توضیحات
معرفی کتاب ژرفای زن بودن
برای نوشتن در وادی زنانگی سفرهای بسیار باید کرد. برای آنان که چون من در ابتدای سفر هستند، نوشتن درباره کتاب ژرفای زن بودن کتابی که از چرخه های کل زندگی زنان می گوید کار دشواری است. اما عشق به روح زنانه و صفت جمال خداوندی بزرگترین موهبتی است که تنها از آغاز سفر نصیبم شده است.
در طول سه سالی که با این کتاب انس و الفت داشتم، یکی از برجسته ترین نقاط قوت آن برای من، پیشگام بودن آن در عرصه ای است که کمتر کسی جرأت ورود به آن را به خود داده است: عرصه معنا و مفهوم زنانگی و خواسته های زنان از زندگی. نویسنده کتاب، خانم دکتر مورین مورداک، حدود ۲۰ سال پیش و هم زمان با نویسنده شهیر و روان تحلیلگر مجرب دیگر خانم دکتر کلاريسا پينکولا استس این قدم بزرگ را برداشت.
خانم دکتر مورداک در این کتاب کوشیده است تا با استفاده از الگوی زندگی زنانی که در پیرامون خود یافته، برای یکی از پیچیده ترین وجوه انسان یعنی وجه زنانه وی، چرخه سفر زندگی را ترسیم کند. با اینکه خود وی اذعان می دارد که زنانگی سفر به روی آب های بی نقشه است، اما آنچه وی ارائه می کند، تصویری از تجربیات مشترک زنانی است که خود نیز مانند آنها منزل های مختلف سفر را گذرانده است.
من معتقدم، در این برهه از زمان که زنان کشور ما در مسیر تحصیلات عاليه و اشتغال به کار گام های بزرگی برداشته اند، چرخه ها و منزلگاه های ارائه شده در کتاب برای زنان ایرانی قابل درک و استفاده است. به ویژه که با بهره مندی از این تجارب می توان از تکرار اشتباهات صورت گرفته در غرب نیز خودداری کرد.
سفر زنان برای شناخت ژرفای خویشتن، سفری بسیار کهن و حتی اسطوره ای است. زنان از دیرباز به گرد آتش جمع می شدند و احساسات و دانش خود از زندگی را با یکدیگر به اشتراک می گذاشتند. اما از زمانی به بعد به ویژه پس از انقلاب صنعتی به زنان این گونه القاء شد که دست از این کارهای زنانه (با لحن تحقیر آمیزی که بیشتر ما به خوبی می شناسیم) بردارند و فرصت های جدید شغلی را در آغوش بگیرند. زنان چندین نسل باور کردند که پرورش فرزند آدمی در مقایسه با دستمزد کار بیرون از خانه، بی ارزش است و جمع شدن زنان در کنار هم و سخن گفتن از عواطف و احساسات نسبت به زندگی کاری بیهوده و بی ثمر است. نتیجه آن شد که در این گسست رخ داده میان زنان و زن بودن، بخشی از خرد و دانش زنانه که سینه به سینه از مادر (یا جمع های مادرانه) به دختران منتقل می شد، از دست رفت. نسبت دادن الفاظ تحقیر آمیز (مثل خاله زنک بازی) به ارتباطات زنانه، بخش عمده ای از زنان را واداشت تا آنچه را از سوی زنان نسل قبل می آمد به کلی منکر شوند و خود را روشنفکرتر و فرهیخته تر از همه زنان ماقبل خود بدانند. در حالی که بخش عمده ای از دانش زنان نسبت به زندگی، دانشی شهودی، غریزی و درونی است که در ارتباط زنان با یکدیگر عمق می یابد و درک می شود.
با این توضیحات، ممکن است تصور کنید که این کتاب در پی نفی دستاوردهای اشتغال و تحصیل زنان است که ابدا چنین نیست. آنچه خانم مورداک به چالش می کشد، پیروی تمام از قرائت مردانه برای زندگی است. اینکه ما باور کنیم که برای مثال سند شش دانگ تجارت و شیوه های آن را به نام مردان زده اند و هر زنی که بر این وادی وارد می شود، پیش از گاه ورود باید رخت زنانه از تن به در کند و همچون یک مرد در این عرصه ورود نماید. آنچه در کتاب ژرفای زن بودن نفی می شود، قربانی کردن زنانگی در ازای موفقیتی موهوم در دنیایی است که مردان همه قواعد بازی را از قبل معلوم کرده اند و زنان برای ورود به بازی مجبور به پذیرش این قواعد می شوند.
و آری! این چالشی جدی و سفری طولانی است که زنان را به بازگشت به سوی خویشتن ترغیب می کند.
سفر از جایی آغاز می شود که ما دچار عدم تعادل هستیم. عدم تعادل میان آمال و آرزوهای درونی با اعمال بیرونی، عدم تعادل میان کار بیرونی و روابط عاطفی درونی، عدم تعادل و فاصله میان استعدادها و توانمندی ها با وظایف و مسئولیت های خانوادگی و اجتماعی. در آغاز سفر احساس کسی را داریم که روی یک شکاف عمیق ایستاده است. شکاف میان جایی که فکر می کردیم باید باشیم و جایی که اکنون ایستاده ایم. شکاف عمیق میان انتظارات و امیدها با آنچه به وقوع پیوسته است.
انسانی که اندیشیده بودند پس از فتح تمام قله های شغلی و اثبات توانمندی های خود به دنیای مردان به حس شادمانی و رضایت و سرخوشی محض می رسند، به جای آن پوچی و اندوه را تجربه می کنند. زنانی که فکر می کردند با «بله» گفتن به همه، با از خودگذشتگی بیش از حد و با آغوشی همیشه باز، روزی می رسد که اهل خانه آنان را چون ملکه ای عزیز که فقدانش در خانه تحمل ناپذیر است، تقدیر می کنند و آنچه به دست می آورند آشیانه ای خالی و زندگی در تنهایی یا تلخی و ناخشنودی از عمر پشت سر گذاشته شده است.
سفر به وادی زنانگی با پرسش های دردناکی آغاز می شود. اما به قول کارل گوستاو یونگ، اگر پیش از پاسخ دادن به این پرسش های دردناک از شر آنها خلاص شوید، همراه آنها از شر خودتان هم خلاص خواهید شد!
این سفر مکان خاصی را هدف نگرفته است. قرار نیست شمشیر به دست بگیریم و به جنگ اژدها برویم. در این سفر، شمشیرها در غلاف است و نقشه گنج در گنجه ! این سفر شیرجه ای است به درون خود. سفری به ژرفای خویشتن خویش.
سفر نقطه پایان هم ندارد و در سن و سال خاصی هم رخ نمی دهد. این چرخه زندگی بارها و بارها تکرار می شود و ما را به سفری دیگر می خواند. امیدوارم در این سفر به ژرفای زنانگی احساس شادمانی را تجربه کنید.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.