توضیحات
معرفی کتاب شعله های اشتیاق
«زندگی فقط دوری جستن از مرگ نیست؛ بلکه انتخابی است برای زیستنِ واقعی.»
آیا واقعاً زنده هستید؟
نه. من نپرسیدم که «آیا نفس میکشید؟»
من نپرسیدم که آیا قلبتان میزند یا وجود دارید یا در حیات هستید.
نه، میخواهم بدانم که آیا واقعاً زندگی میکنید یا نه؟
*** خريد کتاب شعله های اشتیاق ***
آیا نسبت به زندگیتان احساس هیجان دارید؟ یعنی در تمام لحظات زندگیتان، چه بزرگ و چه کوچک، حضور واقعی دارید؟ آیا چالشهای پیش رویتان را به خوبی اداره میکنید؟ آیا از فرصتهای پیش رویتان استفاده میکنید و در هر موقعیتی رضایت دارید؟
آیا زندگیتان واقعاً الهامبخش است؟
اگر اینطور نیست، وقت آن رسیده که قدرتِ در کنترل گرفتنِ زندگیتان را دریابید. صرفنظر از چالشهایی که امروز با آنها مواجه هستید، این تنها یک انتخاب است. انتخابی که به ما تواناییمیبخشد تا در برابر چیزهایی که نمیتوانیم تغییرشان دهیم تسلیم شویم و برای چیزهایی که میتوانیم تغییرشان دهیم مبارزه کنیم، و همچنین تکتک لحظههای این سفرِ رو به جلو را جشن بگیریم.
زندگی فقط دوری جستن از مرگ نیست؛ بلکه انتخابی است برای زیستنِواقعی.
قبول این موضوع، ﻧﻘﻄﮥ عطف زندگی شماست.
دیگر نگویید «این تقصیر من نیست».
رهایی و آزادی ناشی از عبارت «من مسئول زندگی خودم هستم» را در آغوش بگیرید.
چرا که این واقعاً زندگی شماست.
زمانِ خودتان است.
لحظه ﻟﺤﻈﮥ خودتان است.
این طرز فکر واقعاً مهم است.
براساس این طرز فکر عمل کنید.
مالکیت و کنترل زندگیتان را در دست بگیرید.
جان اولیری که زمانی شانسی برای زندهماندن نداشت، حالا چگونه زیستن را به دیگران میآموزد.
در سال 1987، جان اولیری یک پسرﺑﭽﮥ کنجکاو 9 ساله بود. او به دلیل بازی با آتش و بنزین، خاﻧﮥ پدریاش را منفجر کرد و دچار سوختگی 100درصد شد. ﻫﻤﮥ بدنش سوخته بود و شانس زندهماندنش کمتر از یک درصد بود.
پس از تحمل 5 ماه بستریبودن در بیمارستان و سالهای متمادی فیزیوتراپی، جان نهتنها زنده ماند، بلکه رشد و پیشرفت کرد. راه رفتن و نوشتن را دوباره آموخت، به مدرسه بازگشت و دبیرستان و دانشگاه را هم به اتمام رساند. سپس در عرﺻﮥ املاک و مستغلات شروع به فعالیت کرد، کشیش افتخاری بیمارستان کودکان شد و در نهایت یک سخنران انگیزشی بینالمللی شد.
پرستارها سراسیمهاند.
دائماً میگویند چیزی نیست و حالم خوب میشود. میگویند کنارم میمانند و دلیلی برای نگرانی نیست.
پس چرا شتابان دور تختم میچرخند؟
چرا دستپاچه به نظر میرسند؟
چرا دائماً معاینهام میکنند، سوزن در بدنم فرو میکنند و دربارة وضعیت من با هم پچپچ میکنند؟
آنها را میبینم که دور و برم همهمه میکنند.
سپس چشمم به بدنم میافتد. اصلاً شبیه من نیست.
به دستهایم نگاه میکنم، اما اصلاً شباهتی به دستهای خودم ندارند. به باقیماندة لباس ورزشی سبز رنگ و کفشهای ورزشیام نگاه میکنم؛ تقریباً با بدنم یکی شدهاند.
درد شدیدی دارم.
آتشِ امروز صبح، همه چیز را تغییر داده است.
همه چیز.
قسمتی از کتاب شعله های اشتیاق
مقدمه کتاب شعله های اشتیاق
قدرتمند ترین سلاح بر روی زمین، روح انسانی است که از اشتیاق شعله ور است. (مارشال فردیناند فوش)
بله.
پاسخ خیلی ساده ای بود، اما چیزی نبود که او انتظارش را داشت. بر روی سن یک سالن کنفرانس بسیار شلوغ در شانگهای ایستاده بودم و تازه شرح داستان زندگی ام به پایان رسیده بود. یک ساعت کامل درباره زندگی ام سخنرانی کرده بودم؛ این که چطور در کودکی به طور وحشتناکی در آتش سوختم، چند ماهی را در بیمارستان سپری کردم، و چه چالش های بزرگی را یکی پس از دیگری پشت سر گذاشتم.
واقعا تجربه ای منقلب کننده، غم انگیز و متحول کننده بود.
آن مرد سؤالی پرسید که پاسخی به ظاهر ساده داشت:
جان، اگر می توانستی به گذشته برگردی، به آن صبحی که بنزین را برداشتی و خودت را به آتش کشیدی، آیا باز هم این کار را انجام می دادی؟
به او خیره شدم و پس از لحظه ای فکر کردن، صادقانه پاسخ دادم:
بله!
با تحیر به من نگاه کرد.
آیا واقعا آن شرایط نزدیک به مرگ را انتخاب می کنی؟ آیا انتخاب می کنی که ۱۰۰ درصد بدنت بسوزد؟ آیا واقعا آن مبارزه ناامیدانه برای زنده ماندن را انتخاب می کنی؟ پنج ماه بستری بودن در بیمارستان، و هشت ماه فوق العاده سخت بعد از آن را؟ آیا واقعا انتخاب می کنی که با بدنی پوشیده از زخم سوختگی و انگشتان قطع شده به زندگی ات ادامه دهی؟ و نگاه ها، زمزمه ها و اشاره های دیگران بخشی از زندگی روزمره ات شود؟
دوباره گفتم: بله! و دلیلش را توضیح می دهم.
آن آتش ویران کننده، من را به کام مرگ فرستاد و مشخصا یک زندگی پر چالش برایم به وجود آورد.
اما همچنین من را به آدمی تبدیل کرد که امروز هستم.
درست است که اگر در آتش نمی سوختم بسیاری از سختی های ناشی از آن برایم پیش نمی آمد، اما باید پذیرفت که بدون آن اتفاق، هیچ یک از قابلیت ها و توانایی های امروزم شکوفا نمی شد.
در واقع همه چیزهای زیبا و الهام بخشی که امروز در زندگی ام هستند از تراژدی آن شعله های آتش متولد شدند. آن دوران دردناک بهبودی و به دست آوردن دوباره سلامتی باعث شکل گیری شخصیت، جسارت، شفقت، ايمان و انگیزه در من شد. آن دوران چشم اندازی روشن از مسائل واقعا مهم زندگی و بینشی جسورانه از چیزهایی که در زندگی امکان پذیرند در من ایجاد کرد. به دلیل آن آتش، من هیچ چیزی را دست کم نمی گیرم، برای تک تک روزهای زندگی ام شکرگزارم، و مطمئنم که بهترین ها هنوز برای من اتفاق نیفتاده است.
آن آتش فضای دبستان محل تحصیلم را به سوی بلوغ سوق داد و بچه های کوچک را به همکلاسی هایی دلسوز و یاری رسان تبدیل کرد که مشتاق کمک رسانی به همکلاسی نیازمندشان بودند. حتی بعدها بر تصمیم من برای انتخاب دبیرستان و دانشگاه نیز تأثیر گذاشت که آن هم منجر به آشنایی و ازدواج من با خانم زیبا و مهربانی به نام بث شد که حالا به چهار بچه دوست داشتنی منتج شده است.
امروز زندگی فوق العاده ای دارم؛ یک زندگی واقعة الهام بخش.
یک زندگی واقعا الهام بخش یعنی درس های گذشته را در آغوش بگیرید، در معجزه لحظه حال زندگی کنید، و فرصت های نامحدود فردا را به کنترل خود در آورید. و این موضوع قطعا به این معنی نیست که یک زندگی بی درد و رنج و بدون اشتباه خواهید داشت، به هیچ وجه! بلکه یک زندگی واقعا الهام بخش یعنی داشتن قابلیت یادگیری از اشتباهات گذشته، غلبه بر چالش های زندگی فعلی و تلاش و پیشرفت دائمی و پیوسته؛ آنهم فارغ از این که اوضاع و شرایطتان چگونه است. اگر در آن آتش نسوخته بودم، زندگی ام یک زندگی واقعا الهام بخش نمی شد.
آیا بدنم پوشیده از جای زخم سوختگی است؟
بله، شک نکنید که این طور است.
آیا انگشتانم را از دست دادم؟
بله.
ایا اثر این اتفاق برای خانواده ام ویران کننده و وحشتناک بود؟ بدون شک.
اما بر همه آنها غلبه کردیم.
دیگر اثرات منفی آن تجربه در زندگیمان وجود ندارد.
در واقع حتی به خاطر آن اتفاق به طور قابل توجهی بهتر نیز شدیم.
البته فقط ما نیستیم که با چنین اتفاقی مواجه شده ایم.
همه ما در زندگیمان با آتش هایی روبرو می شویم. همه ی ما می سوزیم.
همه ی ما شاهد لحظه هایی بوده ایم که همه چیز دقیقا طبق برنامه پیش می رود: بچه هایمان سالم هستند، کسب وکارمان پر رونق است و رؤیاها به واقعیت می پیوندند، و ناگهان بووووم! یک انفجار.
زندگی کاملا دگرگون می شود.
شاید آن لحظه برای شما تشخیص یک بیماری صعب العلاج بوده باشد.
یا فرزندی مریض.
یا مرگی ناگهانی.
یا بر هم خوردن یک معامله اقتصادی.
صرف نظر از علت آن اتفاق، تمام دنیای شما دگرگون شد و به لرزه افتاد. من به این لحظه ها نقطه عطف می گویم؛ لحظه های مشخصی در زندگی که هر آنچه را در ادامه اش می آید کاملا دگرگون می کنند. در یک چشم به هم زدن، خط سیر زندگی، کسب و کار و ارتباطاتتان تغییر می کند.
البته سناریوهای مثبت نیز وجود دارد.
لحظه ای که یک رابطه جدید جوانه می زند، یک فرصت شغلی باورنکردنی به شما پیشنهاد می شود، و یا به درک و چشم اندازی جدید در زندگی می رسید.
مهم تر از خود نقطه عطف، واکنشی است که در مقابل آن لحظه ی حساس از خودتان نشان می دهید. این که آن لحظه بر زندگی شما تأثیری مثبت می گذارد یا منفی، نهایتا یک انتخاب است. انتخابی که کاملا به خودتان بستگی دارد.
این انتخاب ها به زندگی امروزتان اضافه می شوند، و زندگی فردایتان را رقم می زنند.
هدف من از نوشتن کتاب شعله های اشتیاق باز کردن چشمان شما به روی این واقعیت است که شما فقط یک بار زندگی می کنید، یک فرصت برای اثرگذاری بر روی دنیا دارید و فقط یک میراث از خودتان به جای می گذارید. این که داستان زندگی شما حماسه ای ستودنی باشد یا غم نامه ای مشقت بار، ارتباط خیلی کمی با اتفاقات زندگیتان دارد، و بیشتر به نحوه پاسخ گویی شما به آن اتفاقات بر می گردد. از این لحظه به بعد، نه زندگیتان را به دست شانس بسپارید و نه آن را به اتفاقات و احتمالات گره بزنید.
این کتاب به شما یادآوری می کند که همیشه نمی توانید مسیرتان را در زندگی انتخاب کنید، اما همواره می توانید نحوه رفتار کردنتان را در آن مسیر انتخاب کنید.
این کتاب به شما انگیزه می دهد تا قدرت انتخاب های روزمره تان را مهار کنید، ارزش داستان زندگیتان را دریابید و از قدرت هدف درونی تان آگاه شوید.
این کتاب به شما کمک می کند تا سختی های گذشته را با آغوش باز بپذیرید، فرصت های آینده را به خوبی پذیرا باشید، و با چشمانی باز از نعمت معجزه آسای هر لحظه بهره ببرید.
و همچنین آتش اشتیاق درونی تان را کاملا شعله ور خواهد کرد.
پس، آیا دوباره این کار را خواهم کرد؟
قطعا بله!
و هر چه بیشتر کتاب شعله های اشتیاق را بخوانید، نه تنها دلیلم را درک می کنید بلکه می پذیرید اگر خودتان هم بودید چنین کاری می کردید.
*** خريد کتاب شعله های اشتیاق ***
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.