توضیحات
قسمتی از کتاب چگونه شخصیت سالم تر بیابیم
ما هر لحظه در زندگی انتخاب و حذف می کنیم. هم اکنون که کتاب چگونه شخصیت سالم تر بیابیم را مطالعه می کنیم خود یک انتخاب است. این که در چه ساعتی مطالعه کنیم باز انتخاب دیگری است. همواره در انتخاب امری مجبور به حذف امور دیگر هستیم. مسئله ی انتخاب در انسان به صورتی است که وقتی انتخاب هم نمی کنیم باز به گونه ای انتخاب می کنیم، زیرا در آن شرایط انتخاب نکردن را انتخاب کرده ایم.
باید توجه کنیم که نیروهای اندیشه و تفکر نقش مهمی در به وجود اوردن مشکلات و همچنین حل آنها دارند. مولوی می گوید: ای برادر تو همه اندیشه ای، و اسلام یک ساعت تفکر را بهتر از هفتاد سال عبادت می داند. اندیشه و پندار و تفکر تنها در ذهن انسان باقی نمی ماند و طبق اصل حرکت و نیرو، تأثیر آن در گفتار و احساس و رفتار، و حتی در به وجود آمدن احتیاجات و تمایلات وی، مؤثر است.
اگر ما تصور کنیم که زندگی مانند بازار سوادگران است که انسان باید تنها به فکر خودش باشد و هر چه ممکن است بیشتر سود ببرد، این اندیشه در حد فكر باقی نمی ماند و ما براساس آن انتخاب هایی می کنیم که سبب واکنش هایی به صورت تجاوزها، سوداگری ها، عدم رعایت حقوق دیگران می شود که همه زاییده ی همان اندیشه ی ذهنی اولیه هستند.
ما اغلب متحیریم که برای مشکلات روانی خود چه کار باید بکنیم؛ مشکلاتی مثل ترس، اضطراب، بی تصمیمی، تنهایی و ناامیدی؛ در حالی که اصل همه ی اینها از اندیشه ها و تفکرات ما ناشی می شود. غیر از هفت هنر شاید اساسی ترین و ضروری ترین هنر برای هر انسانی هنر تغییر اندیشه های نادرست به اندیشه های درست باشد.
شیوه ی تفکر و نحوه ی قضاوت ما که اغلب، با آنها برخورد سطحی کرده ایم، یکی از پر پشتوانه ترین امور اجتماعی و فرهنگی است. نیروهای اندیشه ی ما مانند تأسیسات عظیم برق است. این تأسیسات می توانند تمام مشکلات ناشی از تاریکی یک کشور یا شهری را حل کنند؛ ولی ممکن است ما از چنین تأسیسات عظیمی اطلاع نداشته باشیم و تصور کنیم که روشنایی منحصر به نور یک چراغ قوه ی ضعیف کوچک است که در دست داریم و فقط شعاع محدودی را می توانیم با آن روش کنیم. کتاب چگونه شخصیت سالم تر بیابیم به ما می آموزد که برای حل مشکلات خودمان خیلی نیرومندتر و قوی تر از آن هستیم که تصور می کنیم.
نکته ی مهم دیگر نقش و نیرویی است که ما در ارتباط با انتخاب کردن داریم، به این معنی که ما خود را در این زمینه خیلی ناتوان تصور می کنیم. هنگامی که با مشکلی مواجه می شویم احساس می کنیم که در جبری غیرقابل تغییر قرار گرفته ایم. آنچه که سوابق تاریخ بشری در زندگی انسان ها نشان می دهد داستان تغییر جبر به اختیار است. ممکن است جبرهایی هرگز در زندگی شکسته نشوند، ولی بسیاری از آنها را می توان با جبری نیرومندتر به اختیار درآورد. چندی پیش بیماری سل جبر بود، امروز با کشف درمانش به اختیار تبدیل شده است. زمانی سیل خانه ها را ویران می کرد، با ساختن سد، جبر ویرانی سیل به اختیار جلوگیری از آن درآمد. جبرهای اجتماعی و روانی نه مطلق هستند و نه تغییرناپذیر، به این شرط که باور کنیم نیروهای ما، در انتخاب درست از نادرست قوی است. بنابراین بنا به گفته ی زرتشت که می گوید: اهورا (خدای نیکی) و اهریمن (خدای بدی) هر دو در وجود تو است، انتخاب کن که می خواهی با اهریمن زندگی کنی یا با اهورا. نقش مهم «کتاب چگونه شخصیت سالم تر بیابیم» هم این است که ما را هدایت می کند تا بتوانیم انتخاب سالم و ناسالم و درست و نادرست را از هم تشخیص دهیم. ولی نباید تصور کنیم که یک بار اندیشه های درست را جانشین اندیشه های نادرست کردن کافی است. بسیاری از پندارها و افکار غلط در ذهن ما به صورت شرطی و عادت درآمده اند و دارای قدرت و نیروی زیادی هستند که به سادگی حاضر نیستند جایشان را به پندارها و افکار جدید و درست بدهند. به این سبب کلیه ی آثاری که آگاهی و تجربه و فنون بیشتری برای درک و شناخت این اندیشه های نادرست در اختیار ما می گذارند بسیار آموزنده و با ارزش هستند.
برای تغییر اندیشه های نادرستی که شرطی شده اند، همان طور که خود این اندیشه ها از طریق تکرار در ما به صورت عادت درآمده و نیرویی کسب کرده اند، باید از راه تکرار در ذهن کسی این فکر که: من تغییر نمی کنم یا دیگران قابل تغییر نیستند، مدت ها تکرار شده باشد، برای تبدیل آن به: من تغییر می کنم، باید این فکر جدید مدتی تکرار شود. در واقع اصل فن روان شناسی امروز براساس برنامه ریزی درست در تکرار است. پس نکته ی مهم دیگر این است که بدون تکرار، تغییر پندار و اندیشه و افکار امکان پذیر نیست و باید هنر برنامه ریزی درست تکرار را بیاموزیم.
موضوع مهم دیگر این که یکی از مشکلاتی که مانع استفاده ی درست از آموزش های روانی می شود شتاب و عجله در کار روانی است. ما در کار با روانکاو یا استفاده از سخنرانی ها و برنامه های رادیویی و تلویزیونی با مطالعه ی کتب روانی، گاهی انتظار نوعی درمان معجزه آسا داریم که امکان پذیر نیست. اگر واقع بینانه در نظر بگیریم که شخصیت انسان پر از عادت ها و بازتاب های شرطی است، که تعدادی از آنها نابجاست، و عادت نیروی پرقدرتی است، آن وقت باید برای درمان و تغییر این عادتها در خود و در دیگران حوصله داشته باشیم. مثلا کودکی که مبتلا به لکنت زبان است مسلما لكنتش در یک جلسه درمان نمی شود. کسی که دچار بی تصمیمی، خشم و افسردگی است، باید متوجه باشد که اینها نه تنها جزء نقطه ضعف های او هستند بلکه حالت های نادرستی هم هستند که در و او به صورت عادت درآمده اند.
عنوان اصلی این کتاب « Your Erroneous Zones» یا نقطه ضعف های شخصیت شما است. برخورد درست و سالم با نقاط ضعف چیست؟ آیا درست است هنگامی که اشاره ای به نقطه ضعفی در شخصیت ما می شود بی جا عصبانی شویم و از آن دفاع کنیم؟ مثلا اگر به ما بگویند متجاوز هستیم، یا خودخواهیم، یا حریص و طماع هستیم و… آیا درست است که از نقطه ضعف خود فرار کنیم؟ آیا بجاست که نقطه ضعف خود را در ذهن مان نقطه ی مثبت و قدرت پنداریم؟ نه، اینها انواعی از پندارها، برخوردها، گفتارها و رفتارهای ما در ارتباط با نقاط ضعف مان است.
حال ببینیم برخورد درست با نقاط ضعف چگونه است؟ مهم ترین کار این است که آنها را بفهمیم و درک کنیم، نه این که از آنها دفاع کنیم و منطق سازی کنیم که آنها درست هستند. درواقع اغلب سه نوع برخورد نادرست با نقاط ضعف می شود:
۱. عده ای نقاط ضعف خود را نمی پذیرند، و یا آنها را خیلی کوچک و بی اهمیت می پندارند. این دسته از نقطه ضعف های خود غافلند.
۲- عده ای نقاط ضعف خود را بزرگ می کنند و خود را در دریای عمیقی از نقاط ضعف غرق می کنند، البته با پندارشان نه با واقعیت. این دسته هم قادر به برخورد درست با نقاط ضعف خود نیستند.
٣- عده ای بر اثر بی تفاوتی و بی اعتنایی، وجدان نقطه ضعف و نقطه قدرت در ذهن شان بیدار نیست. اینها در برابر هر پدیده ای عنوان که چی؟ را به کار می برند، مثلا می گویند: که چی، به فرض حالا نقطه ضعف هم نداشته باشم؟.
برخورد سالمی که باید به شکل یک شخصیت بالغ با نقاط ضعف خود داشته باشیم این است که تحقیق و یقین کنیم که اولا آیا نقاط ضعفی را که تصور می کنیم داریم صحت دارد یا نه. دوم این که آیا از آنها دفاع می کنیم یا آنها را محکوم کرده ایم. سوم این که آیا کسی که این نقاط ضعف را به ما گفته است واقع بینانه گفته یا سوء نیتی داشته است.
یکی دیگر از برخوردهای نامناسب با نقطه ضعف در فرهنگ هایی است که ارزش زیادی به قدرت و قدرت طلبی می دهند، درواقع غرور ارزش دادن به قدرت دارند. این غرور سبب می شود هنگامی که انسانها می خواهند نقطه ضعف خودشان را ببینند ناراحت و بهم ریخته شوند و احيانا احساس اهانت کنند. یکی از دانشجویان ما می گفت که: بدترین فحش در زندگی برای من این است که به من بگویند تو نقطه ضعف داری. در صورتی که اگر بر ما روشن شد که نقطه ضعف داریم می بایست نسبت به آن احساس مسؤولیت کرده و درصدد رفع آن برآییم.
موضوع دیگری که دارای اهمیت است قضاوت فرهنگی ای است که درباره ی این نوع آثار می شود. عده ای معتقدند که چون این کتابها در فرهنگ دیگری نوشته شده است که با فرهنگ ما فرق دارد، استفاده ای برای ما نخواهد داشت. باید توجه کرد که انسان ها در سراسر تاریخ از جهاتی با هم مشابه و از جهاتی متفاوت هستند. مثلا همه فعالیتی به نام تفکر و احساسات، رفتار و گفتار دارند. همه ی آنها احتیاجات و تمایلاتی دارند که مشابه است، اما ضبط داخلی آنها براساس فرهنگ و شرایط متفاوت است. شناخت هایی از انسان هست که جنبه ی جهانی دارد و نیز شناخت هایی که اساس تفاوت های فرهنگی است.
باید متوجه باشیم که سیاه و سفید برخورد کردن بی جا با مسایل به ما جواب درستی نمی دهد. موقع خوردن هلو نمی توانیم هسته آن را بخوریم. مهم این است که ما در مطالعه ی این نوع کتاب ها توجه کنیم که چه بخش هایی از آن برای ما مفید و کمک کننده است و اگر احیانا صفحاتی یا فصلی از آن با فرهنگ ما مغایرت داشت به کل کتاب قلم بطلان نکشیم. مطالب «کتاب چگونه شخصیت سالم تر بیابیم» از نوعی نسبیت برخوردارند و درستی آنها با توجه به تطابق و جوابی است که واقعیت به ما می دهد.
در فصل آخر این کتاب، فصلی که مربوط است به تصویر شخصی که تمامی نقاط ضعف خود را از میان برده است، احتمال یک سوء تعبیر وجود دارد. مقصود از تفکر درست در برابر نقطه ضعف این نیست که انسان اصلا نقطه ضعف نداشته باشد زیرا چنین چیزی امکان پذیر نیست. زندگی، انسان و تاریخ انسان برخوردی است از به وجود آمدن نقاط ضعف، و در برابرش نقاط قدرت. درواقع جنگ میان این نقاط ضعف و قدرت است که انسان را به سوی تکامل و پیشرفت هدایت می کند. بنابراین باید مراقب باشیم که دچار کمال پرستی ناسالم و افراطی نشویم. هر انسانی به طور اجتناب ناپذیر گرفتار نقاط ضعف می شود و نباید به این سبب احساس بی اعتباری و بی ارزشی کند.
واقعیت امر این است که اگر ما چگونگی بخش نادرست و ناسالم شخصیت کنونی خود را – که دارای اندیشه های نادرست (نقاط ضعف) و ضد خود و ضد دیگران است – اساس قضاوت خویش قرار دهیم ممکن است این نظریه را که انسان باید خوب باشد، یک برداشت خیال پردازانه تلقی کنیم. با اطمینان می توان گفت که اگر ما به تغییر اندیشه ها و پندارهای نادرست خود بپردازیم، به خصوص وقتی اندیشه ها و بازتاب های شرطی شده ی ناسالم را از دست بدهیم، می بینیم که رسیدن به آن چه که در کتاب گفته شده، با توجه به نسبیت نقطه های ضعف، کار مشکل و خیال پردازانه ای نیست.
اندیشه های کتاب چگونه شخصیت سالم تر بیابیم در زندگی شخصی من و جلسات مشاوره ای و تدریس هایی که با دانشجویان و مددکاران، و اولیا و مربیان و مراجعه کنندگان داشته ام مؤثر بوده است و پشتوانه ی علمی و عملی و اجتماعی دارد. اشاعه ی این آثار و همچنین مطالعه ی بیشتر آنها به بهداشت روانی انسان کمک خواهد کرد. (دکتر عیسی جلالی)
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.