توضیحات
معرفی کتاب تحلیل کاربردی خواب و رویا
یک روز صبح زنی مانند هر روز سوار اتومبیلش شد و کیلومترها به سمت دفتر کارش رانندگی کرد. در طول راه، قوه تخیلش شروع به تولید یک ماجرای فوق العاده کرد. او خودش را در زمان های بسیار دور دید؛ یک زن ساده در میان آتش جنگ. او یک قهرمان شد و مردمش را با قدرت و فداکاری ای که از خود نشان داد، حفظ کرد و با یک شاهزاده قدرتمند و مشهور که به او علاقه مند شده بود، آشنا شد.
در حالی که ذهن آگاه او کاملا با این افکار مشغول شده بود، در طول خیابان های متعدد رانندگی کرد، پشت چراغ قرمزها ایستاد، در سر هر پیچ راهنما زد و به سلامت به پارکینگ محل کارش رسید. وقتی به خود آمد، متوجه شد نمی تواند هیچ چیز از رانندگی خود به خاطر بیاورد! او هیچ تقاطع و پیچی را به خاطر نمی آورد. شگفت زده از خودش می پرسید: من چه طوری مسیر به این طولانی رو بدون این که متوجه باشم طی کردم؟ ذهن من کجا بود؟ وقتی من رویاپردازی می کردم، کی داشت رانندگی می کرد؟ اما چون مشابه این اتفاق قبلا هم افتاده بود، از این موضوع عبور کرد و به دفتر کارش رفت.
زن پشت میز کارش نشسته بود و در حال برنامه ریزی کارهای روزانه اش بود که ناگهان یکی از همکاران مردش با داد و فریاد وارد اتاق او شد، قرار دادی را که زن تنظیم کرده بود جلوی او پرت کرد و با عصبانیت شروع به بحث در مورد چند نکته کوچک که با آنها مخالف بود، نمود. زن تعجب کرده بود؛ چون عصبانیت مرد با میزان اهمیت موضوع متناسب نبود! چه بلایی بر سر آن مرد آمده بود؟
مرد نیز در مقابل، صدای بالا رفته خودش را می شنید و متوجه شد که از کاه، کوه ساخته است. با شرمندگی عذرخواهی کرد و از اتاق بیرون رفت. مرد در اتاقش از خود پرسید: «چه بلایی سر من اومده بود؟ عصبانیت من از کجا ناشی شده بود؟ من معمولا به خاطر چیزهای کوچک عصبی نمی شم. من خودم نبودم! او احساس کرد یک عصبانیت بسیار زیاد در درونش وجود داشته که هیچ ربطی به آن قرار داد نداشته است؛ اما ناگهان در اثر یک موضوع کم اهمیت به سطح آمده بود. آن عصبانیت از کجا آمده بود که خود مرد هم از آن خبر نداشت ؟!
اگر آن دو نفر زمان کافی برای فکر کردن داشتند، متوجه می شدند که حضور ناخودآگاه را آن صبح در زندگی شان تجربه کرده اند. ما از راه های متعددی در نوسان های زندگی روزمره، می توانیم فعالیت های ناخود آگاه را در درون مان احساس کنیم.
گاهی اوقات ناخودآگاه به موازات ذهن آگاه ما کار می کند و کنترل اتومبیل را، وقتی ذهن آگاه ما روی موضوع دیگری متمرکز است، به دست می گیرد. همه ما تجربه رانندگی چند چهار راه به کمک راننده خودکار – مانند زنی که در مثال آوردیم – داشته ایم. ذهن آگاه ما کاملا در جای دیگری است و ذهن ناخود آگاه ما به راحتی کنترل کارها را در دست می گیرد. ناخود آگاه، ما را پشت چراغ قرمز متوقف می کند؛ موقع چراغ سبز دوباره به حرکت در می آورد و قانون را رعایت می کند تا دوباره ذهن آگاه ما به اکنون و این جا بازگردد. هر چند این روش امن ترین روش رانندگی نیست، اما ناخودآگاه یک سیستم عالی، حساس و پشتیبانی سر خود برای ما فراهم می کند که همه ما وجود آن را بدیهی می دانیم.
گاهی اوقات ناخودآگاه خیالاتی پر از تصاویر زنده و نمادین تولید می کند که ذهن آگاه را به طور کامل تسخیر کرده و توجه ما را برای مدت طولانی به خود جلب می کند. خیالاتی از ماجراها، خطر ها، فداکاری های قهرمانانه و عشق که زن را در مسیرش به سمت محل کار شیفته و مجذوب خود کرد، مثال ساده ای از راهی است که ناخود آگاه به ذهن آگاه هجوم می آورد و تلاش می کند تا خود را بیان کند. ناخودآگاه این کار را از طریق تخیل که از زبان نمادین تصاویر آکنده از احساسات استفاده می کند، انجام می دهد.
روش دیگری که ما از طریق آن ناخود آگاه را تجربه می کنیم، فوران ناگهانی احساسات یعنی شادی بی دلیل یا عصبانیت غیر منطقی است که به طور ناگهانی به ذهن آگاه ما هجوم می آورد و کنترل آن را به دست می گیرد. این سیل احساسات، برای ذهن آگاه هیچ معنی ای ندارد، زیرا ذهن آگاه آنها را تولید نکرده است. مردی که در مثال آوردیم، نمی توانست شدت واکنش اش را برای خود توجیه کند. او پرسید: «این عصبانیت از کجا آمده بود؟» او احساس می کرد عصبانیت اش از جایی خارج از خودش آمده است. او احساس می کرد برای لحظات کوتاهی خودش نبوده است . اما در حقیقت این فوران احساسات غیر قابل کنترل از یکی از بخش های وجود خودش می آمد؛ جایی عمیق که او نمی توانست با ذهن آگاهش آن را ببیند. به خاطر این نامرئی بودن است که این مکان ناخود آگاه نامیده می شود.
ایده ناخود آگاه از یک ملاحظه ساده در زندگی روزمره انسان سرچشمه می گیرد: اطلاعاتی در ذهن ما وجود دارد که بیشتر اوقات از آنها آگاه نیستیم. ما گاهی اوقات از یک خاطره، یک پیوند لذت بخش، یک آرمان یا یک اعتقاد که به طور غیر منتظره ای از یک مکان نامعلوم بالا می آید، آگاه می شویم. ما احساس می کنیم این عناصر را جایی درون مان، برای مدتی طولانی حمل کرده ایم؛ اما کجا؟ در بخش ناشناخته ای از روان مان که خارج از ذهن آگاه ما است.
ناخود آگاه دنیای شگفت انگیزی از انرژی های نیروهای اطلاعات و حتى – شخصیت های مجزای ناپیدایی است که در درون ما زندگی می کنند. قلمرو ناخودآگاه بسیار بزرگ تر از آن چیزی است که ما می شناسیم. او به موازات زندگی روزمره ما زندگی کاملی برای خودش دارد. ناخودآگاه منبع اسرارآمیز بیشتر افکار، احساسات و رفتارهای ماست. او ما را از راه های گوناگون تحت تأثیر قرار می دهد و همه این راه ها قوی تر از ما هستند، زیرا غیر منتظره اند.
همه ما وقتی کلمه ناخوداگاه را می شنویم، دریافتی از معنی آن داریم. ما این تصویر ذهنی را با بی شمار تجربه کوچک و بزرگ که با زندگی روزمره ما آمیخته شده اند، مربوط می دانیم. همه ما تجربه انجام کاری به صورت ناخود آگاه وقتی ذهن مان جای دیگری است، داشته ایم و پس از آن از آنچه انجام داده ایم شگفت زده شده ایم. ما در حین یک بحث عصبانی می شویم و چند اظهار نظر قاطع می کنیم که در حالت عادی نمی دانستیم به آنها اعتقاد داریم.
بعضی وقت ها ما با تعجب از خود می پرسیم: این از کجا اومد؟ من اصلا نمی دونستم یه همچین احساس قاطعی نسبت به این موضوع دارم. هر چقدر ما بیشتر نسبت به فوران های انرژی از ناخود آگاه حساس تر شویم، یاد می گیریم به جای این سؤال بپرسیم: «کدام بخش از وجود من به این موضوع اعتقاد دارد؟ چرا این موضوع باعث چنین واکنش شدیدی در این بخش ناپیدای وجود من شد؟ اما کم کم یاد می گیریم به موضوع از نزدیک تر نگاه کنیم. آنچه بر ما مسلط می شود» هجوم ناگهانی انرژی از ناخود آگاه است. اگر من فکر می کنم در آن لحظه خودم نبودم، به خاطر این است که نمی دانم خودم شامل ناخودآگاه هم می شود. این بخش پنهان وجود ما دارای احساساتی قوی است که می خواهند خودشان را بیان کنند. با این حال تا ما یاد نگیریم کار درونی انجام دهیم، این بخش های وجودمان از دید ضمیر خود آگاه پنهان می ماند.
گاهی اوقات این شخصیت های پنهان مشکل آفرین و خشن می شود و وقتی خود را نشان می دهد، ما سرافکنده می شویم. گاهی هم، ما از قدرت ها و ویژگی های بسیار خوبی در درون مان آگاه می شویم که هیچ وقت از وجود آن ها خبر نداشتیم. ما از منابع پنهانی کمک می گیریم و کارهایی را که قبلا نمی توانستیم. به راحتی انجام می دهیم، حرفی می زنیم که بسیار واضح تر و هوشمندانه تر از صحبت های گذشته مان است؛ خردی از خود بروز می دهیم که قبلا نداشتیم و گذشت و در یکی از خود نشان می دهیم که پیش از آن فکر می کردیم قادر به انجام آن نیستیم. در همه این موارد ما شگفت زده می گوییم من انسان متفاوتی از آنچه می اندیشیدم هستم. من دارای ویژگی هایی – هم مثبت و هم منفی – هستم که پیش از این نمی دانستم بخشی از وجود من است. این ویژگی ها در ناخود آگاه زندگی می کند؛ جایی که خارج از دید و ذهن است.
همه ما بسیار بیشتر از آن «من ای که از آن آگاهیم، هستیم.» ذهن آگاه ما در هر بازه زمانی تنها می تواند روی بخش محدودی از وجودمان تمرکز کند. با وجود تلاش ما برای خود آگاهی، تنها بخش بسیار کوچکی از انرژی عظیم ناخودآگاه می تواند وارد ذهن آگاه شود یا در سطح آگاه عمل کند. بنابراین ما باید یاد بگیریم به ناخود آگاه برویم و پذیرای پیام های آن شویم؛ این تنها راه یافتن بخش ناشناخته و جودمان است…
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.