جستجو کردن

چگونه ثروتمند شویم؟

مادر تمامی نصايح

به خدا اعتماد کنید و با خودتان صادق باشید.

مادرم، ماری ترامپ

هنگامی که به گذشته نگاه می کنم، آن را یک پند بسیار عالی می بینم، کوتاه و عاقلانه. در حقیقت من در ابتدا آن را فرا نگرفتم، اما چون به نظر خوب می آمد از آن جدا نشدم. بعدها متوجه شدم این که چگونه در هنگام تفکر درباره ی تصویری کلی و دراز مدت، شالوده ی خود را مخفی نگهدارید، چقدر با مفهوم است، صرف نظر از حرفه و سبک زندگیتان این یک پند خوب است.

کتاب چگونه ثروتمند شویم اثر دونالد ترامپ و مردیس مکیور با ترجمه آرزو عادلی که توسط انتشارات الماس پارسین، ریواس به چاپ رسیده است.

شما را به مطالعه معرفی و قسمتی از کتاب چگونه ثروتمند شویم در سایت خرید کتاب با تخفیف بوکالا دعوت می کنیم.

40,000 تومان

توضیحات

معرفی نویسندگان

دونالد جی. ترامپ یک داستان بسیار با محتوا از موفقیت یک آمریکایی است، در حین توسعه دادن علایقش در زمینه های ساخت و ساز، ورزش، و سرگرمی، استانداردهایی عالی وضع می کند. او در سال ۲۰۰۳، در دستیار که بسیار سر و صدا کرد، بالاترین رتبه در شروع فصل، با ان.بی.سی و مدیر عامل تولید آن مارك بورنت شریک شد. او و شبکه در مالکیت و حق پخش سه تا از بزرگترین مسابقات زیبایی در جهان هم شریک شدند.

در شهر نیویورک، نشان ترامپ هم معنی مشهور ترین نام و نشان، شامل برج معروف ترامپ، برج و هتل بین المللی ترامپ، و به زودی، انتقال هتل دلمونیکا در کوچه پارک و خیابان پنجاه و نهم (خیابان پارک ترامپ) است. در عرصه ورزش، سازمان ترامپ یکی از بزرگترین عوامل هتل ، به ویژه در شهر آتلانتیک، نیوجرسی، بعلاوه باشگاه گلف ملی ترامپ در بریر كليف منور، نیویورک، و پیست های گلف عالی دیگر در سراسر ایالت متحده است.

 ***خرید کتاب چگونه ثروتمند شویم دونالد ترامپ***

قسمتی از کتاب چگونه ثروتمند شویم

از سال ۱۹۸۷ اتفاقات زیادی برای ما رخ داده است. سالی که کتاب هنر معامله منتشر شد و تبدیل به پرفروش ترین کتاب تجاری دهه با چاپ بیش از سه میلیون نسخه شد.

قانون اول تجارت: اگر شما درباره ی موفقیت تان به دیگران نگویید، آنها احتمالا درباره ی آنها نخواهند دانست.

چند ماه پیش، کتاب هنر معامله را برداشتم و نگاه سطحی به آن انداختم و اولین و آخرین پاراگراف را خواندم. متوجه شدم که بعد از هفده سال هنوز بوی صداقت می دهد. من دیروز توانستم این کلمات را بنویسم:

اولین پاراگراف: من اینکار را برای پول انجام ندادم. من به اندازه ی کافی پول بدست آورده ام، حتی بیش از مقدار مورد نیازم. هنر من معاملات است. مردم دیگر نقاشی های زیبا بر روی پارچه می کشند یا اشعار حیرت آور می نویسند. من معامله کردن، ترجیحا معاملات بزرگ را دوست دارم. اینگونه بود که من احساس رضایت مندی کردم.

آخرین پاراگراف: اشتباه نکنید من همچنین در نظر دارم معامله کنم، معاملات بزرگ، و شبانه روز.

در حال حاضر سال ۲۰۰۴ است، من همچنان شبانه روز معامله می کنم، و باز هم اینکار را برای پول انجام نمی دهم.

به نظر من شما هم نباید این کار را برای پول انجام دهید. پول به تنهایی هدف نیست، اما گاهی اوقات موثرترین راهی است که کمک می کند رنگ حقیقت به رویاهایمان ببخشیم. بنابراین اگر رویاهای بزرگی دارید و به دنبال راهی برای تحقق آنها هستید، کتاب چگونه ثروتمند شویم، کتابی مناسب برای شماست.

چگونه به ثروت دست یابید. علت این نامگذاری این است که هرگاه مردم مرا ملاقات می کنند، معمولا می خواهند بدانند که چگونه به ثروت دست یافتم. شما از یک نانوا می پرسید که چگونه نان درست می کند. از یک بیلیونر می پرسید که چگونه پول بدست می آورد.

قطعا کتاب های بی شماری توسط میلیونر ها نوشته شده است. نویسنده های بیلیونر سخت تر پیدا می شوند. نویسنده های بیلیونر علاقه مند به املاک، ورزش و سرگرمی هنوز نادرند. و نویسنده های بیلیونر صاحب در آسمان خراش های جزیره منهتن و نمایش دهنده ی مجموعه های تلویزیونی پر طرفدار از همه نادرترند.

من تا حدودی مطمئنم که من تنها بیلیونر نویسنده علاقه مند به معامله

هستم، اگرچه اپرا (مجری برنامه ی پر طرفدار آمریکایی) هم اگر می خواست می توانست در املاک و نوشتن کتابی دیگر به خوبی من باشد.

قانون دوم تجارت: تجارت را سریع، کوتاه و مستقیم و بدون واسطه ادامه دهید. صفحات پیش رو ساده و مختصر هستند، اما شما اجازه ندهید که اختصار عبارات مانع از درک عمیق پندهایی که در شرف دریافت آنها هستید شود. این داستان ها و کلمات خردمندانه دستمایه ی فریب به سی سال برتر بودن است.

این شما و این هم تجارب: حرکتی از دونالد. فراموش نکنید پس از آن دریافت اولین بیلیون برای من نامه تشکر ارسال کنید. آدرس را می دانید.

قانون سوم تجارت: کار کردن را از سنین جوانی شروع کنید. من انجامش

دادم.

***خرید کتاب چگونه ثروتمند شویم***

ژنرال باشید

من مدیر و رئیس سازمان ترامپ هستم. دوست دارم بیانش کنم زیرا برایم به منزله ی یک معامله ی بزرگ و عالی است. در حال حاضر این سازمان حدود بیست هزار عضو دارد. من یک بار در آگهی که چاپ کردم، اعلام کردم که فقط با بهترین ها کار میکنم. این جمله هنوز هم پا برجاست.

با گذشت زمان، متوجه شدم که اداره کردن یک تجارت مانند ژنرال بودن است. تصمیم گیری مسئولیت بسیار زیادی را نه تنها برای شما بلکه برای کل گروهتان به همراه دارد. زندگی کارمندانتان به مقدار زیادی بستگی به شما و تصمیماتتان دارد. استراتژی نامناسب می تواند به موثر بودن افراد بسیاری پایان بخشد. اینجاست که رهبر بودن بعد جدیدی را متعهد را می شود. یکایک تصمیمات شما مهم است، خواه بیست هزار نفر برای شما کار کنند، خواه یک نفر برای شما کار کند.

و در صورتی که کارمندان خود را با دقت انتخاب کنید، مدیریت بسیار ساده تر می شود. من روی افراد کلیدی کمی حساب باز می کنم که من را آگاه نگه دارند. آن ها می دانند که مورد اعتماد من هستند و تمام تلاش خود را به کار می گیرند که این اعتماد را خدشه دار نکنند.

به طور مثال، من می دانم زمانی که نیاز به اطلاعاتی درباره ی هتل هایم در شهر آتلانتیک دارم، می توانم با مدیر عاملم مارک براون تماس بگیرم و پاسخ سریع و آگاهانه دریافت کنم. اگر با لورا کاردووائو در سراسر خیابان پارک ترامپ تماس بگیرم و درباره ی فروش از او سوال کنم او دقیقا همان چیزی که هست را برایم شرح خواهد داد. اگر با مدیر مالی ام آلن ويسلبرگ تماس بگیرم، تمام مواردی که لازم است از آنها آگاه باشم را در حداقل بیست کلمه بیان خواهد کرد. مشاور ارشد و کارآموز مشاورم، جورج رز، می تواند این کار را با حداقل ده کلمه انجام دهد. افرادی را پیدا کنید که شایسته ی سبک تجارت شما باشند و به مرور زمان راحت تر بتوانید با آنها ارتباط برقرار کنید.

افراد خوب برابر با مدیریت خوب است، و مدیریت خوب برابر با افراد خوب است. آنها مجبورند با هم کار کنند، یا برای مدت زمان طولانی با هم کار نخواهند کرد. من مدیریت خوبی که توسط افراد متوسط اجرا شده و همچنین افراد عالی که در منجلاب مدیریت بد گرفتار شده اند را دیده ام.

مدیران خوب عاقبت خواهند رفت و توسط کارمندان خوب پیروی خواهند شد، و شما خواهید ماند و گروهتان چرا که همه ی آنها افراد متوسط هستند. با استخدام بهترین افراد ممکن در وقت خود صرفه جویی کنید. گاهی اوقات این بدین معناست که گرایش ها را با توجه به تجربه و اعتبار انتخاب کنید. خلاقیت خود را به کار گیرید تا با یک ترکیب خوب مواجه شوید.

افراد خلاق کمتر نیاز به محرک دارند، آنها یک محرک درونی خستگی ناپذیر دارند. آنها راحت طلب و از خود راضی بودن را نمی پذیرند.

آنها زندگی پر فراز و نشیبی دارند، چیزی که دقیقا برای موفق شدن و موفق ماندن نیاز است. یکی از کارمندان قبلی من درگیر یک پروژه ی جدید بود. پروژه را به طور کامل و قابل قبول انجام داد، اما من احساس کردم چیزی جا افتاده است. با شناختی که من از توانایی های او داشتم کاری که تحویل داد عالی نبود. من تصمیم گرفتم حس خلاقیت او را با ذکر اینکه این کار خوب است اما کمبود الهام در آن به نظر می رسد، به چالش بکشم. من محترمانه از او سوال کردم که آیا واقعا به این پروژه علاقه دارد و این را پیشنهاد می دهد، احتمالا مشكل همین است.

خب، آن فرد از کوره در رفت، و عمیقا بی احترامی کرد.

و همانطور که حدس می زنید، تجدید نظری که انجام داد عالی بود. تفاوت بین طرح اول و آخر قابل ملاحظه بود. من او را در هم نکوبیدم، زیرا او نسبت به خودش سختگیر بود و هیچوقت روی من را زمین نمی انداخت. اما لازم بود که تلنگری به او وارد کنم.

ژنرال ها به سربازانشان انگیزه می دهند و در مواقع لازم به آنها روحيه می دهند. آنها این کار را برای افسران عالی رتبه خویش هم انجام می دهند. همه ما همیشه به ترقی کردن احتیاج داریم. یاد بگیرید که چگونه روش های خود را با شخصیت های تحت مدیریت خود مرتبط کنید.

زمانی که به جزئیات کارهای روزانه خود رسیدگی می کنید، تصویری کلی در ذهن خود داشته باشید. این می تواند همانند یک فعالیت تراز کردن به نظر برسد، اما برای اداره کردن یک شرکت کاملا ضروری است.

مرکز توجه باشید

در دهه ۱۹۸۰، من بسیار موفق بودم. پس از فراگیری فوت و فن های گسترش املاک از پدرم، فرد، سازنده ای در کویینز و بروكين، من به یکی از بازی کننده های اصلی در منهتن تبدیل شدم، برج های ترامپ، هتل گرندهایت، و بسیاری دیگر از این قبیل دارایی ها را ساختم. من یک قایق تفریحی، یک هواپیما، و یک کتاب پرفروش داشتم.

یک تیتر روزنامه این بود: او به هر چیزی که دست می زند، تبدیل به طلا می شود. و من این را باور داشتم. من هیچوقت فلاکت را نشناختم. من یک راست از وارتون نویسنده آمریکایی به سمت ثروت رفتم. حتی در مراکز تجاری سطح پایین املاک ارزان خریدم و به پول خوبی رسیدم. و من به این فکر افتادم که اینکار ساده بود.

در اواخر دهه ۸۰ توجه ها را از دست دادم. من برای شرکت در فشن به اروپا پرواز کردم، و به لباس پوشیدن نگاه نکردم. بی توجهی من تجارتم را کشت.

پس از آن بازار املاک کساد شد. من صاحب بیلیونها بیلیون دلار، به عبارت دیگر نه بیلیون و دو هزار میلیون دلار بودم.پس قبلا این داستان را بارها تعریف کرده ام، اما بسیار با اهمیت است: در بحبوحه ی ورشکستگی، در خیابان از کنار گدایی عبور کردم و فهمیدم اوه 2/9 میلیون دلار از من ثروتمندتر بوده. من بسیاری از دوستانم را دیدم که ورشکست شدند و دیگر چیزی درباره ی آنها نشنیدم.

رسانه من را تخریب کرد. فوربز ، بیزینس ویک، فورچون، ژورنال وال استریت، نیویورک تایمز: همه ی این ها داستان اصلی خود را درباره ی موقعیت بحرانی من چاپ کردند، و بسیاری از مردم از این بابت خوشحال به نظر می رسیدند.

هیچ وقت بدترین لحظه را فراموش نمی کنم. ساعت 3 بامداد بود. از بانک جهانی یا منزل من در برج ترامپ تماس گرفتند. آنها از من خواستند که فورا به دفترشان مراجعه کنم تا درباره ی شرایط جدید بعضی از بانک

های خارجی سه تا از نود تا مذاکره کنیم. نه بانکی که در آن بیلیون ها سرمایه داشتم.

خیلی سخت است مجبور باشید به بانکدار بگویید که نمی توانید سودی پرداخت کنید. آنها چنین کلماتی را دوست ندارند. پیشنهاد یک دوست

در بانک جهانی این بود که برای مدیریت این شرایط سخت شخصا با بانک ها تماس بگیرم، و این دقیقا کاری بود که آنها ساعت سه صبح یک روز سرد ژانویه در باران فوق العاده سرد، از من خواستند که انجام دهم. هیچ تاکسی ای نبود، بنابراین من پانزده بلوک تا بانک جهانی را پیاده رفتم. زمانی که آنجا رسیدم موش آب کشیده شده بودم.

این بهترین قسمت ماجرا بود. آنجا سی بانکدار دور میز بزرگی نشسته بودند. من با یکی از بانکدارهای ژاپنی تماس گرفتم، پس از آن با یک بانکدار استرالیایی، و پس از آن با سومین بانکدار از کشوری که اسمش را به خاطر ندارم.

من به خواننده ها هشدار می دهم که در هنر معامله هیچ وقت شخصا چیزی را تضمین نکنند. من از این نصیحت خودم پیروی نکردم. از 2/ 9 بیلیون دلاری که داشتم، یک میلیون دلار را تضمین کردم. من یک احمق بودم اما یک احمق خوش شانس، من با بعضی از بانکدارهای ماهر که منصفانه کار می کردند قطع رابطه کردم. بعد از گل کاشتنم در دهه هشتاد، در اوایل دهه نود نجات پیدا کردم، و از اواسط تا انتهای دهه نود، دوباره موفقیت کسب کردم.

اما درسی که باید می گرفتم را گرفتم، من امروز به همان سختی ای که در دهه هفتاد، زمانی که یک توسعه دهنده ی جوان بودم کار می کردم، تلاش می کنم.

شما اشتباه من را مرتکب نشوید، مرکز توجه بمانید.

***خرید کتاب چگونه ثروتمند شویم ترامپ***

توضیحات تکمیلی

وزن351 کیلوگرم

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

.فقط مشتریانی که این محصول را خریداری کرده اند و وارد سیستم شده اند میتوانند برای این محصول دیدگاه(نظر) ارسال کنند.