جستجو کردن

شرمنده نباش دختر

کتاب شرمنده نباش دختر نوشته نویسنده کتاب پرفروش خودت باش دختر ریچل هالیس یک برنامه ی بدون شرمساری برای رسیدن به اهداف برای شما دارد این کتاب به همت هدیه جامعی ترجمه و توسط انتشارات کوله پشتی چاپ و منتشر شده است.

من آدم های مبارزی را که هیاهو به پا می کنند دوست دارم. من عاشق کسی هستم که به خاطر خواسته هایش شرمنده نیست و اجازه نمی دهد دیگران ناامید و منصرفش کنند.
منظورم این نیست که این افراد هرگز نترسیده اند، منظورم این نیست که هرگز در دام نظرات دیگران گرفتار نشده اند؛ نه، آنها هم انسان هستند و مثل همه ما گاه دچار نبود اعتماد به نفس شده اند، اما وقتی نوبت عمل فرارسیده است، شک به دلشان راه نداده و دودل نشده اند، فقط سرشان را پایین انداخته و بدون توجه به دیگران به کارشان ادامه داده اند. مبارز بی پروا از نظر من یعنی این؛ یعنی حاضرید برای رسیدن به خواسته تان هرچیزی که هست تلاش کنید و منتظر نمانده اید تا کسی آن را دودستی تقدیمتان کند و می دانید که این خواسته متعلق به شماست و به آن دست خواهید یافت. آیا شما هم یک مبارز بی پروایید؟ من هم هستم. آیا دلتان می خواهد باشید، اما از فکر و نظر دیگران می ترسید؟ من هم قبلا در چنین شرایطی بوده ام. وزن و اهمیت نظرات دیگران برای بسیاری از زنان آن قدر سنگین و بالاست که تحمل کردنش بسیار دشوار است. آنها می ترسند از مکان امنی که برای خود ساخته اند قدم بیرون بگذارند. اما این خود واقعیمان نیست، نه؟ ما باید به دنبال اهداف و رویاهایمان برویم، باید جسور باشیم و شجاعت به خرج دهیم و شرایط را بپذیریم؛ چون شانس زندگی با استفاده از تمام توانایی هایمان، ارزش تمام واکنش ها و برخوردهای منفی ای را که در مقابل، دریافت خواهیم کرد دارد. مردم می گویند یک دختر خوب هیاهو به پا نمی کند. بسیارخوب، من اهمیتی به این حرف نمی دهم. من بیشتر به تغییردادن دنیا اهمیت می دهم تا نظراتی که آدمهایش درموردم دارند.

40,000 تومان

توضیحات

قسمتی از کتاب شرمنده نباش دختر

وقتی رسما شروع به نوشتن این کتاب کردم، برنامه ریزی کرده بودم که نامش را تأسف بی تأسف بگذارم، و بله، در واقع من این اسم را با الهام از یکی از آهنگ های دمی لواتوا انتخاب کرده بودم. این را گفتم تا بدانید این آهنگ بود که به من انگیزه نوشتن این کتاب را بخشید.
اواخر تابستان سال ۲۰۱۷، وقتی برای اولین بار این آهنگ را شنیدم – تصور کنید، البته اگر دوست دارید – صبح آفتابی یک روز دوشنبه بود. یادم است دوشنبه بود، چون تمام کارمندانم دور میز جلسه جمع شده بودند و می رقصیدند و خودشان را برای شروع جلسه هفتگی آماده می کردند. یادم است آفتابی بود، چون در لس آنجلس تابستان بود- مالیات ملکی بالایی که پرداخت می کردیم خیالمان را راحت کرده بود که دمای هوا هرگز زیر هفتادوسه درجه نخواهد رفت.

*** کتاب شرمنده نباش دختر ***

همیشه قبل از شروع هر جلسه باهم میرقصیم، چون این کار باعث می شود انرژی بالایی پیدا کنیم و حال خوبی داشته باشیم. هر هفته برای اینکه انصاف را رعایت کرده باشیم) یکی از اعضای گروه مسئولیت انتخاب آهنگ را بر عهده می گیرد و دی جی می شود. تابستان آن سال، تمام اعضای گروه (از جمله خودم) زیر بیست و هشت سال سن داشتند؛ بنابراین ترکیبی از نسل هزاره شده بودیم؛ درست مثل یک جعبه شکلات که در آن انواع شکلات ها وجود دارند و نمی دانی کدام یک نصیبت می شود. در آن دوشنبه به خصوص، من برای اولین بار این آهنگ را شنیدم.

که میتواند زندگی خانواده شان را تغییر دهد و زندگی خانواده های دیگری را که تحت تأثیر اقدامات شرکت آنها قرار می گیرند-ایکاش جسارت داشته باشند و باور کنند که رؤیایشان اثرگذار خواهد بود. همین الآن در میان زنانی که در حال خواندن این مطالب هستند، زنانی وجود دارند که می توانند اپلیکیشن پرکاربرد بعدی را ابداع کنند، برند معروف بعدی را طراحی کنند، پرفروش ترین کتاب بعدی را بنویسند یا محصولات لوازم آرایشی ای را تولید کنند که همه عاشقشان خواهیم شد… ای کاش همه به خودشان باور و ایمان داشته باشند.
یک رؤیا همیشه با یک سؤال آغاز می شود و آن سؤال همیشه چیزی شبیه «چه میشود اگر…» است:
چه می شود اگر تحصیلاتم را ادامه دهم؟ چه می شود اگر فلان چیز را بسازم؟ | چه می شود اگر در فلان مسابقه دو شرکت کنم؟ چه می شود اگر میزان پس اندازم را افزایش دهم؟ چه می شود اگر کتابی برای کمک به دیگران بنویسم؟ چه می شود اگر…؟
این سؤال مثل زدنی در خانه قلبتان و به دست آوردن جسارت برای بیرون راندن ترسی است که در مغزتان لانه کرده است. پیداشدن سروکله «چه می شود اگر» دلیل خاصی دارد. این « چه می شود اگر» تابلوی راهنمای شماست. این «چه می شود اگر به شما می گوید باید تمرکزتان را روی چه کاری بگذارید.
اگر تمام زنان اجازه بدهند این « چه می شود اگر » آتش درونشان را برای پیداکردن خود واقعیشان شعله ور کند، نه تنها خودشان از توانایی هایشان شوکه میشوند که دیگران را هم شگفت زده خواهند کرد. مطمئنم اگر زنها- اگر ما-دنبال جواب این سؤال برویم، تأثیری که این جواب روی دنیای اطرافمان می گذارد فوق العاده خواهد بود.

عشق در گوش دادن اول!
اگر تابه حال این آهنگ را نشنیده اید، باید سریعا آن را به لیست آهنگ هایی اضافه کنید که هنگام ورزش کردن گوش می کنید؛ یک آهنگ مثبت و خوش بینانه و کاملا بی ربط به ورزش – اما دقیقا همان انرژی و انگیزه ای را که برای شروع تمرینات هوازی یا اولین دور انتخابات شهرداری نیاز دارید به شما میدهد.
دمی با خواندن این آهنگ میخواهد به ما بگوید که هم ظاهر خوبی دارد، هم احساس خوبی و هم اینکه بر طبق قوانین خودش زندگی می کند و متأسف است که به این خاطر متأسف نیست. من عاشق این مدل آهنگها هستم؛ آهنگ هایی که به شدت جذاب و شنیدنی اند و خیلی راحت وارد لیست آهنگ های انرژی بخشم
می شوند؛ آهنگ هایی که شنیدنشان حالم را خوب می کند و انرژی ام را بالا می برد. و بعداز تجربه بار اول، علاقه ام به آهنگ بیشتر و بیشتر شد؛ در حمام به این آهنگ
گوش میدادم، در باشگاه، در ماشین… در همه حال به این آهنگ گوش می کردم تا اینکه در نهایت سؤالی به ذهنم رسید: من از چه چیزی متأسف و شرمنده نیستم؟
خوب، ډمی از اینکه براساس قوانین خودش زندگی می کند متأسف و شرمنده | نیست. از اینکه زیباست و احساس خوبی دارد متأسف نیست. از اینکه باعث حسادت دوست پسر سابقش می شود و در جكوزي خانه اش حمام می کند متأسف ۱ نیست. اما من چه؟ من از کدام بخش های زندگی ام متأسف و شرمنده نیستم و ( حاضر نیستم به خاطرشان از کسی عذرخواهی کنم؟
ای کاش می توانستم بگویم تمام بخش های زندگی ام، ای کاش می توانستم بگویم در تمام بخش های زندگی ام حتی ذره ای به نظرات دیگران اهمیت نمیدهم، اما باوجود مثالی که می خواهم برایتان بزنم چنین چیزی درست از آب درنمی آید.
قسمت اعظم تعطیلات کریسمس سال گذشته را به خاطر سرماخوردگی شدید در تختخواب گذراندم و از این فرصت استفاده کردم تا چند رمان تاریخی-عاشقانه مربوط به دوره نیابت سلطنت در انگلستان بخوانم؛ داستانهایی که نجیب زاده هایش قبل از بوسیدن معشوقه هایشان مدام از جملاتی مثل «اونجلين، من حتی ذره ای به آنچه مردم می گویند اهمیت نمیدهم.» استفاده می کردند.
در آغاز سال نو با خودم عهد بستم که در تمام سخنرانی هایم از «اهمیت ندهید) استفاده کنم. الآن دوم ژانویه است و من به قولم عمل کرده ام؛ آفرین به من!
اما مثل بسیاری از زنهای دیگر، من هم هنوز در تلاشم تا از زندگی کردن برای راضی نگه داشتن دیگران دست بردارم. مدام قسمت های مختلف زندگی ام را بررسی می کنم تا مطمئن شوم اثری از نظرات دیگران در آن نباشد، ولی صادقانه بگویم، همیشه به نتیجه دلخواهم نمیرسم. بله، حتى من، یک مشاور حرفه ای! حتی من هم گاهی اوقات در دام فلج کننده انتظارات دیگران گیر می کنم و در این مواقع، باید با خودم حرف بزنم و به خودم آرامش بدهم. اما بهتر است بدانید که بعضی از قسمت های زندگی ام هستند که بر آنها کنترل دارم. بخش های زیادی در زندگی ام هستند که رویشان کار کرده ام و حواسم بوده که ارزش های خودم را در آنها در اولویت قرار دهم و به نظرات دیگران اهمیتی ندهم. مثال بزنم؟ به جای اینکه خودم را غرق احساس گناه کنم، به اینکه یک مادر شاغل هستم افتخار میکنم. جرئت این را دارم که باور داشته باشم می توانم با کمک به زنانی چون شما دنیا را تغییر دهم. کمک کنم تا احساس شجاعت، افتخار و قدرت کنید.
شاید گاهی اوقات درگیر نظرات یک سری افراد غریبه در اینترنت درباره مدل موهایم، لباس هایم یا شیوه نگارشم شوم، اما دیگر حتی یک ثانیه هم به اینکه بقیه درباره ام چه فکر می کنند اهمیت نمی دهم.
پذیرفتن این باور که می توانید کاری را به خاطر خودتان انجام دهید، حتی اگر هیچکس دلیلتان را درک نکند، قدرتمندترین و دلنشین ترین احساس دنیاست. میخواهید معلم دبستان شوید؟ فوق العاده است! متخصص رنگ کردن موی نژاد پودل هستید و می خواهید یک آرایشگاه مخصوص سگها باز کنید؟ عالی است! میخواهید پولتان را پس انداز کنید و برای داشتن یک تعطیلات درست و حسابی به جایی سفر کنید که بقیه به جای پم که اسم واقعی تان است، شما را بیانکا؟ صدا کنند؟ حرف ندارد!
رؤیایتان هر چه هست متعلق به شماست، نه من. مجبور نیستید چیزی را توجیه کنید، چون تا زمانی که به دنبال تأیید و تصدیق دیگران نباشید نیازی به اجازه آنها ندارید. در واقع، وقتی این نکته را درک کنید و به این باور برسید که نیازی نیست رؤیایتان را برای بقیه توجیه کنید و برایش دلیل بیاورید، آن وقت است که به طور واقعی وارد مسیری شده اید که به آن کس که مقدر شده باشید ختم می شود. منظورم این نیست که طوری به بقیه نگاه کنید که یعنی من هیچ اهمیتی به شما نمیدهم؛ منظورم این نیست که با بقیه بدرفتار و گستاخ شوید و اهدافتان را جلوی چشم بقیه دنبال کنید تا خودتان را به آنها ثابت کنید، منظورم این است که بر رویایتان تمرکز کنید، تلاش کنید، ساعتها وقت بگذارید و احساس گناه را کنار بگذارید!
متأسفانه افراد زیادی هستند که بدون تجربه کردن چنین چیزی زندگی شان را | پشت سر می گذارند. انسانها خصوصا زنها نسبت به خودشان بسیار بی رحمند و اغلب حتی قبل از هرگونه اقدامی خودشان را از انجام اهداف و رویاهایشان منع ۱ می کنند.
این به شدت اشتباه است.
توانایی های کشف نشده بسیاری درون افرادی است که می ترسند به خودشان فرصت بدهند. همین الان در میان زنانی که در حال خواندن این مطالب هستند، زنانی وجود دارند که ایده های بشردوستانه شان می تواند دنیا را تغییر دهد… ای کاش جرئت دنبال کردن رویاهایشان را داشته باشند. همین الآن در میان زنانی که در حال خواندن این مطالب هستند زنانی وجود دارند که توانایی راه اندازی شرکتی را دارند.

اکثر ما در بیشتر اوقات، تنها از درصد کمی از قدرت ذهنمان استفاده می کنیم. آیا تابه حال از آن مدل فیلم هایی دیده اید که در آنها قهرمان داستان به یکباره صاحب ذهنی قدرتمند می شود؟ برای اینکه از تمام قدرت ذهنشان استفاده کنند یک قرص می خورند یا توسط یک سازمان دولتی مخفی آموزش داده میشوند و به طور ناگهانی با استفاده از ذهنشان شروع به خم کردن فلزات می کنند و چون از تمام توانایی هایشان استفاده می کنند می توانند فقر جهانی را در عرض چند ساعت حل کنند. من باور دارم که بسیاری از زنان در این دنیا شبیه پیتر پارکر -قبل از آنکه عنکبوت نیشش بزند-هستند؛ آنها هم در حال کارکردن روی بخش های مختلف { توانایی هایشان هستند، چون هنوز به حلال مشکلات قدرتمندی که بتواند قفل – ذهنشان را بشکند دست نیافته اند.
درصد بسیار کمی از جمعیت جهان هستند که از کودکی به خودشان و توانایی هایشان باور دارند. احتمال اینکه افرادی که از سنین پایین به عزت نفس خود توجه دارند در بزرگسالی به توانایی هایشان باور داشته باشند بیشتر است. معمولا دستیابی به اهداف برای افرادی که موقعیت بهتر و حمایت مالی بیشتری دارند راحت تر از کسانی است که موقعیت پایین تر و حمایت مالی کمتری دارند، اما اگر طوری بزرگ نشده باشید که به خودتان باور داشته باشید چه؟ اگر موقعیت خوب و حمایت مالی مناسب نداشته باشید چه؟ باید چه کسی باشید که باور داشته باشید توانایی هایتان بیشتر از این است؟ باید چه کسی باشید که حتی اگر از هدفتان دور هستید بازهم به راهتان ادامه دهید؟
چه می شود اگر به راهتان ادامه دهید؟ چه می شود اگر به خودتان باور داشته باشید؟ و نه فقط شما، اگر تمام زنان در سرتاسر دنیا تصمیم بگیرند تصورات خود را از کسی که هستند جایگزین انتظارات دیگران کنند، چه می شود؟

می توانید تصور کنید اگر بیش از ۲۵ درصد، یا ۱۵ درصد، یا نه، فقط بیش از ۵ درصد از زنان در جهان دنبال چه می شود اگرهایشان بروند چه میشود؟ می توانید تصور کنید اگر احساس گناه یا احساس شرمی را که نشئت گرفته از تردیدشان نسبت به کسی که واقعا هستند کنار بگذارند و توانایی هایشان را پرورش دهند چه می شود؟ می توانید تصور کنید چه پیشرفت بزرگی در زمینه های مختلف، از هنر گرفته تا علم و تکنولوژی و ادبیات صورت خواهد گرفت؟ می توانید تصور کنید این زنان چقدر شادتر و سرزنده تر خواهند شد؟ می توانید تصور کنید خانواده این زنان چقدر تحت تأثیر آنها قرار خواهند گرفت؟ چقدر روی جامعه تأثیر خواهند گذاشت؟ و البته روی زنان دیگری که موفقیتشان را می بینند، از آنها انگیزه می گیرند و جرئت پیدا می کنند و از این جرئت استفاده می کند تا تغییری در زندگی شان ایجاد کنند؟ اگر چنین انقلابی رخ دهد-انقلاب چه می شود اگر می توانیم دنیا را عوض کنیم.
در واقع، باور دارم که ما می توانیم دنیا را تغییر دهیم، اما اول از همه باید ترس از قضاوت شدن به خاطر خود واقعی مان را کنار بگذاریم.

***

دوازده دقیقه است که اینجا نشسته ام و سعی دارم این مطلب را به صورت خیلی ساده بیان کنم، اما می دانید موضوع چیست؟ ما همه زنان عاقل و بالغی هستیم؛ می توانیم این موضوع را بفهمیم؛ می توانیم گفت وگوهای حقیقی را درک کنیم؛ می توانیم در آینه ای که در مقابل زندگی مان گرفته شده نگاه کنیم و وقتی ص حبت از دلیل پیشرفت نکردنمان می شود، به یک سری حقایق تلخ اعتراف کنیم.
بنابراین، نکته اینجاست: زنان از خودشان می ترسند.
بله، این یک حقیقت است. اگر از خودمان نمی ترسیدیم مدام به خاطر کسی که هستیم، به خاطر آنچه از زندگی می خواهیم و زمانی که صرف این دو موضوع میکنیم عذرخواهی و ابراز شرمندگی نمی کردیم.

این روند تقریبا در مورد اکثر زنانی که سعی می کنند خودشان باشند صدق می کند. کسی که قبلا بوده اید یک تصمیم آگاهانه نبوده، بلکه از روی غریزه بوده است. قبلا شلوغ کار بودید؟ ساکت و کم حرف بودید؟ با کسی که بودید احساس راحتی داشتید؟
نیازهایتان ساده بودند، وظایفتان مشخص بود و اصلا به خود منحصر به فردتان فکر نمی کردید – فقط بودید و حضور داشتید. بعد تغییری ایجاد شد و اتفاق بزرگی رخ داد؛ اتفاقی که گرچه آن زمان متوجه نشدید، اما باعث شکل گیری ادامه زندگی تان شد.
به انتظارات دیگران توجه نشان دادید.
و آنجا بود که با شما مثل یک کودک رفتار شد. از شما انتظار می رفت که یک سری کارها را انجام دهید: شیشه شیرتان را روی زمین نیندازید، وقتی آنچه را می خواستید به دست نیاوردید جیغ نکشید، خودتان به تنهایی به دستشویی بروید، برادرتان را گاز نگیرید و نگویید دلم می خواهد. در طول مدتی که تصمیم گرفتیم مورد قبول باشیم و طبق انتظارات دیگران زندگی کنیم، دو اتفاق بسیار مهم رخ داد. .
اول اینکه یاد گرفتیم طبق عرف و هنجارهای جامعه زندگی کنیم. این مورد ( خوبی است، چون خواهر من، در این صورت اگر در سن سی ودوسالگی با این بهانه ( که کسی به تو یاد نداده چطور از دست شویی استفاده کنی هنوز هم از پوشک استفاده می کردی، از نظر مردم اصلا بامزه و جالب نبود.
دومین اتفاقی که افتاده این است که یاد گرفته ایم چطور اعتماد به نفس را در خودمان بکشیم. آیا زنی را می شناسید که کاملا وابسته باشد؟ زنی که همیشه نیاز دارد تا در انجام هر کاری یک نفر کمکش کند، مشکل را حل کند یا حتی در هر تصمیمی راهنمایی اش کند؟ شرط میبندم چنین زنانی در خانواده ای بزرگ شده اند که دروغ به خوردشان داده اند یا تا مدت ها تمام تصمیم گیری هایشان را کنترل کرده اند، طوری که هیچ اعتماد به نفس و باوری به توانایی هایشان ندارند.

هدفم از گفتن این حرف ها این است: ما در همان سنین پایین یاد می گیریم که اگر یک سری کارها را انجام دهیم مورد توجه دیگران قرار می گیریم. حتی اگر کارهایی که می کنیم به مرور زمان تغییر پیدا کنند، بازهم تأثیر آن چیزی را که در کودکی در باره به دست آوردن توجه دیگران آموخته ایم همچنان در بزرگسالی همراهمان خواهد ماند.
برای من، این موفقیت هایم بودند که باعث می شدند توجه والدینم را به دست بیاورم. چیزی که این موضوع در سنین کم به من یاد داد، این بود که اگر می خواهم دوست داشته شوم باید یک سری کارها را انجام بدهم و موفق شوم. آیا والدینم مرا دوست داشتند؟ صددرصد. اما بچه ای که فکر می کرد توجه کردن از عشق می آید هر کاری می کرد تا توجه و عشق والدینش را به دست بیاورد.
بسیار خوب، بیایید این بحث را خلاصه کنیم. شما یک کودک هستید و یاد گرفته اید که اگر طور خاصی رفتار کنید مورد توجه قرار می گیرید. این باور دروين شمایی که در حال رشد هستید ریشه میدواند و بخشی از کسی که خواهید شد می شود، اما این تنها مورد آزاردهنده ای نیست که یاد می گیرید. در همان سنین است که نه تنها یاد می گیرید چطور باید عشق را از دیگران دریافت کنید، بلکه به شما گفته می شود باید چه شکلی باشید تا بتوانید برای همیشه این عشق را دریافت کنید.
آیا تا به حال به این موضوع فکر کرده اید که چه اندازه از زندگی کنونی تان بر طبق تصمیمات خودتان بوده و کدام بخش هایش آن چیزی است که دیگران از شما انتظار داشته اند؟
من در حالی بزرگ شدم که فکر می کردم بزرگ می شوم، ازدواج خواهم کرد و بچه دار خواهم شد… در منطقه کوچکی که من زندگی می کردم اکثر دخترانی که با آنها به دبیرستان می رفتم، در حالی نوزده ساله می شدند که یک بچه هم داشتند. وقتی من در سن بیست و چهارسالگی اولین پسرم را به دنیا آوردم از نظر آنها احتمالا پیر بودم و دیر بچه دار شده بودم.
بیست و چهار!
بیست و چهارسالگی؟ از نظر من این سن برای بچه دار شدن بسیار کم است. فکر اینکه یکی از فرزندانم در بیست و چهارسالگی بچه دار شود باعث می شود تپش قلب بگیرم. خیلی چیزها هست که باید در زندگی دید و تجربه کرد، خیلی حقایق در مورد خودتان هست که هنوز در چنین سنی از آنها بی خبرید. نمی خواهم بگویم اگر به گذشته برگردم ازدواج و بچه دار شدنم را تغییر خواهم داد، چون این بدان معناست که دیگر این فرزندانی را که الان دارم نخواهم داشت، اما هر چه بزرگتر شوم آگاه تر خواهم شد و متوجه می شوم که با این فکر پرورش داده شده ام که ارزش واقعی ام بسته به نقشی است که برای دیگران ایفا می کنم. درکل، به ندرت پیش می آید که ملاک یک همسر خوب یا یک مادر یا دختر خوب بودن، براساس خود واقعی تان بودن در نظر گرفته شود.
هیچ کس روزهای یکشنبه بعد از مراسم کلیسا به بقیه نمی گوید: «این زن رو می بینی؟ اسمش بکااست. اون خیلی مادر خوبیه، چون خیلی به خودش اهمیت ا میده.» یا «اوه، نگاه کن! تیفانی داره خودش رو برای نیمه ماراتن بعدی آماده – می کنه. ببین چقدر برای تمرین کردن و قوی شدن وقت میذاره! ببین چه همسر خوبیه!» چنین جملاتی حداقل در جایی که من بزرگ شدم وجود نداشتند. نه، در جایی که من بزرگ شدم به زنها یاد می دادند که برای یک زن خوب بودن باید به چشم بقیه خوب به نظر برسند. اگر فرزندانت راضی باشند، آن وقت تو یک مادر خوب هستی. اگر همسرت راضی باشد آن وقت تو یک همسر خوب هستی. یک دختر خواهر یا کارمند خوب بودن چطور؟ تمام ارزش هایت در میزان رضایت دیگران خلاصه شده است. چه کسی می تواند چنین راهی را آگاهانه برای یک عمر انتخاب کند؟ چه کسی می تواند آرزوی چنین چیزی را داشته باشد؟ چه کسی می تواند در حالی که همیشه در هر کاری منتظر اجازه دیگران است چه میشود اگرش را دنبال کند؟
عجیب نیست که بسیاری از مادران برایم پیام می فرستند که خودشان را کم کرده اند. البته که چنین اتفاقی می افتد! وقتی طوری زندگی می کنید که دیگران را راضی نگه دارید معلوم است که خود واقعی تان را فراموش می کنید.
اما اگر هنوز شریک زندگی تان را پیدا نکرده اید و آرزوی بچه دار شدن هم ندارید چه؟ آیا شما یک زن بیخود هستید، چون هیچ کس نیست که بخواهید راضی نگهش دارید؟
نه، البته که نه. شما یک انسان با آرزوها، خواسته ها، رؤیاها و اهداف مخصوص به خودتان هستید. بعضی از این آرزوها بسیار کوچکند (میخواهم یک شعر بسرایم.) و بعضی از آنها بسیار بزرگند می خواهم یک شرکت یک میلیون دلاری تأسیس کنم. اما کوچک یا بزرگ، همه شان متعلق به شما هستند و ارزش دارند، چون خود شما ارزشمند هستید. شما می توانید چیزهای بیشتری برای خودتان بخواهید و برای این کار نیاز به هیچ دلیلی جز اینکه از ته دل خوشحالتان می کند ندارید. شما به اجازه دیگران نیاز ندارید و قطعا نباید به حمایت دیگران برای دستیابی به اهدافتان تکیه کنید.
متأسفانه بسیاری از زنان نگران این هستند که بقیه در مورد اهدافشان چه فکری خواهند کرد و به همین خاطر، به جای دنبال کردن اهداف و رؤیاهایشان، آنها را می کشند و از بین می برند یا حتی بدتر اینکه مخفیانه هدف و رؤیایشان را دنبال می کنند، اما مدام این فکر را به خودشان تلقین می کنند که با این کار دارند در حق بقیه ظلم می کنند، چون به جای اینکه به فکر آنها باشند و به کارهای آنها رسیدگی کنند به فکر خودشان هستند. این افراد زیر فشار ترس، شرم و احساس گناه زندگی می کنند. «چه می شود اگر این کار را بکنم؟» که یک زمانی در قلبشان نقطه امیدی برای رسیدن به هدفی بود، درخشش خود را از دست میدهد و تبدیل به زمزمهای ناخوشایند در سرشان می شود. اگر شکست بخورم چه؟ اگر مورد تمسخر بقیه قرار بگیرم؟ اگر با این کار فقط وقتم را هدر داده باشم چه؟ اگر این کار بقیه را عصبانی کند؟ اگر فکر کنند آدم طماعی هستم چه؟ اگر به خاطر این کار کمی از خانواده ام غافل شوم و درنهایت به جایی نرسم چه؟
همه ما زنان آن قدر افکار اشتباه داریم که می توان با آنها یک عمر ترس هایمان را | سوخت رسانی و تقویت کنیم. همه ما عميقا باور داریم که ارزش ما بسته به میزان . توانایی مان در خوشحال و راضی نگه داشتن دیگران است. وقتی نوبت به { رؤیاهایمان می رسد از خیلی چیزها می ترسیم، اما بزرگ ترین ترسمان این است که به دیگران به خاطر اینکه رؤیاهایمان را در اولویت قرار داده ایم قضاوتمان کنند.
روور است!
بله، من در مقابل شنیدن چنین دروغی می گویم شروور است و به جای شما هم از این کلمه استفاده می کنم.
در آغاز هر سالی، می نشینم و با خودم به وسعت کاری که انجام می دهم فکر می کنم و تلاش می کنم تا پیامی را به شما برسانم؛ به تمام زنان، به آن دسته از زنانی ( که آنلاین برایم پیام می فرستند. وقتی شروع به نوشتن این کتاب کردم با خودم فکر کر می کردم می خواهم به شمایی که یک زن، خواهر، دختر، دوست و خانمی مجرد هستید چه بگویم. آرزو دارم چه چیز را بدانید؟ و جوابی که از اعماق قلبم شنیدم برخاسته از یکی از چه می شود اگرهایم بود.
اگر می توانستم فقط یک حرف به شما بزنم و متقاعدتان کنم که به آن باور داشته باشید، آن یک حرف این بود: شما برای بیش از این آفریده شده اید؛ شما برای داشتن رؤیاهایی خلق شده اید که می ترسید داشته باشید؛ شما برای انجام کارهایی خلق شده اید که فکر می کنید توانایی انجامشان را ندارید؛ شما برای مدیر بودن آفریده شده اید؛ شما برای مشارکت کردن آفریده شده اید؛ شما برای ایجاد تغییرات مثبت در جامعه خودتان و حتی در دنیا آفریده شده اید؛ شما برای این آفریده شده اید که بیش از آنچه الآن هستید شوید این مهم ترین قسمت ماجراست-نسخه بیش از این شما شبیه من یا دیگری نخواهد بود.
برای شما بیش از این بودن ممکن است ثبت نام در دو ده کیلومتر باشد. برای یک نفر ممکن است تغییر در عادت های غذایی اش باشد تا از این طریق سلامتی اش حفظ شود. برای دیگری ممکن است ادامه تحصیل باشد. برای یک نفر ممکن است تمام کردن رابطه با فردی نامهربان و بی رحم باشد. بیش از این بودن ممکن است شبیه برنگشتن دوباره و دوباره و دوباره به رابطه ای مضر و ناخوشایند باشد. برای یک نفر ممکن است مهربان تر بودن با خودش باشد. بیش از این بودن شاید استراحت دادن به خودتان باشد؛ شاید کنترل کردن اعصابتان قبل از دادزدن بر سر فرزندانتان باشد؛ شاید کنترل کردن احساساتتان باشد و شاید تصمیم برای نوشیدن آب بیشتر باشد. بیش از این بودن شاید باورداشتن به این نکته باشد که شما قادر به انجام کارهای بزرگ هستید یا اینکه ممکن است اهمیت ندادن به فکر و نظر دیگران باشد.
. بیش از این بودن معنای شماست و آرزویتان برای بیش از این خواستن به هیچ وجه شرم آور نیست! توانایی های ما توانایی هایی که در تک تک ما وجود دارند-هدیه ای هستند از طرف خالقمان و آنچه شما با این توانایی می کنید، هدیه شماست به سایر جهانیان. بدترین چیزی که می توانم تصور کنم، این است که با توانایی های دست نخورده از دنیا بروید. من این کتاب را به عنوان یک محرک و یک راهنما نوشتم تا تبدیل به بادی شود که شعله بی جان چه می شود اگرهایتان را شعله ور کند.
چرا؟
چون دنیا به درخشش شما نیاز دارد. دنیا به انرژی شما نیاز دارد. دنیا نیاز دارد تا خودتان را نشان دهید و از توانایی هایتان استفاده کنید. ما به ایده های شما نیاز داریم. ما به عشق و محبت شما نیاز داریم. ما به اشتياقتان نیاز داریم. ما به ایده های شغلی تان نیاز داریم. ما می خواهیم موفقیتتان را جشن بگیریم. می خواهیم ببینیم که چطور بعد از شکست خوردن بر می خیزید و ادامه می دهید. می خواهیم شاهد جرئت و جسارت شما باشیم، نیاز داریم تا چه می شود اگرهایتان را بشنویم. ما می خواهیم که شرمندگی به خاطر کسی که هستید را کنار بگذارید و تبدیل به همان کسی شوید که مقدر شده باشید.
زمان زیادی را صرف فکر کردن به این موضوع کردم که دقیقا می خواهم چه مطلبی را | در این کتاب بیان کنم. این حساب شده ترین توصیه ای است که تابه حال نوشته ام. می خواهم مطالب این کتاب به راحتی قابل فهم و برای رسیدن به هرگونه هدفی قابل استفاده باشند، برای این کار باید سراغ دلیل اصلی آنچه رسیدن من به موفقیت را ممکن کرد بروم. آنچه من درنهایت از خودم پرسیدم این بود: در پانزده سال اخیر، چه چیزی در راه رسیدن به اهدافم کمکم کرد و هم زمان باعث آسیبم شد؟ من کارشناس نیستم. من متخصص با پروفسور نیستم و جوابی را که مناسب بقیه باشد نمی دانم. تنها چیزی که می دانم این است که چطور از بودن در یک شهر کوچک و دوران کودکي پر از سختی به یک کارآفرین موفق تبدیل شدم و با مدرک دیپلم توانستم شرکتی چند میلیون دلاری تأسیس کنم. می دانم که چطور از یک دختر جوان بدون اعتماد به نفس که به شدت نگران نظر مردم بود به یک زن با اعتماد به نفس و مستقل تبدیل شدم. میدانم که چطور از اضافه وزن شدید و سبک زندگی ناسالم و عادت های غذایی بد به یک دونده ماراتن تبدیل شدم که صبح زود از خواب بیدار می شود تا روزش را آغاز کند. می دانم که چطور از یک زن افسرده که فقط به دنبال راضی نگاه داشتن دیگران و دریافت توجه و محبت از سوی آنها بود به زنی تبدیل شدم که عاشق مهرورزی به دیگران و عاشق کارش است. تمام اینها روزی جزو اهداف من بودند و با اینکه در آغاز راه از کاری که می کردم مطمئن نبودم و نمی دانستم دارم چه می کنم، اما با نگاهی به گذشته متوجه می شوم که وجه مشترک بین موفقیت ها و شکست هایم بود که مرا از آنجا به اینجا رساند.

من کارشناس نیستم، من دوست شما ریچل هستم و می خواهم برایتان بگویم که چه چیزی باعث موفقیتم شد. من تقریبا تمام راهها را امتحان کردم و درنهایت برای رسیدن به موفقیت های شخصی و کاری سه مورد زیر را انجام دادم:
1- بهانه هایی را که مانع پیشرفتم بودند دور ریختم؛ ۲- عادت ها و رفتارهای مناسبی که مرا به سمت موفقیت پیش می بردند پذیرفتم؛ ٣. مهارت هایی را برای پیشرفت کردن کسب کردم.
صادقانه بگویم، من قبلا آنقدر خودآگاهی نداشتم که بتوانم این مراحل را تشخیص دهم، اما حالا می توانم به گذشته نگاه کنم و ببینم که این مراحل فاکتورهای اصلی ای بودند که مرا به سمت موفقیت سوق دادند. عمدا این کتاب را به این ترتیب بخش بندی کرده ام.
با عنوان بهانه هایی که باید کنار بگذارید شروع کرده ام؛ چون تا دلایلی را که باعث محدودیتتان شده اند نشناسید نمی توانید از آنها گذر کنید. باید به این نکته هم دقت کرده باشید که بخش مربوط به بهانه ها طولانی ترین بخش این کتاب است. این اتفاق تصادفی نیست. رفتارها و مهارت هایی که نیاز داریم ساده اند، اما مجموعه بهانه هایی که بین جایی که هستیم و جایی که می خواهیم به آن برسیم قرار گرفته اند طولانی تر و حتی دراماتیک تر از بخش دوم نمایش موزیکال همیلتون هستند. وقتی آنها را بشناسید و بدانید که همه شان دروغ بوده اند، می توانید کارهایی را انجام دهید که قوی ترتان خواهند کرد.
بخش دوم کتاب، رفتارهایی که باید یاد بگیرید است؛ بخشی که از طریق آن می خواهم به شما نشان دهم که رفتارهایمان نقش بسیار مهمی ایفا می کنند. اگر می خواهید به نتیجه برسید باید ثابت قدم باشید؛ یعنی نباید انتظار داشته باشید که بعداز یک بار یا ده بار انجام یک کار، به نتیجه و جایگاهی که دنبالش بوده اید برسید. باید یک سری رفتارها را طوری در خود پرورش دهید و نهادینه کنید که انگار از ابتدا در دی ان ای تان وجود داشته اند.

در انتها، کتاب را با بخش مهارت هایی که باید کسب کنید به پایان رسانده ام. اینها مواردی جهانی هستند که هرکسی هنگام دنبال کردن اهدافش به آنها نیاز دارد. آنچه باعث می شود از قافله عقب بمانید مهارت حساب نکردن این موارد است؛ مواردی مثل اعتماد به نفس و استقامت معمولا به عنوان خصوصیت هایی شناخته می شوند که یا دارید یا نه، اما من می خواهم درک و شناخت شما را از این موارد تغییر دهم. شما می توانید یک سری خصوصیت مثبت جدید را در خودتان ایجاد کنید؛ بهتر است بگویم اگر می خواهید راحت تر به اهدافتان برسید باید این کار را | بکنید.
این کتاب اطلاعات زیادی در خود دارد (یک عمر طول کشید تا این اطلاعات را به دست آوردم، اما لطفا نگذارید. این حجم از اطلاعات راضی تان کند. شما قوی و شجاع هستید و بیشتر از اینها توانایی دارید. از الان به بعد، تصمیم بگیرید از ایده های ایجاد تغییر به عنوان فرصتی در زندگی تان استفاده کنید. یک زندگی پر از فرصت ها و احتمالات، راهی برای به بزرگی رسیدن شماست. بیایید شروع کنیم…

*** خرید کتاب شرمنده نباش دختر ***

توضیحات تکمیلی

وزن250 کیلوگرم

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

.فقط مشتریانی که این محصول را خریداری کرده اند و وارد سیستم شده اند میتوانند برای این محصول دیدگاه(نظر) ارسال کنند.