جستجو کردن

کشف حکمت اتفاقات

کتاب کشف حکمت اتفاقات نوشته رابرت اچ.هوپک توسط خانم ساره سرگلزایی ترجمه و به کوشش انتشارات بنیاد فرهنگ زندگی چاپ و منتشر شده است.

هیچ چیز تصادفی نیست. وقتی شما خواندن کتاب کشف حکمت اتفاقات را به پایان رساندید متوجه می شوید از کنار هیچ رویدادی نباید ساده گذشت. هر اتفاقی که در زندگی ما رخ می دهد یا آدمهایی که به ظاهر اتفاقی به زندگی ما ورود می کنند پیامی برای ما دارند در پس رویدادهایی که ما آن را ساده می انگاریم و آن را خوب و بد ارزیابی می کنیم و آدمهایی که در زندگی ما ورود می کنند حکمتی عظیم نهفته است. این کتاب، با زبانی کاملا ساده و کاربردی و با ذکر داستانهایی واقعی در فضاهای عاشقانه، محیط کار و … ، به شما می گوید که چگونه به کشف حکمت اتفاقات زندگیتان بپردازید.

شما را به مطالعه ی قسمتی از کتاب کشف حکمت اتفاقات در سایت خرید کتاب با تخفیف بوکالا دعوت می کنیم.

38,000 تومان

توضیحات

قسمتی از کتاب کشف حکمت اتفاقات

خاستگاه کتاب کشف حکمت اتفاقات، پرسشی یگانه و ساده است که پس از مشاهده رویایی کاملا منحصر به فرد و نادر از خودم پرسیدم. در این رویا در داستانی که خودم در حال نوشتنش بودم گیر کرده بودم و نمی توانستم شخصیت های داستانم را متقاعد کردم که من نویسنده شان هستم و واقعا به آن داستان تعلق ندارم. در حالی که هم احساس درماندگی می کردم که نمی توانم از داستان خودم بیرون بیایم و هم سرگرم این وضعیت بودم از خواب پریدم. زندگی من به عنوان یک نویسنده، یک خواننده، و یک درمانگر پر از داستان است. من داستان ها را روایت می کنم. داستان ها را می خوانم. مردم داستان های شان را برای من تعریف می کنند. و بنابراین تمام روز به آن رویای واضح و به داستان ها و نقشی که در زندگی ما ایفا می کنند، فکر می کنم.

زندگی هر کس روایتی دارد. شما از محل کارتان به خانه می آیید و اولين چیزی که می پرسید این است امروز چطور بود؟ به عبارت دیگر لطفا داستان امروزت را برایم تعریف کن. ایا دوستی را برای ناهار ملاقات می کنید و حتی پیش از اینکه دستمال سر میز را بردارید دوست تان از شما می پرسد خب، چه خبر؟ یا به عبارت دیگر داستانی را برایم تعریف کن. اگر فرزند داشته باشید، حتی به ندرت لازم است که از آنها بخواهید داستانی برای تان تعریف کنند. بچه ها در دنیای داستان ها زندگی می کنند و چه دوست داشته باشید یا نه، آنها این داستان ها را با جزئیات ملال آوری برای تان تعریف می کنند.

پس بنابر این موضوع بدیهی، این پرسش به ذهنم آمد: اگر آن رؤيا واقعیت داشت، چه؟ اگر واقعا یکی از شخصیت های آن داستان باشم، چه؟ از سویی می دانم که همین حالا هم من یکی از شخصیت های داستانم هستم. اگر شما درباره من از پدر و مادرم بپرسید، قطعا آنها تأیید می کنند که من شخصیت داستان های بسیاری هستم؛ آنها من را شخصیت داستان های خودشان می دانند. همچنین اگر از دوستان، مراجعان و همکارانم این سؤال را بپرسید همه آن ها نیز داستان هایی درباره من خواهند گفت.

اما منظور من از آن پرسش، این نیست. اگر من با شما شخصیت یک داستان بودیم چه؟ اگر آنچه به عنوان زندگی مان تجربه می کنیم، در واقع یک داستان بود چه؟ از کجا می توانیم بدانیم؟ چطور می توانستیم بدانیم؟ تصور کنید وقایع ظاهرا غير مرتبط داستان زندگی ما در واقع به هم پیوسته اند و شخصیت هایش و زندگی آنها با معنا و مفهوم خاصی در این داستان قرار گرفته اند، شخصیتی که در آن داستان است چطور می تواند بداند که او در آن داستان است؟ واضح است که فقط چیزی خارج از داستان، چیزی ورای داستان ممکن است توجه آن شخصیت را به ماهیت داستانی که او در آن است، جلب کند. با وجود این هر چیزی که بر خلاف معمول رخ دهد هم باید بخشی از آن داستان باشد. باید معنا و مفهومی داشته باشد، باید شخصیت ها، طرح، آغاز، مسیر و پایان مشخصی داشته باشد، این طور نیست؟

*** خريد کتاب کشف حکمت اتفاقات ***

تقریبا هر روز یک نوع رویداد خاص که ما آن را اتفاق یا پیشامد می نامیم، در زندگی مان رخ می دهد. دو رویداد رخ می دهند و بنا به هر دلیلی ارتباط آنها با همدیگر توجه ما را جلب می کند. بعضی از این اتفاقات ظاهرا تأثير زیادی بر ما ندارند، چه از نظر عاطفی و چه از نظر عقلانی؛ یعنی ظاهرا اهمیت چندانی در زندگی ما ندارند. آنها به قول معروف فقط همزمانی هستند.

اما همه ما، اگر به تأثیری که رویدادها بر ما می گذارند توجه کنیم، نوع دیگری از اتفاقات را نیز تجربه کرده ایم، اتفاقاتی که ما را تکان می دهند. لحظاتی که این اتفاقات رخ می دهند، می دانیم که چیزی بسیار مهم، چیزی بسیار با معنا دارد برای مان رخ می دهد. ما می توانیم اهمیتی را در آن اتفاق ببینیم و احساس کنیم. با وجودی که این نوع رویداد شاید برای دیگران کاملا اتفاقی به نظر برسد، یا فقط یک اتفاق باشد، تجربه خودمان به ما می گوید که چیزی قطعا متفاوت دارد رخ می دهد. این همان دومین نوع های معنادار است، که روان شناس سوئیسی کارل گوستاو یونگ «همزمانی» نامید. از نظر من و اساس کتاب کشف حکمت که می خواهید شروع به خواندن آن کنید، این است که در واقع زندگی ما یک داستان است؛ رویدادهای همزمان ما را از این حقیقت آگاه می کنند. بگذارید داستانی برای تان تعریف کنم تا منظورم را متوجه شوید.

دو ستم آن ، در مقطعی از زندگی اش تمایل پیدا کرده بود که وارد ارتباط با مردان متأهل شود. او مدتی بود که طلاق گرفته بود و زیاد به دنبال تعهد نبود و روابط جنسی نسبتا طولانی مدتی با مردانی داشت که از نظر عاطفی نسبت به همسران خودشان سرد بودند. آن زمان او جایگاه زن دیگر را داشت. یکی از این روابط او در سفرش به مکزیک آغاز شد و با مردی به نام دَن بود که اخيرا از همسرش جدا شده بود و با قایقش به سمت جنوب آمده بود.

از آنجا که من محرم اسرار آن هستم، همه جزئیات را برایم تعریف کرد. عشق شدیدی بین آنها شکل گرفت، مانند همه روابط عاشقانه ای که در تعطیلات شکل می گیرند و با وجودی که محل زندگی آن دو نفر نود مایل دور از همدیگر بود، اما رابطه شان را حتی پس از سفر نیز ادامه دادند. دن خوش تیپ و پولدار بود. رابطه جنسی شان عالی بود. آن احساس می کرد عاشق دن شده است. حدود یک سال از رابطه آنها می گذشت و دَن ساعت ها در روز و شب رانندگی می کرد تا به خانه آن برسد و او را ببیند و شب نزد او بماند. سپس به تدریج انگار احساسات دن شروع به تغییر کرد. بار جدایی از همسر، هر روز بر شانه های دن بیشتر و بیشتر سنگینی می کرد و او دریافت با وجودی که آن خیلی برایش مهم است، اما او به زنی تعلق دارد که سال ها با او زندگی کرده است. بنابراین رابطه آنها کم شد و به طور دردناکی به پایان رسید.

یک سال گذشت و آن که نگرش بسیار پخته ای در باره مسائل احساسی اش داشت، زخم های ناشی از این جدایی را ترمیم کرد و زندگی اش را از سر گرفت. هر از چند گاهی او یادی از دن می کرد و با او تماس می گرفت، اما به مرور زمان دریافت که این تماس ها هیچ فایده ای ندارد و در واقع اوضاع را بی جهت پیچیده و بغرنج می کند. یک روز یکی از دوستان آن به او پیشنهاد کرد که با همدیگر به یک سفر یک روزه و به سمت شهر ساحلی محل زندگی دن بروند. آن در این مورد تردید داشت و نمی دانست که اگر به شهری برود که دن با همسرش زندگی می کند، قایقش را نگهداری می کند و کار می کند چه احساسی خواهد داشت، اما با وجود این رفت.

آن روز، یک روز زیبا و دلفریب بهاری بود، از آن روزهایی که حتی اگر عاشق نباشید باز هم احساس می کنید عاشق اید و همان طور که انتظار می رفت، آن حضور معشوق سابقش را در همه جا احساس می کرد، با وجود این او در مقابل هر وسوسه ای برای تماس با دن یا رفتن به خانه او یا دیدن محلی که او قایقش را نگهداری می کرد، مقاومت می کرد. در هر صورت، او تا آن موقع هرگز آن شهر را ندیده بود و پیدا کردن دن یا قایق او نیاز به مقداری جست و جو و تجسس داشت. بنابراین او و دوستش پیش از آنکه به خانه برگردند به دیدن مناظر شهر پرداختند، به خرید رفتند، در رستورانی مشرف به خلیج ناهار خوردند و غروب زیبای خورشید را در ساحل تماشا کردند. آن با کوله باری از خاطرات آن روز و کارهایی که انجام داده بودند، وارد خانه اش شد و متوجه شد که تلفنش زنگ می زند. او وقتی گوشی تلفن را برداشت، صدای بسیار آشنایی شنید و از شنیدن آن صدا شگفت زده شد. سلام آن. من دن هستم. بنا به دلایلی همه امروز به تو فکر می کردم و فکر کردم تماسی با تو بگیرم و ببینم اوضاع و احوالت چطور است…

*** خريد کتاب کشف حکمت اتفاقات با تخفیف ***

توضیحات تکمیلی

وزن315 کیلوگرم

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

.فقط مشتریانی که این محصول را خریداری کرده اند و وارد سیستم شده اند میتوانند برای این محصول دیدگاه(نظر) ارسال کنند.