عامل فراوانی

توضیحات

بخشی از کتاب عامل فراوانی

از بی خانمانی تا زندگی میلیاردری

می خواهم داستان واقعی کسی را برای شما تعریف کنم که با استفاده از قانون جذب؛ کتاب راز و کتاب های دیگری در همین زمینه، از بی خانمانی به موفقیتی بزرگ دست یافته است. اکنون که کتاب عامل فراوانی را می نویسم در بانکوک تایلند هستم. برای اجرای سمیناری دو روزه با عنوان راز گمشده ی موفقیت به این کشور سفر کرده ام. بلیط های سمینار همگی فروخته شده و عبور و مرور سخت بود. مردم کشور تایلند بسیار مهربان و خونگرم بودند. غذاهای بسیار لذيذی داشت و ماساژ تایلندی که بین اجراهایم داشتم، تجربه ای تکرار نشدنی و بسیار آرامش بخش بود. اما این تنها قسمت خوب ماجرا نیست یکی از مسئولان برگزاری سمینار، مرد جوانی از سوئد به نام آندرس پیراه بود. 

*** خريد کتاب عامل فراوانی با تخفیف ***

او ۱۵ سال پیش با ناامیدی سوئد را ترک کرده بود. بیست سال داشت و مردی غمگین بود. زندگی اش به قهقرا می رفت. از این که ماه ها و سال ها در تاریکی زندگی می کرد، خسته شده بود و به مسیر دیگری برای زندگی نیاز داشت. پدر بزرگش فوت کرده بود و ۲۰۰۰ دلار برای او به ارث گذاشته بود که آن را برای خرید بلیط سفر به این کشور گرمسیری پرداخت کرد. او می خواست در تایلند بماند. اما تایلند برای مرد جوانی که هیچ تجربه و مهارتی نداشت، هیچ کسی را نمی شناخت و حتی زبان تایلندی هم نمی دانست، جای مناسبی نبود. بعد از مدتی کوتاه پولی برایش باقی نماند و تبدیل به یک بی خانمان شد که شب ها در ساحل می خوابید. او خجالت می کشید که از خانواده اش کمک بخواهد. بنابراین با یکی از دوستانش تماس گرفت و گفت که اوضاع سختی دارد. اما دوستش به او گفت: من پولی به تو نمی دهم، فقط کتابی برایت می فرستم که ممکن است کمکت کند.

یک کتاب؟ آندرس به شدت ناراحت بود. او مدتها بود حتی پول خریدن غذا را هم نداشت و حالا دوستش قصد داشت برایش کتاب بفرستد. نام کتابی که برای آندرس فرستاد «کتاب راز» بود. آندرس شروع به خواندن کتاب کرد. همین طور که پیش می رفت چراغی در ذهنش روشن می شد. متوجه شد که افکارش، واقعیت زندگی او را رقم زده اند و چون بی خانمان بود، افکاری را که مسبب این بی خانمانی بود، نمی خواست. پس تصمیم گرفت قانون جذب را بیاموزد و از آن برای خلق زندگی بهتر برای خودش استفاده کند. کتاب بعدی که خواند، کتابی از ناپلئون هیل به نام «کتاب بیندیشید و ثروتمند شويد» بود. بعد از آن نیز کتاب من در مورد «هواپونوپونو» به نام «کتاب محدودیت صفر» را خواند. او به خودش قول داد و متعهد شد که زندگی خود را تغییر دهد.

سرانجام موفق به این کار شد آندرس اکنون ۱۹ کمپانی بزرگ را اداره می کند و ۱۵۰ کارمند دارد و یک میلیاردر است. او یکی از بزرگترین قطب های املاک در جنوب تایلند شده و در سال ۲۰۱۸ یکی از بزرگترین مالکان آن کشور به شمار می رود. همچنین صاحب یک دفتر حقوقی، یک سالن بدنسازی، یک پمپ بنزین و چندین کافی شاپ است و تنها ۳۵ سال سن دارد. وقتی به فرودگاه بانکوک رسیدم، آندرس به پیشواز من آمد و در راه داستان زندگی خودش را برایم تعریف کرد. من مجذوب داستان او شدم و با این که ۲۰ ساعت در پرواز بودم و ۲۴ ساعت گذشته را نخوابیده بودم، اما دوست داشتم در مورد او بیشتر بدانم. به او گفتم: باید زندگی خودت را برای مردم تعریف کنی. مردم یک مرد جوان میلیاردر می بینند و نمی دانند تو بی خانمان بودی و تصمیم گرفتی با خواندن کتاب های رشد شخصی، زندگیت را متحول سازی. اما آندرس معتقد بود اگر درباره ی زندگی گذشته و در ساحل خوابیدنش صحبت کند و بگوید که چطور توانست به یکی از بزرگترین مالک های تایلند تبدیل شود، نشانه ی تکبر اوست برایش توضیح دادم بی خانمان بودن نشانه ی تکبر تو نیست.

او خنديد به او از داستان زندگی خودم و بی خانمانی ام گفتم. این که چگونه از فقری کامل به ثروتی جهانی رسیده ام. من داستان زندگی و تصوراتم را تعریف می کنم تا الهام بخش دیگران باشم و از آندرس نیز همین را خواستم. به او گفتم تو قرار است اولین سمینار خودت را این هفته برگزار کنی. چرا در آن سمینار داستانت را برای مردم تعریف نمی کنی. این موضوع هیچ گاه به ذهنش خطور نکرده بود و از ایده ی من مضطرب شد. ولی من او را راهنمایی کردم تا یک اجرای خوب و بی نقص داشته باشد. آندرس هم قبول کرد و اجرایی بی نظیر داشت. مردم، عاشق صداقت مرد جوانی شدند که از فقر به ثروت رسیده است. آندرس توضیح داد که ابتدا کتاب راز را خوانده بود و سپس به سمت کتاب های دیگری از معلمان راز که یکی از آنها هم من بودم، کشیده شده بود. او برای تشکر از من و قدردانی به خاطر کتاب هایی که از من خوانده است، مرا یک هفته به پوکت برد و هزینه هایم را متقبل شد. همین طور که در جاده می رفتیم، آندرس گفت که زندگی من در زمینه های مختلفی تغییر کرده است.

آندرس و نامزدش تصمیم گرفتند در روز تولدشان به جای هدیه گرفتن، به افراد نیازمندی مثل کودکان بی سرپرست، هدیه دهند. هر دو در روز تولدشان به مراکز نگهداری کودکان بی سرپرست می روند، به امید اینکه آنها را با دادن هدایا شاد کنند و تغییر کوچکی در زندگی آنها به وجود آورند. سپس آندرس متوجه شد که این بخشیدن منفعت دیگری هم برایش داشته، او گفت: درست همان موقع متوجه شدم که شغلم شروع به رشد فزاینده ای کرده است. در قبال هدایایی که بخشیده بودم، چیزهایی دریافت کردم که انتظارش را نداشتم. هر چه بیشتر آندرس از زندگی خودش برایم تعریف می کرد، بیشتر پی می بردم که درس هایی را که آموخته تمام و کمال در زندگی خود به کار برده است و هم چنان هم فراتر از آن می رود. از آندرس خواستم کتابی در مورد زندگی اش بنویسد. به او گفتم می تواند مدیتیشن ها، دیدگاهش و درس هایی که از زندگی و کارش گرفته است را در قالب یک کتاب در اختیار مردم قرار دهد. من و آندرس زمان زیادی را در پوکت کنار هم گذراندیم و من سعی داشتم او را به نوشتن این کتاب تشویق کنم. امیدوارم همین قدر که داستان آندرس برای من الهام بخش بوده، برای شما نیز باشد و بتوانید از آن درس بگیرید. قانون جذب فقط با خواندن کتاب عملی نمی شود، بلکه باید آن را به کار بگیرید تا نتیجه آن را ببینید. مثل آندرس که کتاب را خواند، آن را عملی کرد و نتیجه گرفت. شما هم می توانید نفر بعدی باشید. در ضمن یک خبر عالی برای شما دارم! آندرس را متقاعد کردم تا کمک کنم کتابش را بنویسد. در سال ۲۰۱۹ منتظر کتاب او باشید. در کتابش مدیتیشن هایی که انجام می دهد، ورزش هایی که می کند، تمریناتی که برای شغلش انجام می دهد، داستان و رمز و رازهای زندگیش را بازگو خواهد کرد. در این میان درسی که من از او و همسرش یاد گرفته ام را به شما یادآوری می کنم. روز تولدتان به جای هدیه گرفتن، هدیه بدهید. من نیز در تولد ۶۴ سالگی ام همین کار را کردم. می توانید تا تولدتان صبر نکنید، به اطرافتان نگاه کنید اگر کسی به کمک نیاز دارد، حتما نیاز او را برطرف کنید. چرا همین حالا نبخشیم؟

*** خريد کتاب عامل فراوانی جو وایتلی با تخفیف ***

جو وایتلی مشاور و کارشناس بازاریابی هیپنوتیزمی است. او برای ترکیب مفاهیم معنویت و بازاریابی به بودای اینترنت مشهور است. افراد معروفی از کسب وکارهای کوچک و بزرگ، با او همکاری داشته اند. کتاب های دیگری از او به نام کتاب عامل جذب، کتاب هر دقیقه یک مشتری متولد می شود و کتاب دستورالعمل گمشده ی زندگی به چاپ رسیده است. او ستاره ی فیلم پربازدید و محبوب «راز» نیز هست.

در بخش دیگری از کتاب عامل فراوانی نوشته ی جو وایتلی می خوانیم:

مهم ترین چیز در زندگی هر فرد داشتن احساس خوب، خوشحالی و کامل بودن است. این احساسات را نمی توان به چشم دید و همگی درون هر فرد هستند. هر چیز مادی که در زندگی به دست می آورید، ممکن است خیلی زود از آن خسته شده و به دنبال چیز جدیدی بگردید. تنها چیزهایی که هر فرد بعد از به دست آوردن آن، خسته نمی شود و از داشتن آن لذت می برد، احساساتی مثل آرامش، شادی، عشق و رضایت است. حاصل احساسات منفی همان چیزهایی هستند که در زندگی نمی خواهید، مثل غم، ناراحتی و کمبود که قابل دیدن هم نیستند. بسیاری اوقات ریشه ی احساسات بد، غم و خشم ما، در نبخشیدن خودمان یا دیگران است که ممکن است آن را سرزنش، احساس گناه یا رنجش هم بنامیم. همه ی ما در زندگی، چیزهایی کوچک یا بزرگ برای بخشیدن داریم و متوجه نیستیم که چقدر این احساسات روی زندگی ما تأثیر می گذارند. وقتی موضوع کوچکی باشد، آن را کنار می گذاریم و سعی می کنیم فراموش کنیم. اما انرژی باقی مانده از آن، که به ما صدمه زده، هنوز هم وجود دارد و به این صورت مانع ورود احساسات خوب به زندگی خود می شویم. وقتی موضوع بزرگی در میان باشد، بخشيدن آن برایمان سخت است. در تمامی لحظات زندگی آن را احساس می کنیم و با خود می گوییم: چه کرده ام که سزاوار این مشکل شده ام، این عادلانه نیست. آنها از من دزدی کرده اند، به من خیانت کرده اند یا از من سوء استفاده کرده اند و حالا من در عذابم و نه آن ها! و به نظر می رسد که هیچ راهی برای بیرون آمدن از آن وجود ندارد. هیچ راهی برای از بین بردن احساس رنجش، تنفر و خیانت وجود ندارد. حتی اگر موضوع حل شود و دیگر مشکلی وجود نداشته باشد، اغلب می گوییم، ما او را بخشیده ایم ولی هنوز در این فکر هستیم که در حق ما ظلم شده است، نباید با من این کار را می کردند و… اما زمانی احساس بهتری پیدا خواهیم کرد که آنها را به طور کامل ببخشیم. درست این است که خودتان را به گذشته ای که حالا دیگر نیست، وصل نکنید. گذشته ی شما نباید در زندگی فعلی تان تأثیر بگذارد. من با چندین نوع بخشش در زندگی خود برخورد داشتم. وقتی شوهرم در حادثه ی هواپیمایی آفریقا، فوت کرد، من با مسافران دیگر و آسیب های وارد شده به آنها آشنا شدم و فهمیدم می توانم ببخشم و شکایتی نکنم، حتی وقتی مشکل از هواپیما بود. یا وقتی به شخصی اعتماد کردم و آسیب مالی شدیدی بر من وارد شد. یا حتی وقتی پسرم به قتل رسید، آنها را بخشیدم. بخشش جنبه های مختلفی دارد و هر جنبه از آن می تواند قسمتی از روح شما را رشد دهد. من با همه ی این مشکلات روبه رو شدم و بعد تصمیم گرفتم مسبب آنها را ببخشم. ابتدا احساس یک قربانی ضعیف را داشتم. سپس از زاویه دیگری به این موضوعات نگاه کردم و به خودم گفتم: آنها فقط افرادی نادان هستند، اما…

*** خريد کتاب عامل فراوانی جو ویتالی با تخفیف ***