پاییز فصل آخر سال است (کتاب های قفسه ی آبی51)

کتاب پاییز فصل آخر است نوشته سرکار خانم نسیم مرعشی با چاپ نشر چشمه یکی از رمان های ایرانی است که توانسته جایزه جلال آل احمد را نصیب خود کند. در این کتاب نویسنده به شرح زندگانی سه دختر پرداخته که دوران دانشجویی را با هم سپری کرده و پس از آن هم زندگیشان به هم گره خورده و همچنان بر روی زندگی هم تاثیرگذارند این کتاب شامل چندین تکه و هر تکه شرح حال یکی از دخترها می باشد.

با ما در بوکالا با قسمتی از کتاب پاییز فصل آخر است همراه باشید.

ادامه مطلبShow less
موجود شد خبرم کن!
مرجع:
42511
نام برند:
صنایع دستی آقاجانی

گلاب پاش فیروزه کوبی کد FT114 تولید صنایع دستی آقاجانی است. در تولید این گلاب پاش فیروزه کوبی ترنج از بهترین فیروزه نیشابور استفاده شده است. به همراه این محصول گارانتی 10 ساله ی کیفیت ارسال خواهد شد. لازم به ذکر است از آنجا که محصولات صنایع دستی آقاجانی تماماً کار دست هنرمندان این مجموعه می باشد، احتمال اختلاف ارتفاع تا 3cm در تمامی محصولات وجود دارد.

صنایع دستی آقاجانی

دخل بزرگ مس و خاتم تولید برند آقاجانی می تواند جلوه ویژه ای به منزل و یا محل کار شما بدهد این محصول با ارتفاع 19 سانتی متر یکی از زیباترین و پرفروش ترین صنایع دستی اصفهان است که توسط اساتید اصفهانی ساخته و پرداخته شده است. هم اکنون می توانید دخل مس و خاتم آقاجانی را با بهترین قیمت و تضمین کیفیت از فروشگاه اینترنتی بوکالا با ارسال رایگان خریداری نمایید.

صنایع دستی آقاجانی

قندان مس و خاتم کاری مدل سیبی با ارتفاع 22 سانتی متر تولید صنایع دستی آقاجانی یکی از زیباترین و پرفروش ترین صنایع دستی اصفهان است. در ساخت این قندان مس و خاتم کاری زیبا از بهترین مواد اولیه استفاده شده است. این محصول دارای استاندارد ملی ایران و گواهینامه کیفیت جهانی ISO9001 بوده و دارای ضمانت نامه کتبی صنایع دستی آقاجانی می باشد.

بعد از خرید اینترنتی صنایع دستی اصفهان خرید شما با ارسال رایگان به آدرس پستی ثبت شده در فروشگاه ارسال می گردد.

توضیحات

قسمتی از کتاب پاییز فصل آخر است

تابستان

تکه اول

«دنبال تو می دویدم، روی سرامیک های سرد و سفید سالن. در آن سکوت ترسناک هزارساله، هن و هن نفس هایم با هر گام بلندتر در گوشم تکرار می شد و گلویم را تلخ می کرد. بخش پروازهای خارجی آن طرف بود. امام نه، مهرآباد بود انگار. و سالن پروازش هی دورتر می شد. رسیدم به گیت، پشتت به من بود، اما شناختمت. کت نیلی ات تنت بود و چمدان به دست، منتظر و آرام ایستاده بودی. روشنی سالن به سفیدی می زد. فقط نور میدیدم و تو را، لکه ای نیلی روی سفیدی مطلق. صدایت زدم. راه افتادی و دور شدی، سر میخوردی روی سرامیک های سالن، دویدم.

*** خريد کتاب پاییز فصل آخر است ***

دستم را دراز کردم و دستت را گرفتم، برگشتی، دستت توی دستم ماند و هواپیما پرید.

روی لبه ی خوابم هنوز، لبه ی زجرآور خوابیدن و بیدار ماندن که خمیازه ای تمام نشدنی را در سلول های تنم نگه می دارد. چشم هایم را سخت باز می کنم تا زجر تمام شود. در نیمه باز کمد را جلوم می بینم و چراغ خواب خاموش را، روی میز کوچکی که پر از لیوان کثیف و یک ساعت خوابیده و چند کتاب است، کتاب های تو، روی ملافه ی کنارم دست می کشم، نیستی، هیچ کس نیست، اینجا کجاست؟ چند سالم است؟ چند شنبه است؟ نمی دانم، حالم را ولی می دانم که بد است.

ته گلويم تلخ است و چیزی در سینه ام پرپر می زند. تشنه ام، باید یادم بیاید. دست چپم را از زیر تنم بیرون می کشم، ساعت فلزی روی مچ عرق کرده ام جا انداخته، یازده و پنج دقیقه، چرا اینقدر دیر؟ چشم هایم را می بندم و مغزم را توی مشت فشار می دهم. فکر می کنم به دیروز، به پریروز، یادم می آید، یکشنبه است و امروز برای کار قرار دارم. پتو را کنار میزنم.

گوشی را که برداشتم، گفت: «سلام ليلاخانم. امیر صالحی هستم. شماره ی شما را از ساغر گرفته ام.»

گفت دارند یک روزنامه ی جدید درمی آورند، گفت هر روز سه صفحه ی فرهنگی دارند.

یک صفحه اش ظهر می رود برای چاپ، دو صفحه اش عصر. گفت اگر فرصت دارم و اگر دوست دارم، یکشنبه عصر سری به شما بزنم.

فرصت دارم، هر چه قدر که بخواهد. در این چهار ماه غیر از وقت بی مصرف چیز دیگری نداشته ام. وقتی که به هیچ می گذرد و از عمر نیست. نه از آن کم می کند و نه چیزی به آن اضافه می کند. با سردبیر هفته نامه ای که در آن کار می کردم کنار نمی آمدم. چهار ماه پیش بود که آمد جلو میزم ایستاد و گفت مطلبت مال من است و می توانم هر تغییری که دلم بخواهد در آن بدهم. کاغذهایم را جمع کردم. گفت فکر کرده ای چه می نویسی که نمی شود حتی یک کلمه اش را تغییر داد؟ کتاب ها و خودکارها را ريختم توی کیف.

گفت دیگر نمی خواهم بشنوم که آمده ای و اعتراض کرده ای. کیفم را روی شانه ام انداختم و گفتم دیگر نمی شنوید. و بیرون آمدم. نمی فهمید که تغییر، متنی را که نوشته بودم خراب کرده بود. از وقتی بیرون آمده ام، هر روز صبح بیدار شده ام و خورشید را قدم به قدم دیده ام که آسمان را گذرانده تا شب شده و خوابیده ام. کار دیگری یادم نمی آید کرده باشم. گاهی روجا را دیده ام یا شبانه را، آمده اند این جا یا رفته ایم بیرون چیزی خورده ایم و باز برگشته ام خانه. یک بار هم بابا آمد و با هم رفتیم اهواز، مامان و بقیه ی فامیل را دیدم. سه روز یا چهار روز، یادم نیست. فرصت دارم برای کار. هر چه قدر که بخواهد، اما دوست، نمی دانم دارم یا نه. باید داشته باشم، حتما دارم. قبلا کارم را دوست داشتم، تو باید خوب بدانی، سر کار می خندیدم. خنده هایم یادم هست. حالا اما چه کار دوست دارم بکنم غیر از دراز کشیدن و شمردن روزهای باقی مانده؟ نمی دانم.

بابا گفت: «بیا بگذارمت شرکت نفت، توی رشته ی خودت کار کن. حقوق خوب بگیر آینده ات را بساز، پیش خودمان هم هستی.»

نمی خواهم برگردم اهواز، آدم که راه رفته را برنمی گردد. همان سه چهار روزی که آنجا بودم فهمیدم نمی توانم بمانم. اهواز گرم است. هُرم گرما از زمین بلند می شود و روی سینه ی آدم هوار می شود. چه قدر عصر بروی جاده ی ساحلی و برگردی و بشود بیست دقیقه؟ چه قدر زیر باد کولر که بوی خوب خاک میدهد مجله بخوانی؟ چه قدر عصرها بروی بازار کیان با زن های عرب سر رطب و ماهی زبیدی چانه بزنی و بخندی؟ این بار که رفتم، اهواز کوچک شده بود انگار کوچک تر از کودکی ام. با چهار قدم از هر خیابانی رد می شدم، چهارشیر وصل شده بود به فلکه ی نخل ها.

فلكه ی نخل ها وصل شده بود به سید خَلَف.

حیاط های کوچک و سنگرهای اندازه ی قوطی کبریت، وقتی خیره می شدم به آنها، تصویرهای کودکی ام را به هم می ریخت و خاطره هایم را گم می کرد. شب ها آنجا قرار نمی گرفتم. دلم خانه ی خودم را میخواست. تختم را، تختمان را.

شبانه گفت: «بیا شرکت. نیروی جدید می خواهند، مثل سال های دانشگاه، همه دور هم هستیم. خوش می گذرد.»

خوش نمی گذرد، می دانم. هر روز باید بنشینم پشت میز، و روی کاغذ و نقشه و مانیتور و همه جا عدد بنویسم، چهارها قاطی دوها می شوند، دوها قاطی پنج ها و همه پشت سر هم ردیف می شوند و مغزم را می جوند، پشت شان منفی می آید و ممیز، صفر، نقطه، سه صفر، نقطه، هشت قطر شفت ضرب در ارتفاع پره می شود، طول پیستون منهای اندازه ی سیلندر می شود و این ها دیوانه ام می کند. مثل سال های دانشگاه، شبانه می رود توی خودش و روجا سرش را می کند توی کامپیوتر، کسی با من حرف نمی زند؛ در آن دفتر دلگیر تنها می مانم.

 روجا گفت: «جمع کن برویم، تو امتحان زبانت را بده، پذیرش و ویزایت با من، می مانی اینجا چه کار کنی؟» اگر می خواستم بروم، با میثاق میرفتم.

لج میکنی لیلا، با خودت لج میکنی.

نمی خواهم بروم، چرا هیچ کس حرفم را نمی فهمد؟ حالا، حتی اگر بخواهم، دیگر زورم به این کارها نمی رسد، زورم به اندازه ی روجا یا به اندازه ی تو نیست. رفتن را از نزدیک دیده ام. در خانه ی خودم بودی و دانه دانه از هر کاغذی که آماده کردی، نردبام ساختی و قدم به قدم دور شدی از من سخت بود. هزارتا نامه و مدرک جمع کردی، دادی برای ترجمه، مهر زدی، امضا کردی، وقت سفارت گرفتی... وقت سفارت؟ امروز یکشنبه است و روجا صبح زود وقت سفارت داشت، گفته بودم بیدارش می کنم. چرا یادم رفت؟

دستگاه مشترک مورد نظر...

*** خريد کتاب پاییز فصل آخر است ***

ادامه مطلبShow less
جزئیات محصول
42511

مشخصات

عنوان کتاب
پاییز فصل آخر سال است
نویسنده
نسیم مرعشی
ناشر
چشمه
تعداد صفحات
189
وزن
178گرم
زبان کتاب
فارسی
سال چاپ
1398
نوبت چاپ
41
قطع
رقعی
شابک
9786002294821
مشخصات تکمیلی
برگزیده ی جایزه ی ادبی جلال آل احمد
دیدگاه کاربران
بدون نظر

افزودن نظر جدید

  • بسته بندی و ارسال:
  • محتوای کتاب:
  • کیفیت ترجمه:
  • کیفیت چاپ:
این کالا را با استفاده از کلمات کوتاه و ساده توضیح دهید.
برچسب های محصول
You may also like
قطره

کتاب وقتی نیچه گریست اثر اروین یالوم ترجمه سپیده حبیب به کوشش نشر قطره چاپ و منتشر شده است.

کتاب وقتی نیچه گریست آمیزه ای است از واقعیت و خیال، جلوه ای از عشق، تقدیر و اراده در وینِ خردگرایِ سده یِ نوزدهم و در آستانه ی زایش دانش روانکاوی.

فریدریش نیچه، بزرگترین فیلسوف اروپا. یوزف بویر، از پایه گذاران روانکاری... دانشجوی پزشکی جوانی به نام زیگموند فروید همه اجزایی هستند که در ساختار رمان «وقتی نیچه گریست» در هم تنیده می شوند تا حماسه ی فراموش نشدنی رابطه ی خیالی میان بیماری خارق العاده و درمانگری استثنایی را بیافرینند. ابتدای رمان، لو سالومه، این زن دست نیافتنی، از برویر می خواهد تا با استفاده از روش آزمایشی درمان با سخن گفتن، به بیری نیچه ی ناامید و در خطر خودکشی بشتابد. در این رمان جذاب دو مرد برجسته و اسرار آمیز تاریخ تا ژرفای وسواس های خویش پیش می روند و در این راه به نیروی رهایی بخش دوستی دست می یابند.

دکتر اروین یالوم استاد روانپزشکی دانشگاه استنفورد، گروه درمانگر روان درمانگر اگزیستانسیال، در خلال این رمان آموزشی، به توصیف درمان های رایج برای وسواس فکری که هر دو شخصیت داستان به نوعی گرفتار آن اند، می پردازد؛ ولی درنهایت روش روان درمانی اگزيستانسيال و رابطه ی پزشک- بیمار است که کتاب بیش از هر چیز در پی معرفی آن است.

دکتر سپیده حبیب، مترجم این کتاب، روانپزشک است و با یادداشت های متعدد خود درباره ی مفاهیم تخصصی روانشناسی، روانپزشکی و پزشکی درک این اثر برجسته را برای خوانندگان غیرمتخصص در این زمینه بسیار آسان کرده است.

نیستان

رمان چشمان تاریکی نوشته ی دین کونتز توسط خانم ناهید هاشمیان ترجمه و به کوشش نشر نیستان چاپ و منتشر شده است.

در بخشی از رمان چشمان تاریکی دین کونتز می خوانیم:

باید به ۲۰ ماه قبل برگردیم. موقعی که یک دانشمند چینی به نام لی چن در حالی که یک دیسکت حاوی اطلاعات سلاح های بیولوژیکی و خطرناک چین در دهه اخیر را داشت، در آمریکا مبتلا شد. آنها آن را ووهان ۴۰۰ نامیدند چون از آزمایشگاه RDNA شهر ووهان خارج شده بود و چهارصدمین میکروارگانیسم دست ساز در مرکز تحقيقات آنجا بود. ووهان ۴۰۰ یک سلاح بی نقص بود. فقط انسان را تحت تاثیر قرار می داد و توسط حیوانات منتقل نمی شد. مانند سیفلیس در خارج از بدن بیشتر از یک دقیقه زنده نمی ماند. یعنی نمی توانست به طور دائم اشیا یا مکانی را مانند سیاه زخم یا سایر میکروارگانیسم های کشنده، آلوده کند. با مرگ میزبان، نابود می شد و نمی توانست در دمای کمتر از ۳۰ درجه سانتی گراد زنده بماند. این همه مزیت در یک سلاح خیلی جالب بود...

سخن

رمان یکی نبود (2 جلدی) نوشته ی عاطفه منجزی به کوشش انتشارات سخن چاپ و منتشر شده است.

همه وجودش بی دریغ کسی را می طلبید تا برای همه ی عمر زنجیدگی های جان خسته اش را در کنار او به فراموشی بسپارد. کسی که به وقتش بتواند برای او نقش مادر، همسر، دوست، مردم و هزار نقش رنگارنگ دیگر را بازی کند. کسی که جسم و روحش را به شما آرامشی بکشاند که خدا برای هر جفتی نوید داده بود... کسی که با او مدارا کند. با اویی که درد تنهایی کشیده بود... درد یتیمی درد غریبی در بین قربا... دلش مداوایی عاشقانه می خواست ... مداوایی صمیمانه و پر از عطوفت... و شیرزاد آن کسی بود که می توانست همه ی این ها را مثل گنج گران بهایی به او هدیه دهد... پتانسیلش را داشت.

سخن

رمان شب چراغ (2جلدی) اثری است با همکاری عاطفه منجزی و م بهارلویی و به کوشش انتشارات سخن چاپ و منتشر شده است.

خودش هم نمی دانست قصد کرده انتقام چه چیز را از سوگل بگیرد...انتقام تقاضایی که برای طرزنامیدنش توسط او داشت و تاکیدی که بر خانم زاهد کرده بود یا انتقام دست های استادی که روی شانه های ظریف او نشسته بود؟! دلیلش هر چه بود، این انتقام برای خودش هم گران تمام شده بود؛ این چند روز بدترین روزهای عمرش را گذرانده بود، اما راه دیگری جز همین راهی که می رفت بلد نبود! بالاخره سرو کله ی سوگل از پشت شیشه ی اتاق تشریح پیدا شد. وقتی نگاهش به سوگل افتاد و خیالش راحت شد که آمده، توانست با خیال راحت نفسی تازه کند و با حضورذهن بیشتری به ادامه ی تدریسش برسد. گاهی لجاجت، بزرگترین انگیزه ها را به او می داد.

یوپا

رمان گناهکار (2جلدی) نوشته ی فرشته تات شهدوست به کوشش انتشارات یوپا چاپ و منتشر شده است.

غرور، تعصب و گناه داستانی می سازند که فضای سیاه و سفیدش در برگیرنده ی لحظاتی تکان دهنده است که هم تن را به لرزه می اندازد و هم تا پایان ماجرا، خواننده را با خود می کشاند.

ذهن آویز

رمان مجنون تر از فرهاد (2جلدی) نوشته ی م بهارلویی به کوشش انتشارات ذهن آویز چاپ و منتشر شده است.

بالاخره اشکم سرازیر شد. سرم را بلند کردم و گفتم: تو اگه بری، من بعد تو یه مرده می شم. مرده ای که تنها تفاوتش با بقیه مرده ها اینه که نفس می کشه. یادته میگفتی بغض نشکنم رو می شکنی؟ از حالا به بعد دیگه خیلی راحت این بغض شکسته می شه! تو بگو محراب، من بعد تو چه کار کنم؟ کاش می فهمیدی این پری که مقابلت ایستاده مثل بچه ای که از دست مامانش کتک خورده، مشتاقانه منتظره به آغوش همونی پناه ببره که از دستش کتک خورده!

یوپا

کتاب این یک فرشته است (براساس سرگذشت واقعی ملیکا کانطوری) نوشته ی محدثه رجبی توسط انتشارات یوپا چاپ و منتشر شده است.

کتاب این یک فرشته است داستان دخترانگی های بی پایانی است که با تلخ ترین حالت ممکن پایان یافته است. این یک فرشته است داستان عشق است... داستان لبخندهای زیبایی که صورت پرنشاط دختری به نام ملیکا را مزین می کند و عشق را در رگ های او به جریان در می آورد.

این یک فرشته است روایت پاکی و مهربانی دختری است که آفریده شده ای است برای صداق و فرشته بودن!

گاهی اوقات چیزهایی به چشم می بینم که ممکن روزی حتی در خواب و پشت پلک های بسته هم تصوری از آنها نداشته باشیم. همان آرامش قبل از طوفان که در اوج خوشبختی، شادی و آرامشِ مطلق به سراغمان می آید و دردی می شود بی درمان... مثل دیدن عزیزی روی تخت بیمارستان...! دردی خانمان سوز که حاضری جانت را فدا کنی تنها برای این که بلا از سر عزیزترین فرد زندگیت بگذرد تا نفس راحت بکشی و خدا را شکر کنی!

ملیکا فرشته ای است که همواره نگاه گرم پدر مهربان  دلسوزش و لبخند توام با نگرانی و عشق مادر عاشقش را بخود به همراه دارد و اما ... سایه نحس بیماری بی رحمانه پرده ای از غم را بر روی چشمان عسلی و همیشه امیدوارش می اندازد.

فرشته ی قصه ی ما اسطوره ای است از صبر و مقاومت که در سخت ترین لحظات زندگی اش با لبخند پر از آرامشش، غم را از قلب های عزیزانش دور می کند و نقطه شروع از زمانی است که ملیکای فرشته قصد دارد با سختی های زندگی مبارزه کند...

نگاه

کتاب پول و زندگی نوشته ی امیل زولا توسط علی اکبر معصوم بیگی ترجمه و به کوشش نشر نگاه چاپ و منتشر شده است.

پول، هجدهمین رمان از سلسله داستان های مشهور روگند ماکار، به توصیف محافل سفته بازان، سوداگران و بورس بازان پاریس می پردازد. آریستید ساکاره قهرمان کتاب و برادر روگن، وزیر قدرتمند، سوداگر بی وجدان و ورشکسته ای است که برای بار دوم به تجارت روی می آورد. بانک انیورسال را تاسیس می کند تا از سراسر خاورمیانه بهره کشی کند و برای توفیق در نقشه های بلند پروازانه اش از قربانی کردن نزدیک ترین کسان خود نیز پروا ندارد. او بنده و کارگزار پول است برای او زندگی و عشق و تمدن بشری فقط در پول خلاصه می شود.

رمان قدرتمند پول و زندگی، که شرارت ها و پلیدی هایی را برملا می سازد که پرستش بت پول در جهان مدرن می تواند در پی داشته باشد، به طرزی درخشان زندگی پر جلال و جبروت پاریس را در اواخر سده ی نوزدهم وصف می کند و شخصیت هایی را به صحنه می آورد که در رنگارنگی و غنا کم نظیراند.

قطره

کتاب درمان شوپنهاور نوشته اروین یالوم توسط خانم سپیده حبیب ترجمه و به کوشش نشر قطره چاپ و منتشر شده است.

اروین یالوم در کتاب درمان شوپنهاور تصور می کند فیلسوف معاصری به نام فیلیپ که فردی منزوی و به نوعی رونوشت شوپنهاور است، به یکی از گروه های درمانی روان درمانگر مشهوری به نام جولیوس وارد می شود که خود به دلیل رویارویی ناگهانی با سرطان و مرگ خویش، به مرور دوباره ی زندگی و کارش نشسته است. فیلیپ آرزو دارد با به کارگیری اندیشه های شوپنهاور، به یک مشاور فلسفی بدل شود و برای این منظور نیازمند سرپرستی جولیوس است. ولی جولیوس می خواهد به کمک اعضای گروه به فیلیپ/ شوپنهاور بقبولاند که این ارتباط انسانی است که به زندگی معنا می بخشد؛ کاری که هیچ کس برای شوپنهاور تاریخی نکرد.

اروین یالوم - استاد بازنشسته ی روانپزشکی دانشگاه استنفورد، روان درمانگر اگزیستانسیال و گروه درمانگر در کتاب درمان شوپنهاور نیز همچون رمان وقتی نیچه گریست با زبان سحرانگیز داستان، به معرفی اندیشه های پیچیده ی فلسفی و توصیف فنون روان درمانی و گروه درمانی می پردازد.

شادان

رمان نسل عاشقان از ر اعتمادی یکی از بهترین نویسندگان رمان های ایرانی به کوشش انتشارات شادان چاپ و منتشر شده است.

امروز که به تمامی آن سالها نگاه می کنم می بینم زندگی نسل ما، تاریخ این دیار است و به راستی هرکدام عمری تجربه بوده اند... از کودکی چون بزرگسالان زندگی کردیم و چون به بزرگسالی رسیدیم مسئولیتی فراتر از توان بردوش کشیدیم . اما امیدوارم که فرزندان امروز از شنیدن قصه ی نسل ما... تجربه ای نو بیاموزند و ما را باور کنند: نسلی که نسل عشق بود و مهر...

فهرست

یک حساب کاربری رایگان برای ذخیره آیتم‌های محبوب ایجاد کنید.

ورود به سیستم

یک حساب کاربری رایگان برای استفاده از لیست علاقه مندی ها ایجاد کنید.

ورود به سیستم