توضیحات
قسمتی از متن کتاب برادران سیسترز
آخرین باری که بعد از چند ماه کار توی معدن برگشتم به شهر یه کیسه ی بزرگ طلا همراهم بود، با این که می دونستم این کار دیوونگیه ولی تصمیم گرفتم تو یکی از گرون ترین رستوران های شهر یه غذای حسابی بخورم. به استحضارتون برسونم که مجبور شدم برای یه وعده غذا سی دلار پول بدم. غذایی که اگر توی شهر خودم خورده بودم نیم دلار بیشتر برام خرج برنمی داشت.
چارلی مشمئز شد فقط یه مشنگ همچین پولی میده.
مرد گفت صددرصد باهاتون موافقم و مفتخرم که ورود شما رو به شهر مشنگ ها خوش آمد بگم. ضمنا امیدوارم تبدیل شدن شما به یک مشنگ تمام عیار تجربه ی خوشایندی باشه.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.