مو قرمز (جهان نو)

کتاب مو قرمز اثر اُرهان پاموک رمانی است که نمی توانید رهایش کنید کتاب فاخر پاموک را عین له غریب ترجمه و توسط نشر چشمه به چاپ رسیده است.

با ما در بوکالا با قسمتی از کتاب مو قرمز همراه باشید.

ادامه مطلبShow less
موجود شد خبرم کن!
مرجع:
56577
نام برند:
صنایع دستی آقاجانی

گلاب پاش فیروزه کوبی آقاجانی ساخته شده از بهترین فیروزه نیشابور و مس تولید صنایع دستی آقاجانی است. این گلاب پاش فیروزه کوب دارای استاندارد ملی ایران و گارانتی 10 ساله ی تولید کننده است. ارتفاع این محصول 53 سانتی متر است. لازم به ذکر است از آنجا که تمامی مراحل تولید گلاب پاش فیروزه کوبی آقاجانی با دست انجام می شود احتمال چند سانتی متر تفاوت در تمامی محصولات وجود دارد.

صنایع دستی آقاجانی

آجیل خوری مس و خاتم کاری کد K064 با ارتفاع 16 سانتی متری یکی از محصولات تولید صنایع دستی آقاجانی است که در ساخت و تولید آن از بهترین مواد اولیه استفاده شده است. این آجیل خوری مس و خاتم دارای استاندارد ملی ایران و گواهینامه کیفیت جهانی ISO9001:2015 می باشد. خاتم کاری یکی از زیباترین و مشهورترین صنایع دستی اصفهان است.

صنایع دستی آقاجانی

گلدان مسی فیروزه کوب تولید صنایع دستی آقاجانی از بهترین فیروزه نیشابور و مس توسط هنرمندان اصفهانی ساخته شده است. این «گلدان فیروزه کوبی» دارای گواهینامه جهانی iso9001:2015 و استاندارد ملی ایران است و همچنین دارای کارت ضمانت 10 ساله صنایع دستی آقاجانی است.

توضیحات

قسمتی از کتاب مو قرمز

همیشه دوست داشتم نویسنده شوم، اما پس از ماجراهایی که برایتان تعریف خواهم کرد مهندس زمین شناسی شدم و بسازبفروش. مخاطبان گمان نکنند چون حالا قصد روایت این وقایع را دارم به این دلیل است که همه چیز تمام شده است. در واقع با تداعی این وقایع بیش از پیش با آن ها درگیر می شوم و از این رو احساس می کنم که اسرار رابطه ی متقابل پدر و پسری من شما را هم به خود مبتلا خواهد کرد.

*** خريد کتاب مو قرمز ***

 سال ۱۹۸۵ در یکی از کوچه های پشتی محله ی بشیکتاش، نزدیک قصر ایهلامور، ساکن آپارتمانی بودیم، پدر داروخانه ی کوچکی داشت به نام حیات. داروخانه هفته ای یک روز تا دم صبح باز بود و پدر تا خود صبح مشغول.

 در این روزها که پدر به قول خودش شیفت شب بود، من برایش شام میبردم. وقتی پدر، که قد بلند و کمی لاغر و خوش قیافه بود، پشت دخل شام میخورد، من از حضور در آنجا و به خصوص فرو دادن بوی داروها لذت می بردم. امروز هم بعد از سی سال که از آن روزها گذشته و من مردی چهل و پنج ساله شده ام بوی داروها، خصوصا در داروخانه های قدیمی که گنجه ها و قفسه های چوبی دارند، برایم دلپذیر و خوشایند است.

 داروخانه ی حیات مشتری زیادی نداشت. پدر روزهایی که شیفت شب بود بیشتر وقتش را با تماشای تلویزیون کوچک سیاری که آن روزها همه جا بود سپری می کرد. بعضی روزها دوستانش به دیدنش می آمدند و بسیار آهسته با هم حرف می زدند. دوستان پدر، که تمام شان در کار سیاست بودند، با دیدن من ساکت می شدند و از شباهتم به پدر و این که من هم مثل او خیلی خوش قیافه و دوست داشتنی هستم حرف می زدند و چیزهایی هم می پرسیدند؛ کلاس چندم هستم و مدرسه را چه قدر دوست دارم و در آینده می خواهم چه کاره شوم.

 چون پدر در جمع دوستان سیاسی اش همیشه نا آرام بود، اگر آن ها در داروخانه اش بودند من به سرعت ظرف خالی غذا را بر می داشتم و زیر نور کم جان تیرهای برق، از کنار درختان چنار، به خانه بازمی گشتم. در خانه به مادرم نمی گفتم دوستان سیاسی پدر را در داروخانه دیده ام، چون به شدت نگران می شد که حتما پدر دوباره توی دردسر بزرگی افتاده یا این که بی خود و بی جهت یک مرتبه ما را ترک خواهد کرد. برای همین مادر همیشه از دست پدر و رفقای سیاسی اش عصبانی و ناراحت بود.

می دانستم که سیاست تنها دلیل بگو مگوهای اغلب بی سر و صدای پدر و مادرم نیست. گاهی مدتها باهم قهر بودند و روزها حتی یک کلمه هم میانشان رد و بدل نمی شد. شاید اصلا همدیگر را دوست نداشتند. احساس می کردم که زن های زیادی از پدرم خوششان می آید و بعید نبود که پدر هم زن های دیگری را دوست داشته باشد. گاهی مادر جوری که من هم حاليم بشود توضیح می داد که در زندگی ما پای یک زن دیگر هم وسط است. دعواهای بی سر و ته پدر و مادرم که تمامی نداشت جوری ناراحتم می کرد که اصلا خوش نداشتم به چون و چرایش فکر کنم.

آخرین بار پدرم را شبی دیدم که برایش غذا برده بودم داروخانه. سال اول دبیرستان بودم. شبی از شب های معمولی پاییز بود. پدر اخبار شبانه را از تلویزیون کوچک سیارش تماشا می کرد. وقتی او پشت دخل شام میخورد، من کار دو مشتری را که یکی از آنها آسپرین می خواست و دیگری آنتی بیوتیک و ویتامین ث راه انداختم و پولی را که از آن دو گرفته بودم در صندوق انداختم. صندوقی که هر وقت باز می شد صدای دوست داشتنی ازش برمی خاست. موقع بازگشت به خانه برای آخرین بار به چهره ی پدرم نگاهی انداختم، او هم لبخند زنان از دم در برایم دستی تکان داد.

صبح بعدش پدر خانه نیامد. البته من بعد از ظهر و وقتی که از مدرسه برگشتم خبر را از مادر شنیدم. چشمان مادر سرخ و پف کرده بود، پیدا بود گریه کرده است. اولش فکر کردم که مثل دفعه ی پیش مستقیم پدر را از داروخانه به شعبه ی امور سیاسی اداره امنیت ملی برده اند تا از نو بگیرندش زیر شکنجه؛ با فلک و برق و کتک.

هفت یا هشت سال قبل تر بود که پدر یک مرتبه ناپدید شد و پس از حدود دو سال به خانه برگشته بود. اما این بار مادر حس و حال زنی را نداشت که پلیس شوهرش را بازجویی و به شدت شکنجه می کند. او آشکارا از دست پدر عصبانی بود و وقتی حرف پدر وسط می آمد، می گفت «خود داند.»

درحالی که دفعه ی پیش وقتی یک شب ارتشی ها بعد از کودتا به داروخانه آمدند و پدر را کت بسته با خودشان بردند مادرم بسیار ناراحت شد، بی قراری کرد و به من گفت پدرم یک قهرمان ملی است و من باید به او افتخار کنم. تا برگشتن پدر خودش پا به پای ماجد که دستیار پدر بود مسئولیت داروخانه را به عهده گرفت تا جای پدر خالی نماند. آن روزها گاهی روپوش سفید ماجد را می پوشیدم و به مادر کمک می کردم. البته همه می دانستند که من در آینده برخلاف ماجد نه ور دست یک داروفروش، بلکه همان طور که پدرم می خواست در یک رشته ی علمی آدم حسابی خواهم شد. برخلاف آن روزها این بار همین که پدرم ناپدید شد، مادر هيچ توجهی به کار داروخانه نکرد. نه از ماجد چیزی گفت، نه دستیاری دیگر و نه حتی از آينده ی آنجا و همه ی اینها مرا مطمئن می کرد که این بار ماجرای ناپدید شدن پدر قصه ی دیگری دارد، چیزی که فکرم را تمام و کمال مشغول خود می کرد. البته... واقعا مگر آنچه تفکرش میخوانند، چیست؟! از همان موقع می دانستم که فکرها گاهی با کلمات در ذهن ما مجسم می شوند و گاهی با تصاویر. بعضی وقت ها فکری به سرم میزد که تجسمش با کلمه ها ممکن نبود، درحالی که تصویرش واضح بود... مثلا احساسی که از دویدن زیر باران به من دست می داد، بارانی که انگار با سطل بر سرم ریخته می شد، در یک تصویر یکپارچه مقابل چشمانم جان می گرفت، درحالی که اندیشیدن به آن در قالب کلمات برایم بینهایت دشوار بود. البته گاهی هم افکاری داشتم که فقط با کلمات قابل اندیشیدن بودند، و هرگز نمی توانستم تصویری از آن ها بسازم، مثلا نور سياه، امری که بی انتها باشد، اصلا خود بی کرانگی، یا مثلا تصور مرگ مادرم. شاید هنوز بچه بودم. گاهی از عهده ی نیندیشیدن به چیزهایی که نمی خواستم بر می آمدم. البته گاهی هم عکس این می شد، «از عهده ی نیندیشیدن به کلمه با تصویری که اصلا نمی خواستمش به هیچ وجه برنمی آمدم.»

پدر مدت مدیدی با ما تماس نگرفت. جوری که در به خاطر آوردن چهره اش به مشکل برمی خوردم و آرام آرام آن یک ذره را هم به کل از یاد می بردم. در این مواقع، احساس می کردم که یک مرتبه برق خانه و كل شهر قطع شده و همه چیز جوری در دل تاریکی فرو رفته انگار غیب شده باشد.»

یک شب ...

*** خريد کتاب مو قرمز ***


درباره ی نویسنده کتاب مو قرمز

اُرهان پاموک متولد سال ۱۹۵۲ است و درست مثل قهرمان رمان هایش آقای جودت و پسران و کتاب سياه در خانواده ای پرتعداد اما متمول در محله ی نیشان تاشی استانبول به دنیا آمده. همان طور که در کتاب استانبول، اتوبیوگرافی نویسنده، آمده تحصیلات مقدماتی و متوسطه را با گرايش نقاشی در کالج امریکایی رابرت کالج واقع در محله ی سکونتش گذراند. در بیست و دو سالگی در رشته ی معماری دانشگاه پلی تکنیک استانبول ثبت نام اما بعد از سه سال تحصیل این رشته را رها کرد و در همان دانشگاه به رشته ی روزنامه نگاری روی آورد و چهار سال بعد با مدرک کارشناسی از این رشته فارغ التحصیل شد. اولین رمانش، آقای جودت و پسران، را که حکایت خانواده ای ثروتمند و شلوغ است در سال ۱۹۸۲ نوشت که جوایز ملی اُرهان كمال و کتاب سال را برایش به ارمغان آورد. سال بعدش رمان خانه ی خاموش را منتشر کرد که جایزه ی پقی دلا دکووقت اقویین را به دست آورد. رمان قلعه ی سفید (۱۹۸۵) که حکایتی است از دوستی یک دانشمند عثمانی با برده ای از روم به زبان انگلیسی و سپس تقریبا به تمامی زبان های اروپایی ترجمه شد و پاموک را تبدیل به نویسنده ای جهانی کرد. در پی این شهرت، کرسی تدریس رشته ی ادبیات داستانی را در دانشگاه کلمبیای امریکا پذیرفت و همراه همسرش از سال ۱۹۸۵ تا ۱۹۸۸ مقیم نیویورک شد. رمان کتاب سياه، که دوباره بالاترین جایزه ی ادبی فرانسه را نصیبش کرد، شهرت او را دوچندان کرد، در سال ۱۹۹۱ اولین فرزند پاموک به دنیا آمد که رویا نام گرفت همچنین فیلم چهره ی پنهان که براساس رمان کتاب سياه او ساخته شده بود جایزه ی بهترین فیلم اقتباسی جشنواره ی فیلم آنتالیای ترکیه را به دست آورد و پاموک را به عاشقان سینمای کشورش نیز شناساند، رمان بعدی او با عنوان حیات تو در سال ۱۹۹۴ با الهام از واقعیت و بخشی از زندگی یکی از نزدیکان نویسنده نوشته شد که بسیار مورد توجه قرار گرفت. کتاب بعدی پاموک سال ۱۹۹۸ با عنوان نام من سرخ به چاپ رسید که علاوه بر بیشمار جوایز ملی، جایزه ی بهترین رمان ترجمه ی سال فرانسه، گرینزانه کاوور ایتالیا و دابلین ایمپک ایرلند را به دست آورد. همچنین در این سال مجموعه مقالات ادبی و فرهنگی پاموک، که در دهه ی ۱۹۹۰ در روزنامه و مجلات ترکی و اروپایی به چاپ رسیده بود، جمع آوری و در کتابی با عنوان به رنگی دیگر چاپ شد که به زعم پاموک ادای دینی بود به رشته ی تحصیلی اش. سال ۲۰۰۲ رمان برف، که پاموک خودش آن را «اولین و آخرین رمان سیاسی من» می خواند به چاپ رسید؛ رمانی که در سال ۲۰۰۴ از سوی ضمیمه ی کتاب نیویورک تایمز یکی از ده کتاب برتر جهان نام گرفت و جایزه ی بهترین نویسنده ی خارجی سال فرانسه را از آن خود کرد. کتاب بعدی پاموک با عنوان استانبول، که در واقع اتوبیوگرافی خود نویسنده و شامل عکس های خانوادگی، دفتر خاطرات و ایده های شخصی اش در سالیان متمادی بود سال ۲۰۰۳ به چاپ رسید که به نظر بسیاری یکی از بهترین اتوبیوگرافی های نویسنده های ادبی تا به امروز است، در این سال های اخیر سالی نبوده که پاموک جایزه ای ادبی از کشوری نگرفته باشد. در سال ۲۰۰۵ جایزه ی ادبی صلح جهانی از طرف انجمن نویسندگان آلمان به او اهدا شد؛ همان سال جایزه ی ادبی تأثیرگذارترین صد فرد سال جهان از طرف مجله ی فرهنگی ادبی پراسیکت نصیبش شد؛ سال ۲۰۰۶ جایزه ی ادبی فرهنگی باهوش ترین صد مرد سال جهان را از طرف مجله ی تابم گرفت؛ همان سال دکترای افتخاری ادبیات از آکادمی هنر و ادبیات امریکا و بالاخره همان سال جایزه ی نوبل ادبیات را کسب کرد. رمان موزه ی معصومیت پاموک که سال ۲۰۰۸ چاپ شد، موضوعاتی چون عشق، دوست داشتن، خوشبختی و ازدواج را از وجوه فردی و اجتماعی به دقت پرداخته است، البته در دل رمانی بسیار جذاب و دلنشین، بعد از کتاب قطعاتی از منظره که سال ۲۰۱۰ منتشر شد و مجموعه ای بسیار مهم از مصاحبه های پاموک به اضافه ی چند نوشته ی ادبی اش را شامل می شود، کتاب با و بی تکلف که در واقع متن درس گفتارهای اوست برای کلاس موسوم به نورتن در دانشگاه هاروارد، سال ۲۰۱۱ چاپ شد. سال ۲۰۱۲ پاموک براساس رمان موزه ی معصومیت و به همین نام موزه ای بنا نهاد که سال ۲۰۱۳ از سوی اتحادیه ی اروپا بهترین موزه ی سال نام گرفت. همچنین در همین سال جایزه ی مشهور پادشاهی دانمارک، سونینگ، را بابت «ارتقای سطح فرهنگی اتحادیه ی اروپا» به دست آورد، رمان شوری در سر، که در ۲۰۱۴ چاپ شد، پاموک را در رده ی معدود نویسندگانی جای داد که پس از اخذ جایزه ی ادبی نوبل آثاری خلق کرده اند بهتر یا حداقل در سطح و اندازه ی آثار پیشترشان. این رمان سال ۲۰۱۵ کتاب سال شد و جوایز اردال اُز و آیدین دوغان را نیز کسب کرد.

ادامه مطلبShow less
جزئیات محصول
56577

مشخصات

نویسنده
اورهان پاموک
مترجم
عین له غریب
ناشر
چشمه
تعداد صفحات
295
وزن
271گرم
شابک
9786002297198
دیدگاه کاربران
بدون نظر

افزودن نظر جدید

  • بسته بندی و ارسال:
  • محتوای کتاب:
  • کیفیت ترجمه:
  • کیفیت چاپ:
این کالا را با استفاده از کلمات کوتاه و ساده توضیح دهید.
برچسب های محصول
You may also like
قطره

کتاب وقتی نیچه گریست اثر اروین یالوم ترجمه سپیده حبیب به کوشش نشر قطره چاپ و منتشر شده است.

کتاب وقتی نیچه گریست آمیزه ای است از واقعیت و خیال، جلوه ای از عشق، تقدیر و اراده در وینِ خردگرایِ سده یِ نوزدهم و در آستانه ی زایش دانش روانکاوی.

فریدریش نیچه، بزرگترین فیلسوف اروپا. یوزف بویر، از پایه گذاران روانکاری... دانشجوی پزشکی جوانی به نام زیگموند فروید همه اجزایی هستند که در ساختار رمان «وقتی نیچه گریست» در هم تنیده می شوند تا حماسه ی فراموش نشدنی رابطه ی خیالی میان بیماری خارق العاده و درمانگری استثنایی را بیافرینند. ابتدای رمان، لو سالومه، این زن دست نیافتنی، از برویر می خواهد تا با استفاده از روش آزمایشی درمان با سخن گفتن، به بیری نیچه ی ناامید و در خطر خودکشی بشتابد. در این رمان جذاب دو مرد برجسته و اسرار آمیز تاریخ تا ژرفای وسواس های خویش پیش می روند و در این راه به نیروی رهایی بخش دوستی دست می یابند.

دکتر اروین یالوم استاد روانپزشکی دانشگاه استنفورد، گروه درمانگر روان درمانگر اگزیستانسیال، در خلال این رمان آموزشی، به توصیف درمان های رایج برای وسواس فکری که هر دو شخصیت داستان به نوعی گرفتار آن اند، می پردازد؛ ولی درنهایت روش روان درمانی اگزيستانسيال و رابطه ی پزشک- بیمار است که کتاب بیش از هر چیز در پی معرفی آن است.

دکتر سپیده حبیب، مترجم این کتاب، روانپزشک است و با یادداشت های متعدد خود درباره ی مفاهیم تخصصی روانشناسی، روانپزشکی و پزشکی درک این اثر برجسته را برای خوانندگان غیرمتخصص در این زمینه بسیار آسان کرده است.

نیستان

رمان چشمان تاریکی نوشته ی دین کونتز توسط خانم ناهید هاشمیان ترجمه و به کوشش نشر نیستان چاپ و منتشر شده است.

در بخشی از رمان چشمان تاریکی دین کونتز می خوانیم:

باید به ۲۰ ماه قبل برگردیم. موقعی که یک دانشمند چینی به نام لی چن در حالی که یک دیسکت حاوی اطلاعات سلاح های بیولوژیکی و خطرناک چین در دهه اخیر را داشت، در آمریکا مبتلا شد. آنها آن را ووهان ۴۰۰ نامیدند چون از آزمایشگاه RDNA شهر ووهان خارج شده بود و چهارصدمین میکروارگانیسم دست ساز در مرکز تحقيقات آنجا بود. ووهان ۴۰۰ یک سلاح بی نقص بود. فقط انسان را تحت تاثیر قرار می داد و توسط حیوانات منتقل نمی شد. مانند سیفلیس در خارج از بدن بیشتر از یک دقیقه زنده نمی ماند. یعنی نمی توانست به طور دائم اشیا یا مکانی را مانند سیاه زخم یا سایر میکروارگانیسم های کشنده، آلوده کند. با مرگ میزبان، نابود می شد و نمی توانست در دمای کمتر از ۳۰ درجه سانتی گراد زنده بماند. این همه مزیت در یک سلاح خیلی جالب بود...

سخن

رمان یکی نبود (2 جلدی) نوشته ی عاطفه منجزی به کوشش انتشارات سخن چاپ و منتشر شده است.

همه وجودش بی دریغ کسی را می طلبید تا برای همه ی عمر زنجیدگی های جان خسته اش را در کنار او به فراموشی بسپارد. کسی که به وقتش بتواند برای او نقش مادر، همسر، دوست، مردم و هزار نقش رنگارنگ دیگر را بازی کند. کسی که جسم و روحش را به شما آرامشی بکشاند که خدا برای هر جفتی نوید داده بود... کسی که با او مدارا کند. با اویی که درد تنهایی کشیده بود... درد یتیمی درد غریبی در بین قربا... دلش مداوایی عاشقانه می خواست ... مداوایی صمیمانه و پر از عطوفت... و شیرزاد آن کسی بود که می توانست همه ی این ها را مثل گنج گران بهایی به او هدیه دهد... پتانسیلش را داشت.

سخن

رمان شب چراغ (2جلدی) اثری است با همکاری عاطفه منجزی و م بهارلویی و به کوشش انتشارات سخن چاپ و منتشر شده است.

خودش هم نمی دانست قصد کرده انتقام چه چیز را از سوگل بگیرد...انتقام تقاضایی که برای طرزنامیدنش توسط او داشت و تاکیدی که بر خانم زاهد کرده بود یا انتقام دست های استادی که روی شانه های ظریف او نشسته بود؟! دلیلش هر چه بود، این انتقام برای خودش هم گران تمام شده بود؛ این چند روز بدترین روزهای عمرش را گذرانده بود، اما راه دیگری جز همین راهی که می رفت بلد نبود! بالاخره سرو کله ی سوگل از پشت شیشه ی اتاق تشریح پیدا شد. وقتی نگاهش به سوگل افتاد و خیالش راحت شد که آمده، توانست با خیال راحت نفسی تازه کند و با حضورذهن بیشتری به ادامه ی تدریسش برسد. گاهی لجاجت، بزرگترین انگیزه ها را به او می داد.

یوپا

رمان گناهکار (2جلدی) نوشته ی فرشته تات شهدوست به کوشش انتشارات یوپا چاپ و منتشر شده است.

غرور، تعصب و گناه داستانی می سازند که فضای سیاه و سفیدش در برگیرنده ی لحظاتی تکان دهنده است که هم تن را به لرزه می اندازد و هم تا پایان ماجرا، خواننده را با خود می کشاند.

ذهن آویز

رمان مجنون تر از فرهاد (2جلدی) نوشته ی م بهارلویی به کوشش انتشارات ذهن آویز چاپ و منتشر شده است.

بالاخره اشکم سرازیر شد. سرم را بلند کردم و گفتم: تو اگه بری، من بعد تو یه مرده می شم. مرده ای که تنها تفاوتش با بقیه مرده ها اینه که نفس می کشه. یادته میگفتی بغض نشکنم رو می شکنی؟ از حالا به بعد دیگه خیلی راحت این بغض شکسته می شه! تو بگو محراب، من بعد تو چه کار کنم؟ کاش می فهمیدی این پری که مقابلت ایستاده مثل بچه ای که از دست مامانش کتک خورده، مشتاقانه منتظره به آغوش همونی پناه ببره که از دستش کتک خورده!

یوپا

کتاب این یک فرشته است (براساس سرگذشت واقعی ملیکا کانطوری) نوشته ی محدثه رجبی توسط انتشارات یوپا چاپ و منتشر شده است.

کتاب این یک فرشته است داستان دخترانگی های بی پایانی است که با تلخ ترین حالت ممکن پایان یافته است. این یک فرشته است داستان عشق است... داستان لبخندهای زیبایی که صورت پرنشاط دختری به نام ملیکا را مزین می کند و عشق را در رگ های او به جریان در می آورد.

این یک فرشته است روایت پاکی و مهربانی دختری است که آفریده شده ای است برای صداق و فرشته بودن!

گاهی اوقات چیزهایی به چشم می بینم که ممکن روزی حتی در خواب و پشت پلک های بسته هم تصوری از آنها نداشته باشیم. همان آرامش قبل از طوفان که در اوج خوشبختی، شادی و آرامشِ مطلق به سراغمان می آید و دردی می شود بی درمان... مثل دیدن عزیزی روی تخت بیمارستان...! دردی خانمان سوز که حاضری جانت را فدا کنی تنها برای این که بلا از سر عزیزترین فرد زندگیت بگذرد تا نفس راحت بکشی و خدا را شکر کنی!

ملیکا فرشته ای است که همواره نگاه گرم پدر مهربان  دلسوزش و لبخند توام با نگرانی و عشق مادر عاشقش را بخود به همراه دارد و اما ... سایه نحس بیماری بی رحمانه پرده ای از غم را بر روی چشمان عسلی و همیشه امیدوارش می اندازد.

فرشته ی قصه ی ما اسطوره ای است از صبر و مقاومت که در سخت ترین لحظات زندگی اش با لبخند پر از آرامشش، غم را از قلب های عزیزانش دور می کند و نقطه شروع از زمانی است که ملیکای فرشته قصد دارد با سختی های زندگی مبارزه کند...

نگاه

کتاب پول و زندگی نوشته ی امیل زولا توسط علی اکبر معصوم بیگی ترجمه و به کوشش نشر نگاه چاپ و منتشر شده است.

پول، هجدهمین رمان از سلسله داستان های مشهور روگند ماکار، به توصیف محافل سفته بازان، سوداگران و بورس بازان پاریس می پردازد. آریستید ساکاره قهرمان کتاب و برادر روگن، وزیر قدرتمند، سوداگر بی وجدان و ورشکسته ای است که برای بار دوم به تجارت روی می آورد. بانک انیورسال را تاسیس می کند تا از سراسر خاورمیانه بهره کشی کند و برای توفیق در نقشه های بلند پروازانه اش از قربانی کردن نزدیک ترین کسان خود نیز پروا ندارد. او بنده و کارگزار پول است برای او زندگی و عشق و تمدن بشری فقط در پول خلاصه می شود.

رمان قدرتمند پول و زندگی، که شرارت ها و پلیدی هایی را برملا می سازد که پرستش بت پول در جهان مدرن می تواند در پی داشته باشد، به طرزی درخشان زندگی پر جلال و جبروت پاریس را در اواخر سده ی نوزدهم وصف می کند و شخصیت هایی را به صحنه می آورد که در رنگارنگی و غنا کم نظیراند.

قطره

کتاب درمان شوپنهاور نوشته اروین یالوم توسط خانم سپیده حبیب ترجمه و به کوشش نشر قطره چاپ و منتشر شده است.

اروین یالوم در کتاب درمان شوپنهاور تصور می کند فیلسوف معاصری به نام فیلیپ که فردی منزوی و به نوعی رونوشت شوپنهاور است، به یکی از گروه های درمانی روان درمانگر مشهوری به نام جولیوس وارد می شود که خود به دلیل رویارویی ناگهانی با سرطان و مرگ خویش، به مرور دوباره ی زندگی و کارش نشسته است. فیلیپ آرزو دارد با به کارگیری اندیشه های شوپنهاور، به یک مشاور فلسفی بدل شود و برای این منظور نیازمند سرپرستی جولیوس است. ولی جولیوس می خواهد به کمک اعضای گروه به فیلیپ/ شوپنهاور بقبولاند که این ارتباط انسانی است که به زندگی معنا می بخشد؛ کاری که هیچ کس برای شوپنهاور تاریخی نکرد.

اروین یالوم - استاد بازنشسته ی روانپزشکی دانشگاه استنفورد، روان درمانگر اگزیستانسیال و گروه درمانگر در کتاب درمان شوپنهاور نیز همچون رمان وقتی نیچه گریست با زبان سحرانگیز داستان، به معرفی اندیشه های پیچیده ی فلسفی و توصیف فنون روان درمانی و گروه درمانی می پردازد.

شادان

رمان نسل عاشقان از ر اعتمادی یکی از بهترین نویسندگان رمان های ایرانی به کوشش انتشارات شادان چاپ و منتشر شده است.

امروز که به تمامی آن سالها نگاه می کنم می بینم زندگی نسل ما، تاریخ این دیار است و به راستی هرکدام عمری تجربه بوده اند... از کودکی چون بزرگسالان زندگی کردیم و چون به بزرگسالی رسیدیم مسئولیتی فراتر از توان بردوش کشیدیم . اما امیدوارم که فرزندان امروز از شنیدن قصه ی نسل ما... تجربه ای نو بیاموزند و ما را باور کنند: نسلی که نسل عشق بود و مهر...

فهرست

یک حساب کاربری رایگان برای ذخیره آیتم‌های محبوب ایجاد کنید.

ورود به سیستم

یک حساب کاربری رایگان برای استفاده از لیست علاقه مندی ها ایجاد کنید.

ورود به سیستم