توضیحات
معرفی کتاب گفت و گو با صادق هدایت
صادق هدایت یکی از چهره های شناخته شده و مورد احترام روشن فکران و نسل جوان و معترض است؛ چهره ای که در نوشته های خود انعکاس زمانه ی خویش است و ما را با غم و دغدغه ی فرهیخته ی روزگار خود آشنا می سازد؛ نویسنده ای که ما را وا می دارد به فرجام هر انجامی بیاندیشیم و بدون اندیشه و خرد دست به کاری نزنیم. همچنین می آموزد درد جامعه ی خود را بگوییم و از چیزی نهراسیم و قلم خود را در قید و بندی گرو نگذاریم.
نویسنده ی این کتاب با اشراف بر کتاب های صادق هدایت، تلاش کرده گفت و گویی را با او داشته باشد و پاسخ پرسش های خود را بر اساس مسیر فکری هدایت و شناخت اش از آثار، اشعار، بیوگرافی و شخصیت ایشان- جواب بدهد و به نظر می رسد از این آزمون خطرناک، موفق و سربلند بیرون آمده و هر کسی شناختی از صادق هدایت و آثارش داشته باشد، با مطالعه ی کتاب گفتگو با صادق هدایت، صحت این ادعا را تایید خواهد کرد.
قسمتی از کتاب گفتگو با صادق هدایت
در نقد و تفسیرِ زندگی، افکار، روحیات، جهان بینی و ناامیدی و بدبینی صادق هدایت و آثارش، هزاران صفحه نوشته اند و هزار تعبیر و تفسیر به دست داده اند. چه بسیار کسانی که او را متهم کرده اند به مرگ اندیشی و مداحِ مرگ بودن! و چه بسیار افراد مغرض و کج اندیشی که خواسته اند اندیشه ها و شخصیت او را سرکوب یا آلوده کنند! اما جاودانگی صادق هدایت و اندیشه هاش به ثبوت رسیده و تا انتهای تاریخِ پر دردسر و طولانی اندیشه های بشری خواهد بود، خواهد زیست و پرده ها را همچنان فرو خواهد ریخت و حقیقت های پنهان و واقعیت های تحریف شده را دوباره و هزارباره نشان خواهد داد. چرا که دردهای فلسفی بشر با اندکی تفاوت مثل هم اند.
«آیا روزی به اسرار این اتفاقات ماوراءطبیعی، این انعکاس سایه ی روح، که در حالت اغماء و برزخ، بین خواب و بیداری جلوه می کند، کسی پی خواهد برد؟»
صادق هدایت، هم زمان با جنبشِ آزادی خواهی و مشروطه طلبی، چشم به دنیایی می گشاید که به گفته ی خودش، پر از فقر، بدبختی، درماندگی و درندگی است. او بر خلاف دیگر افراد خانواده، دچار نوعی حساسیت شدید در برابر پستی ها و پلشتی ها و بدبختی های جامعه اش بود و اعتقاد داشت، اگر در دنیا جاهای به خصوصی برای عیش و نوش و خوش گذرانی وجود دارد، در عوض فلاکت و بی چارگی همه جا یافت می شوند. و مردی این چنین، همیشه و در همه حال، دنبال یافتن چراها و چگونگی های زندگی بود تا مگر دلیلی برای ادامه ی حیاتِ پر دردسرش پیدا کند. چه! به گفته ی نیچه:
«هر کس چرایی زندگی را دریابد، با هر چه گونه ای خواهد زیست.»
و صادق هدایت بی دلیل و چرا نمی توانست با چگونه های متفاوت و گاه متضاد کنار بیاید و با خود و جهانِ پیرامون اش سازش کند. سرانجام روحِ بی قرار و جست و جوگر و خسته اش، پوسته را دراند و بی رحمانه قیام کرد بر علیه خود و در اوج خودستیزی آگاهانه، در ادامه ی خزیدن هایش به درونِ پرآشوبش، یک بار برای همیشه، خود را از چنگال های پولادین زندگی رهاند تا مگر آرام گیرد.
این جهان زندان و ما زندانیان
بشکن این زندان و خود را وارهان
چهل و نه سال هرگز نمی توانست و نمی تواند عمر زیادی تلقی گردد اما برای مردی که تمام عمر در اضطراب و استرس و التهاب و اغتشاش های درونی و بیرونی زیسته و هر آن از درون، در حالِ متلاشی شدن بوده- باید گفت بسیار زیاد و حتی بیش از اندازه بوده است و در این شکی نیست.
او مُرد! بی آن که نابود و فنا شده باشد. او حضور دارد. حضوری محسوس و تاثیرگذار، از خیلی های بی خیلی- که بود و نبودشان تفاوت چندانی نمی کند و فقط ایجاد ترافیک و شلوغی کرده اند و تنها کاری که از دست شان برمی آید، قتل عام اندیشه های پیش رو و سازنده است.
آری! او حضور دارد، او زنده است و هنوز پیش رو! اما آیا مرگ، حقیقت را- حقیقت هستی و زندگی را- هر چه باشد- که صادق هدایت همه ی عمر حسرت کشفش را داشت- برایش آشکار و روشن کرد؟ آیا به نتیجه ای که درون ذهن و فکرش بود دست یافت؟ و آیا آن چنان که می پنداشت، همان را تجربه کرد یا… کسی چه می داند پس پرده چیست! شاید او پیروز این میدان باشد و شاید این ما هستیم که راه به بی راهه می رویم و در بن بست ها و سیاهی های سوال انگیز، دور خود می چرخیم و می چرخیم و روی خود آوار می شویم.
باید مُرد تا به حقیقت دست یازید!
«… تنها مرگ است که دروغ نمی گوید! حضور مرگ همه ی موهومات را نیست و نابود می کند. ما بچه ی مرگ هستیم و مرگ است که ما را از فریب های زندگی نجات می دهد، و در ته زندگی اوست که ما را صدا می زند و به سوی خودش می خواند…» (جملات صادق هدایت)
*** خريد کتاب گفتگو با صادق هدایت ***
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.