جستجو کردن
تخفیف!

مادام بواری

رمان مادام بواری اثر گوستاو فلوبر به زندگی زنی به نام مادام بوواری می پردازد که به از ازدواج خود پایبند نیست و به هوس و هرزگی آلوده است. او در برقراری رابطه با افرادی که می پندارد دوستشان دارد با شکست مواجه می گردد. این کتاب با همکاری محمد قاضی و رضا عقیلی به فارسی ترجمه و توسط نشر مجید و فردوس به چاپ رسیده است.

با ما در سایت خرید کتاب با تخفیف بوکالا با معرفی و قسمتی از کتاب مادام بوواری اثر گوستاو فلوبر همراه باشید.

قیمت اصلی 85,000 تومان بود.قیمت فعلی 80,750 تومان است.

توضیحات

معرفی کتاب مادام بوواری

مادام بوواری نام زنی است که شخصیت اصلی داستان رابه خود اختصاص داده است. اوکه از پدر پیرش نگهداری می کند برای رسیدگی به شکستگی پای پدرش با پزشکی آشنا می شود. شال بوواری با اینکه ازدواج کرده است به او علاقه مند می شود و در ادامه به طور ناگهانی همسر خود را از دست می دهد. پس از این ماجرا او برای رسیدن به مادام تلاش کرده و با او ازدواج می کند. پس از ازدواج، مادام متوجه می شود که او مرد رویاهایش نیست و با اینکه همچنان با شال بوواری زندگی می کند؛ بارودولف و لئون به هرزگی روی می آورد؛ و با آنها رابطه برقرار می کند. ابتدا ردولف ترکش می کند که این اتفاق او را تا سرحد جنون می کشاند. پس از آن برای حفظ عشق لئون به خود بهای سنگینی را پرداخت می کند اما وقتی با دلسردی لئون نسبت به خود مواجهه می گردد دوام نمی آورد و ….

*** خريد کتاب مادام بوواری ***

قسمتی از کتاب مادام بوواری

مشغول درس بودیم که ناگهان مدیر دبیرستان داخل کلاس شد. در پشت او دانشجوی تازه ای ملبس به لباس طبقه متوسط به اتفاق یکی از شاگردان که میز بزرگی حمل می کرد مشاهده می شدند. دانشجویانی که چرت می زدند، بیدار شدند و همه از جای برخاستند چنانچه گفتی به هنگام کار غافلگیر شده اند.

مدیر به ما اشاره کرد بنشینیم و سپس به دبیر روی آورد و گفت:آقای روژه، این شاگرد را به شما می سپرم، در کلاس پنجم مشغول تحصیل خواهد شد و هرگاه کار و اخلاقش رضایت بخش باشد، مطابق سن خودش به دسته بزرگتران خواهد پیوست.

دانشجوی تازه، پشت در، در گوشه ای ایستاده بود به طوری که به زحمت مشاهده می شد. وی پسر بچه ای روستایی بود که در حدود پانزده سال داشت و از لحاظ قامت از همه ما بلندتر بود، فرق سرش را به خط مستقیم مانند یک آوازه خوان دهاتی باز کرده بود، قيافه ای معقول ولی بسیار ناراحت داشت، با آن که شانه های پهنی نداشت کت کتانی سبز رنگش با دکمه های سیاه، آستینش را اندکی می فشرد. از خلال سرآستین های برگشته اش مچ های سرخش که هویدا بود در حال عادی برهنه است مشاهده می شد.

شلوار زرد رنگش که بند شلوار بیش از اندازه آن را کشیده بود پاهایش را با جوراب های آبی رنگ زیاده از حد نشان می داد. کفش های زمخت مملو از میخی به پا داشت که معلوم بود به طور سرسری واکس خورده است.

از برخواندن درس شروع شد. تازه وارد با دقت هرچه تمام تر به همه گوش داد چنانچه گویی به وعظ کشیش در کلیسا گوش می دهد. حتی جرئت نکرد پا روی پا بیندازد و یا این که آرنج خود را بر میز تکیه دهد. ساعت دو که زنگ زده شد دبیر ناگزیر گردید به وی اخطار کند با ما به صف بایستد.                          عادت داشتیم، هنگام ورود به کلاس کلاه هایمان را به زمین بیندازیم تا دستهایمان آزادتر باشد، به محض عبور از پای در هر یک از ما کلاهش را به زیر میز انداخت تا این که بعدا آن را به دیوار بکوبد و گرد و خاک زیاد بلند کند. رسم این طور حکم می کرد.

اما شاگرد جدید یا از این رسم اگاهی نداشت و یا اینکه جرئت نکرده بود از آن پیروی کند، پس از پایان دعا همچنان کلاهش را روی زانوهایش نگاه داشته بود. این کلاه یکی از آن نوع کلاه های همه رنگ و همه شکل بود که در آن اثری از همه نوع کلاه، اعم از کلاه پشمی و کلاه نمدی و کاسکت سمور و کلاه پنبه ای وجود داشت، یکی از این اشیاء محقری بود که کراهت و زشتی آن همچون صورت ابلهی نمایان بود. خود کلاه به شکل تخم مرغی بود که سه دایره برجسته دور آن را فرا گرفته بود. در بالای این سه دایره یک نوع کیسه چند گوشه قرار داشت که بر روی آن لوزی های مخمل و موی خرگوش جلب توجه می کرد و بر نوک آن صلیبی گلدوزی شده بود، کاملا نو بود و لبه اش می درخشید. دبیر گفت:

برخیزید!

از جای برخاست؛ کلاهش افتاد.

همه شاگردان خندیدند.

خم شد تا کلاهش را بردارد کنار دستی اش با آرنج آن را دوباره انداخت. بار دیگر آن را برداشت.

دبیر که مرد ظریفی بود گفت:

کلاهتان را به گوشه ای بگذارید.

چنان موج خنده در میان بچه ها برخاست که پسرک بیچاره را سخت ناراحت کرد.

نمی دانست آیا کلاهش را در دستش نگاه دارد، آن را همچنان در زمین باقی گذارد یا آن که بر سرش نهد.

بر جای خود نشست و کلاه را روی زانوهایش قرار داد. دبیر گفت:

برخیزید و اسمتان را به من بگویید.

شاگرد جدید زیر لب اسم نامفهومی را ادا کرد.

تکرار کنید؟

همان کلمات جويده تکرار شد و جار و جنجال و خنده بچه ها بار دیگر اتاق را فرا گرفت، دبیر فریاد برآورد:

بلندتر ! بلندتر !

شاگرد تازه آنگاه عزم جزم کرد و دهانش را بیش از اندازه گشود و با تمام قوا چنانچه گویی کسی را صدا می زند این کلمه را ادا کرد: شار بواری.

ناگهان طوفانی برخاست که هر لحظه بر شدت آن افزوده می شد. بچه ها فریاد می کردند و پای به زمین می کوبیدند و با هم تکرار می کردند: «شار بواری ! شار بواری !» سپس این نام چند بار به طور انفرادی ادا شد و به تدریج شدت قیل و قال کاهش یافت لكن مانند ترقه ای که درست خاموش نشده باشد، هیاهو چند بار خاموش شد و بار دیگر از گوشه و کنار تجدید گردید.

با وجود این در مقابل تنبیهات کتبی، آرامش به تدریج در کلاس برقرار گردید و چون سرانجام دبیر پس از وادار کردن شاگرد جدید به تکرار و تهجی نام خودش موفق به درک نام شار بواری گردید، بی درنگ به پسرک دستور داد به میز مخصوص تنبل ها، کنار میز معلم بنشیند. شاگرد جدید تکانی خورد ولی قبل از آن که حرکت کند مردد ماند.

دبیر پرسید:

چه می خواهید؟

شاگرد تازه درحالی که نگاه های نگرانی به پیرامون خویش می افکند با نهایت حجب گفت:

ک… كل… كلا…

امواج خنده تازه ای برخاست دبیر به همه شاگردان نهیب داد که به عنوان جریمه پانصد بار قطعه شعری را بنگارند و در نتیجه بار دیگر آرامش برقرار گردید، دبير که سخت برآشفته بود مرتب می گفت: «ساکت باشید!» سپس درحالی که دستمالش را از جیبش درآورد و به پاک کردن عرق پیشانیش پرداخت به شاگرد جدید گفت:

شما هم بیست بار این جمله را بنویسید: «من مسخره هستم»

بعد با لحن ملایم تری گفت:

کلاهتان را بعدا بر خواهید داشت. کسی آن را از شما نخواهد دزدید.

آرامش برقرار گردید. سر ها بر روی میزها خم شد و شاگرد تازه مدت دو ساعت بی حرکت باقی ماند هر چند که گاه گاهی یک گلوله کاغذ آمیخته به جوهر که از طرف بچه ها پرتاب می شد به صورتش می خورد. با دست صورتش را پاک می کرد و سرش را به زمین می انداخت و دوباره بی حرکت می ماند.

غروب در سالن مطالعه روپوش آستین هایش را از کشو میزش درآورد و کتابچه ها و اثاثیه اش را مرتب کرد……

*** خريد رمان مادام بوواری ***

توضیحات تکمیلی

وزن900 کیلوگرم

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

.فقط مشتریانی که این محصول را خریداری کرده اند و وارد سیستم شده اند میتوانند برای این محصول دیدگاه(نظر) ارسال کنند.