مالی، خانواده، جسم، وزن یا تصویر درونی مان را تحت تأثیر قرار می دهد.
وقتی اعتماد به نفس نداشته باشیم، احساس می کنیم شایستگی داشتن آنچه می خواهیم، گفتن حقیقت، یا ایجاد آن تغییر زیربنایی را که بنیان آینده ما را متحول می سازد، نداریم. وقتی احساس ضعف، بیچارگی و ناتوانی می کنیم، قادر نیستیم افکار برخاسته از شکست، منفی بودن و ترس را که سد راه زندگی دلخواه مان هستند، از خود دور کنیم. وقتی قدرت خود را نادیده می گیریم و آنچه قادر به انجامش هستیم را انکار می کنیم، تسلیم عادات، ترس ها، وسوسه های ناگهانی و ناسالم خود و الگوی گذشته می شویم. طوری عمل می کنیم گویی در واقع ضعف و ناامنی خود را باور داریم
البته، ممکن است این چرخه منفی در تمام بخش های زندگی مان جریان نداشته باشد. شاید در حوزه کاری یا در روابط خود موفق باشیم. اما بسیاری از ما در برخی از حوزه های زندگی، تسلط خود را از دست داده ایم، همان مواقعی که نمی توانیم نیروی خود را جمع کنیم، بر ترس های خویش غلبه کرده و به عمیق ترین خواسته های مان دست پیدا کنیم. هر بار که از روی ترس دست به انتخابی می زنیم، به این باور می رسیم که بی ارزشیم، به قدر کافی خوب یا قوی نیستیم تا بتوانیم زمام زندگی، افکار، باورها و انتخاب ها و از همه مهم تر، آینده خود را به دست بگیریم. هر بار که از روی ترس دست به انتخابی می زنیم، این باور را به ذهن خود القا می کنیم که بیچاره، نا امید و ناتوان هستیم، سه وضعیت عاطفی که ما را در احساس قربانی بودن گرفتار می کنند. و برای این که اعتماد به نفس داشته باشیم، با تمام قوای خود زندگی کنیم و در مورد خودمان احساس خوبی داشته باشیم، چه باید بکنیم؟ باید اعتماد به نفس خود را بازسازی کنیم و این کار را با بهبود بخشیدن عزت نفس مان آغاز کنیم. باید یاد بگیریم هر آنچه هستیم؛ اعم از گذشته مان ، اشتباهات مان، بدگمانی های مان، ضعف های مان و ترس های مان را دوست بداریم. حتی بیش از آن که یاد بگیریم خودمان را دوست داشته باشیم، باید به عشق همچون یک آرمان بنگریم. باید جنگجویان عشق باشیم. باید برای خودمان بجنگیم و پای آنچه هستیم و آنچه می خواهیم که باشیم، بایستیم. باید به جای قربانی بودن، جنگجو باشیم، و به جای دنباله روی، مبارزه کنیم.
چرا یک جنگجو؟ چون زندگی و عملکرد یک جنگجو با قدرت، انسجام و مسئولیت پذیری بسیار زیادی همراه است. یک جنگجو، آتش شجاعت درونی خود را بر افروخته است. او می تواند با صعب ترین مشکلات عاطفی رویارو شود و الگوهای قدیمی را بشکند. یک جنگجو در مقابل حریف خود حالتی تهاجمی دارد، همان حریف هایی که اغلب اوقات صداهای رعب آور دشمن درونی ما هستند.
چرا ما زنان، از سرشت تهاجمی خود دور شده ایم؟ اکنون مدت هاست که ما بخش بنیادینی از وجودمان را انکار کرده ایم. ما به جای قدرت، ضعف را برگزیده ایم. ما به جای خودمان، دیگران را برگزیده ایم. چرا؟ چون به این باور رسیده ایم که طبیعت تهاجمی ما اشتباه، غیر قابل قبول، غیر موجه و ناخواسته است. شاید در گذشته این ویژگی به شیوه ای نادرست بروز پیدا کرده با تهاجمی بودن فردی دیگر به ما لطمه زده باشد. ما همان خصلتی که می تواند شجاعت لازم برای حمایت از خودمان را به ما بدهد، نادیده گرفته ایم. اما، منظور از این خصلت تهاجمی، رفتاری که موجب می شود افراد به خاطر رخدادهای ورزشی به یکدیگر آسیب برسانند، یا همان ویژگی که موجب می شود جنگجویی با استفاده از سلاح خود کمر به سلطه گری و نابودی ببندد و تبدیل به انسان پلیدی شود، نیست. روحیه تهاجمی جنگجوی زن، بخشی از قلب و عواطف هر زنی است که به عنوان نمونه می توان به جنگجویی با شور عدالتخواهی همچون رزا پارکس یا جنگجویی با سلاح عشق الهی، مثل ژان دارک؛ و جنگجویی همچون هلن کلر که توانست از اعماق وجود خود به خرد و دانایی دست پیدا کند، اشاره کرد.
همه ما در بدو تولد بخشی مصمم و مهاجم در درون خود داریم، نیرویی درونی که هرگاه در مقام دفاع از فرزندان با حفاظت از خانواده خود بر می آییم، از آن کمک می گیریم. شاید بتوان گفت این نیرومند ترین بخش وجودمان است، بخشی که ما را وادار می کند به دنبال چیزی برویم، برای مبارزه آماده باشیم، برای برنده شدن و نیز نبرد در مصاف هایی که زندگی پیش روی مان قرار می دهد. گاه، مجبور می شویم با افکار تاریکی که ذهن مان را تسخیر می کنند بجنگیم؛ با دروغ ها، سوء برداشت ها و شرم. گاه، نیاز داریم تا با قدرت بگوییم: «دست نگهدار». نیاز به شهامتی داریم که بگوییم: «من نمی خواهم به حرفهایت گوش کنم ایا این حقیقت ندارد. ما برای عشق ورزیدن، نیاز به استقامت و پایمردی یک جنگجو داریم، همچنین برای این که با آن چه باعث شده احساس ضعف و ناتوانی کنیم و قادر به تغییر نباشیم، رو در رو مقابله کنیم.
حقیقت دارد که گاهی برای میلی شدید جنگیده ایم، چون برای جلب رضایت دیگران نیاز به تملق کردن داریم، یا با وسوسه پول خرج کردن جنگیده ایم، چون باید پول مان را پس انداز کنیم. شاید نیاز به نیروی جنگجوی درون مان داریم که حد و مرزی تعیین کنیم، که بگوییم: «دیگر بس است!» یا از باج دادن به کسی که دوستش داریم دست بکشیم. شاید بتوانیم به کمک نیروی آن جنگجو، درصدد مقابله با بیماری خودمان یا کسی که دوستش داریم، برآییم. کار یک جنگجو همین است. جنگجو با خود فکر نمی کند: «اگر چنین کاری کنم، آدم بدی به نظر می رسم. آنها راجع به من چه فکری خواهند کرد؟ اگر حقیقت وجودم را بگویم تنها می شوم و دیگر دوستی نخواهم داشت.» یا «فقط باید رو به قبله دراز بکشم و بمیرم چون بیمارم .1 جنگجو به جای غوطه ور شدن در این افکار، برای آزادی خود خواهد جنگید.
اغلب زنان، جنگجوی درونی واقعی خود را در ازای تأیید و تحسین، مقام و منصب یا تصوری از امنیت، از دست داده اند. و آن دسته از زنانی که شاید احساس می کنند به جنگجوی درون خود دسترسی دارند، احتمالا در اشتباه اند، زیرا اغلب اوقات این احساسی برآمده از ترس است تا عشق، برخاسته از حس سلطه جویی و نفوذ کردن است تا همدردی و تفاهم. جنگجویی که خاستگاه آن «من» و غرور باشد، از روی ضعف و برتری طلبی می جنگد؛ او به دنبال قدرت خود است، ساختار آن به گونه ای است که از یک تصویر درونی شکسته شده محافظت می کند؛ او جنگجویی نیست که در راه قدرت والاتر عشق مبارزه کند. جنگجویی شجاع، جنگجویی است معنوی و آماده است تا برای تمام تجلیات الهی بجنگد.
جنگجوی شجاع، به هر انسان به مثابه موجودی الهی می نگرد و هر تجربه را آزمونی الهی می شمارد. او زنی است که به ندای قلبش گوش فرا می دهد و با تمام قدرت مصمم است تا بهترین بخش وجود هر کس و هر چیزی را تجلی بخشد. جنگجوی شجاع کسی است که وقتی همه نجواکنان از او می خواهند که سکوت اختیار کند، با صدای بلند سخن می گوید. او می داند که منشأ قدرتش چیزی عظیم تر از خود اوست و می تواند از پیش داوری های دیگران رها شود، او کسی است که ابتدا به تصديق الهی، و در جایگاه دوم به تصدیق خود ارج می نهد. یک جنگجوی شجاع همواره مسلح و آماده است تا در مقابل هر چیزی که زندگی سر راهش قرار می دهد، ایستادگی کند؛ از جدایی، از دست دادن شغل، اعتیاد و طوفان گرفته تا ریختن روغن، بیماری خانوادگی، زبانی شدید یا سکته قلبی، زیرا قلبى مالامال از عشق الهی دارد و می داند که مبارزه، بخشی از سفر اوست. او می داند که هر روز، مختار است در مقابل ترس تسلیم شود یا با قدرت عشق، ایمان و شجاعت به آن غلبه کند. او می تواند با شهامت کسانی را که مانع موفقیت او می شوند با ارزش هایش را نادیده می گیرند پشت سر بگذارد. او قادر است با اعتماد به نفس خود، در کنار انسان هایی قرار گیرد که می توانند به پیروزی او کمک کنند. جنگجوی شجاع در مقابل اهریمن های درون خود که قصد نابودی اش را دارند، سر تسلیم فرود نمی آورد. در عوض، به خاطر حقیقتی والاتر و در واقع عشقی متعالی تر می جنگد.
جنگجوی شجاع، برای اینکه نسبت به خود احساس خوبی داشته باشد، نیازی ندارد که گذشته، شیوه های فردی، تاریخچه خانوادگی یا مشکلاتش را جستجو کند. او درون خویش و همچنین نیروی الهی را که آفریننده اوست جستجو می کند. او آماده است تا قدرت خود را یکپارچه کند و توانایی خود را به کمال برساند؛ بدین معنا که مجبور خواهد شد بحث و مجادله را بپذیرد. او مجبور خواهد شد تمام محدوده های فکری و ذهنی خویش که می توانند او را فریب داده و به این باور مبتلا کنند که چیزی بیش از یک موجود فانی و ضعیف نیست، غلبه کند. او مجبور خواهد شد مشتاقانه به مبارزاتی تن دهد که نیرویش را مشتعل ساخته و نگاه او را به چشم انداز آینده و نه گذشته ، سوق می دهند، جنگجوی شجاع، زنی است که با شهامت با آن دشمن جهانی، یعنی جهل فردی مبارزه می کند.
با این اوصاف، جنگجوی شجاع چگونه زندگی می کند؟ او ترس هایش را به وضوح می بیند و آن ها را با صداقت و شهامت می پذیرد.
وقتی برای کاستی های خود می جنگید، در آنها زیبایی را جستجو می کنید، آنها را مهم می پندارید و به هر خصلتی که شما را متفاوت می سازد، با مهربانی و شفقت می نگرید. یک جنگجو می تواند در هر بعد از خویشتن خویش، زیبایی و کمال را ببیند.
وقتی برای جسم خود می جنگید، همواره در جستجوی چیزهای مفیدی هستید که به آن بدهید؛ هر نوع ماده مغزی، هر نوع ویتامین، هر فکر و باوری که برایش سودمند باشد. شما بدنتان را دوست دارید و هر روز صبح از آن تشکر می کنید و در طول روز برایش آرزوی سلامتی می کنید.
وقتی برای بهبود وضعیت مالی خود می جنگید، اطمینان حاصل می کنید که به قدر کافی منابع مالی دارید تا در زمان حال و نیز در آینده، نیازهای خود و خانواده تان را تأمین کنید. احساس می کنید آنقدر شجاعت، قدرت و اعتماد به نفس دارید تا بروید و به دنبال شغلی بگردید که به شما انگیزه پیشرفت بدهد یا کسب و کاری را که همیشه در آرزویش بودید، بنا نهید. به اندازه کافی پول پس انداز می کنید و آنقدر درباره امور مالی دانش کسب می کنید تا بدانید برای حفاظت از خود در آینده چه باید بکنید.
وقتی برای خانواده خود می جنگید، مسائل خانوادگی را خیلی شخصی قلمداد نمی کنید، چون می دانید بخشی از خاندانی هستید که در آن هر کسی باید درس های خود را فرا بگیرد. یک زن جنگجو به این فکر نمی کند که خانواده اش چگونه به او آسیب زده، بلکه به این می اندیشد که چگونه می تواند به توانایی آنها بیفزاید و چگونه می تواند با پایمردی برای آنها، به انسان قوی تری بدل شود.
وقتی برای گذشته خود می جنگید، موهبت هایی را در تجارب دشوار خود پیدا می کنید، متوجه می شوید که این چالش ها، فرصت هایی بوده اند تا بر آنها غلبه کنید. متوجه می شوید که با رها کردن آنها، به هدف متعالی تری دست پیدا کرده اید. با هر چالشی که پشت سر می گذارید، به سطح بالاتری می رسید. آماده می شوید تا با نداهای عذاب آور ذهن تان که می گویند این اتفاق نباید رخ می داد یا شما یک احمق هستید یا در اشتباه هستید، بجنگید. شما می پرسید: «من به چه ندایی گوش می کنم؟ آیا به ندای ترس گوش می کنم، ندای ناتوانی، ندای نا امیدی، ندای بیچارگی، ندای ناامنی؟ یا ندای پذیرش، ندای قدرت، ندای اعتماد به نفس، ندای شجاعت، ندای بخشندگی؟» یک جنگجو می داند که قدرت انتخاب نداهایی که او را در زندگی راهبری خواهند کرد را دارد.
وقتی برای آینده خود می جنگید، صبح که از خواب بیدار می شوید، رؤیای خود را در سر دارید. به وضوح می دانید چه کارهایی می خواهید انجام دهید و در انتخاب های خود راسخ و تزلزل ناپذیر هستید. شما به آنچه پیش رو دارید می نگرید، نه آنچه پشت سر گذاشته اید. توجه شما معطوف به کاری است که می توانید انجام دهید، نه کاری که انجام نداده اید. یک جنگجو با خلق آینده ای که بیش از همه آرزویش را دارد، شور و هیجان پیدا می کند.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.