گلدان صراحی مس و خاتم کاری تولید صنایع دستی آقاجانی یکی از زیبانرین و پرفروش ترین صنایع دستی اصفهان است. این گلدان در ابعاد و کیفیت های متفاوتی طراحی و ساخته شده است. گلدان خاتم کاری کد K013 با 16 سانتی متر ارتفاع، مقاوم در برابر ضربه، نور آفتاب و رطوبت هوا و دارای گواهینامه کیفیت جهانی ISO9001:2015 می باشد.
کتاب قلعه حیوانات اثر جرج اورول یکی از بهترین داستان های انتقادی جهان است. این کتاب، داستان انتقاد نویسنده را از دیکتاتوری شوروی در قالب مزرعه ی حیوانات مطرح می کند که در آن حیوانات با یکدیگر متحد شده و برای رهایی از برده کشی انسان ها صاحب مزرعه را فراری می دهند و خوک ها را به رهبری بر می گزینند که پس از مدتی خوک ها نیز ظلم و ستم را بر حیوانات از سر می گیرند و ...
این رمان ترجمه ی امیر امیر شاهی است و توسط انتشارات جامی به چاپ رسیده است.
شما را در ادامه به مطالعه ی معرفی و قسمتی از کتاب قلعه حیوانات جورج اورول در سایت خرید کتاب با تخفیف بوکالا دعوت می کنیم.
معرفی کتاب قلعه حیوانات
کتاب قلعه حیوانات ، نام رمان فاخر جرج اورول است که البته در ایران با این نام شناخته شده است و نام اصلی آن مزرعه ی حیوانات می باشد. اورول نگارش این رمان را طی جنگ جهانی دوم تالیف نمود و به نوعی انتقاد جورج اورول را از حکومت دیکتاتوری شوروی نشان می دهد. این رمان روایت گر فضای مزرعه ای است که آقای جونز گروهی از حیوانات اهلی را در آن نگهداری می کند. این حیوانات به رهبری خوکی به نام میجر پیر ترغیب می شوند که از ظلم و ستم روا شده، که از سوی انسان ها بر آنها تحمیل می شوند نجات یابند و با اتحاد یکدیگر آقای جونز را از مزرعه بیرون می کنند. آنها به این کار موفق می شوند و این بار کار به دست خوک ها می افتد ولی پس از مدتی خوک ها هم به رهبری رئیسشان به نام ناپلئون دوباره ظلم و ستم بر دیگر حیوانات را از سر می گیرند و ...
*** خريد کتاب قلعه حیوانات ***
قسمتی از متن کتاب قلعه حیوانات
شب هنگام، آقای جونز، مالک مزرعه ی مایر، در مرغدانی را قفل کرد؛ ولى آن قدر مست بود که یادش رفت سوراخ بالای آن را هم ببندد. تلوتلوخوران همراه با حلقه نور فانوسش که رقص کنان به این طرف و آن طرف تاب می خورد، طول حیاط را پیمود و پشت در ورودی، کفشهایش را از پا درآورد و آخرین لیوان آبجو را از بشکه ای که در آشپزخانه بود، پر کرد و سر کشید و به سمت تختخواب رفت و در کنار خانم جونز که درحال خروپف بود، خوابید.
همین که چراغ اتاق خواب شان خاموش شد، ولوله و جنب وجوشی در تمام مزرعه به راه افتاد. در طی روز، این خبر همه جا پیچیده بود که شب قبل میجر پیر، خوک نر برنده ی جایزه ی نمایشگاه حیوانات، خواب عجیبی دیده است و دلش می خواهد آن را برای حیوان های دیگر مزرعه تعریف کند. بر همین اساس قرار گذاشته بودند همین که آقای جونز به اتاق خوابش رفت و همه جا آرام گرفت، همگی در طویله ی بزرگ جمع شوند. میجر پیر (همیشه او را به همین نام صدا می زدند، اگرچه در نمایشگاه با نام ویلینگدن بیوتی شرکت کرده بود) در مزرعه چنان مورد احترام بود که همه حاضر بودند برای شنیدن حرف هایش، ساعتی از خواب خود بزنند.
میجر پیر، در گوشه ای از طویله ی بزرگ، بر روی سکوی بلندی، بر بستری از کاه، در زیر فانوسی که از تیر سقف آویزان بود، لمیده بود. دوازده سال داشت و این اواخر کمی چاق و گنده شده بود و علیرغم این که دو دندان نیشش هرگز کنده نشده بود؛ ولی هنوز هم خوک عاقل و خیرخواه و باعظمتی بود. خلاصه، طولی نکشید که حیوان های دیگر هم وارد شدند و هرکدام بنا به سلیقه ی خود در گوشه ای جا خوش کردند. جلوتر از همه، سگ ها؛ یعنی بلوبل، جسی و پینچر آمدند و بعد، سروکله ی خوک ها پیدا شد و همان جا جلوی سکو، روی کاه ها ولو شدند. مرغ ها روی طاقچه ی لبه ی پنجره نشستند، کبوترها بال زنان بر روی تیرهای سقف جا گرفتند، گوسفندها و گاوها پشت خوک ها لم دادند و در همان حال شروع به نشخوار کردند. دو اسب گاری، یعنی بوکسر و کلوور، با هم و به آرامی وارد طویله شدند. آن ها از ترس این که مبادا حیوانات کوچکتری را که در زیر کاه ها پنهان بودند لگد کنند، با احتیاط قدم برمیداشتند. کلوور، مادیانی میان سال و چاق بود که بعد از به دنیا آوردن چهارمین کره اش هرگز آن هیکل و اندام اولیه اش را بازنیافته بود. بوکسر، حيوان تنومندی بود که حدود هیجده وجب قد و به اندازه ی دو اسب معمولی قدرت داشت. خط سفید روی پوزه اش، ظاهر احمقانه ای به او داده بود و درحقیقت اگرچه جزو تیزهوشان طراز اول نبود؛ ولی همه به خاطر وقار شخصیتی و نیروی فوق العاده اش در کار، به او احترام می گذاشتند. بعد از آن ها موریل، بز سفید و بنجامین، الاغ خاکستری، وارد شدند. بنجامین، پیرترین و بداخلاق ترین حیوان مزرعه بود. به ندرت لب به سخن می گشود و وقتی هم حرف می زد، به طور معمول تلخ و نیشدار بود. به طور مثال می گفت: «خدا به من دم داده تا با آن حشرات را از خود دور کنم» و بی درنگ اضافه میکرد: «اما ای کاش نه من دم داشتم و نه حشره ای آفریده شده بود!» او در میان حیوانات مزرعه، تنها حیوانی بود که هرگز نمی خندید. اگر کسی دلیلش را می پرسید، می گفت: «موضوعی برای خنده نمی بینم.» با این وجود، بدون آن که به طور آشکاری تمایل و رغبت خود را نشان دهد، ارادت خاصی به بوکسر داشت. آن ها به طور معمول یکشنبه ها به چمنزار کوچک پشت باغ میوه می رفتند و بدون آن که با یکدیگر حرف بزنند، در کنار هم به چرا مشغول می شدند.
به محض آن که اسب ها در گوشه ای لم دادند، دسته ای جوجه اردک که مادرشان را از دست داده بودند، جیرجیرکنان وارد طویله شدند و از این سو به آن سو سرگردان شده و به دنبال جایی میگشتند تا در زیر پا له نشوند. کلوور با پاهای جلوی خود مأمن باریکی برای آن ها درست کرد و جوجه اردک ها در آن جا آشیانه گرفتند و به زودی به خواب رفتند. در لحظه ی آخر، مولی، مادیان ابله سفید و زیبا که درشکه ی تک اسبه ی آقای جونز را می کشید، درحالی که حبه قندی می جوید با ناز و ادا وارد طویله شد و در ردیف جلوی حیوانات نشست و شروع به ور رفتن با یال سفیدش کرد تا نظر حیوانات را به روبان قرمزی که به آن بسته بود، جلب کند. آخر از همه، گربه آمد و طبق معمول نگاهی به اطراف انداخت تا گرم ترین جا را پیدا کند و سرانجام در بین بوکسر و کلوور جا خوش کرد و در تمام مدت سخنرانی میجر، بدون آن که حتا به کلمه ای از حرف های او همه گوش کند، با خیالی آسوده به خرخر پرداخت.
*** خريد کتاب قلعه حیوانات جورج اورول ***
اکنون همه ی حیوانات مزرعه حاضر بودند، به جز موسز، کلاغ اهلی مزرعه که بر شاخه ی درختی در پشت در عقبی طویله خوابیده بود. وقتی میجر دید همه ی حیوانات در جای خود آرام گرفته اند و مشتاقانه انتظار می کشند، گلویش را صاف کرد و شروع به سخنرانی کرد:
دوستان، بی شک تاکنون راجع به خوابی که دیشب دیده ام چیزهایی شنیده اید، اما بعد راجع به این خواب حرف می زنم. درحال حاضر می خواهم موضوع دیگری را با شما در میان بگذارم. می دانید رفقا، من فکر می کنم فقط چند ماه دیگر در بین شما هستم و برای همین دلم می خواست قبل از مرگ، تجربه هایی را که در طی این سال ها به دست آورده ام با شما در میان بگذارم. من در طی عمر دراز خود فرصت زیادی برای اندیشیدن داشتم و فکر می کنم بتوانم ادعا کنم که بیش از هر حیوان دیگری در این کره خاکی به ماهیت واقعی زندگی پی برده ام و این همان موضوعی است که می خواهم درباره اش با شما حرف بزنم. «رفقا، به راستی ماهیت زندگی ما چیست؟ بیایید کمی به آن فکر کنیم. جز این است که این عمر کوتاه مان پر از نکبت و مشقت و بدبختی است. ما را به دنیا می آورند، یک غذای بخور و نمیر به ما می دهند که فقط بتوانیم نفس بکشیم و تا آن جایی که قدرت داریم، از ما کار می کشند و وقتی دیگر از پا افتادیم و نتوانستیم کار کنیم، با سنگدلی تمام ما را می کشند. هیچ حیوانی در انگلستان، بعد از یک سالگی، معنای رفاه و شادمانی و آسودگی را نمی داند. هیچ حیوانی در این سرزمین آزاد نیست. زندگی همه ی حیوانات سرشار از بدبختی و بردگی است و این حقیقتی دردناک است.»
«اما آیا این وضعیت، قانون طبیعت است؟ یعنی این سرزمین آن قدر فقیر است که نمی تواند رفاه و راحتی ساکنین خود را تأمین کند؟ نه، رفقا، هزار مرتبه ته! خاک انگلستان بسیار حاصلخيز است، آب و هوای خوبی دارد و می تواند مواد غذایی تعداد بیش تری از حیواناتی را که اکنون در آن ساکن هستند، تأمین کند. در همین مزرعه ی خودمان می شود دوازده اسب، بیست گاو و صدها گوسفند نگه داری کرد؛ به طوری که همه ی آن ها در رفاه و راحتی کامل باشند، آن چنان رفاهی که حتا در تصور ما نیز نمی گنجد. پس چرا ما در چنین وضع نکبت باری زندگی می کنیم؟ دلیلش این است که تقریبا تمام دسترنج ما توسط انسان ها تصاحب می شود. بله دوستان، کلید تمام مشکلات ما در همین یک کلمه نهفته است: انسان. انسان تنها دشمن واقعی ماست. او را از صحنه خارج کنید تا ریشه ی تمام بدبختی ها، گرسنگی و کار و زحمت بیش از حد، بخشکد.»
انسان، موجودی است که تنها مصرف کننده است؛ ولی هیچ تولیدی ندارد. نه شیر می دهد، نه تخم می کند و آن قدر ضعیف است که نمی تواند گاوآهن بکشد. سرعت دویدن او نیز به حدی نیست که بتواند خرگوش بگیرد؛ اما با همه ی این ها، سلطان همه ی حیوانات است. از حیوانات کار می کشد و در ازای آن، غذای بخور و نمیری به آن ها می دهد که فقط تلف نشوند و بقیه را خودش تصاحب می کند. رنج و زحمت ماست که زمین را کشت می کند، کود ماست که آن را بارور و حاصلخیز می کند؛ ولی هیچ یک از ما صاحب چیزی جز پوست بدن خودمان نیستیم. شما گاوها که اکنون در این جا هستید، سال پیش چند هزار لیتر شیر دادید؟ و بر سر این شیر که باید صرف تغذیه و رشد گوساله های شما می شد، چه آمد؟ قطره قطره ی آن از گلوی دشمنان ما پایین رفت. و شما مرغ ها، در طی سال گذشته چند تخم گذاشتید و چه تعداد از این تخم ها تبدیل به جوجه شدند؟ بقیه هم که به بازار رفت تا برای جونز و فامیلش سکه های پول به ارمغان بیاورد. و تو کلوور! چه بلایی بر سر آن چهار کره ات آمد که حالا باید در کنارت باشند و در دوران پیری به تو کمک کنند و مایه ی دلخوشی ات باشند؟ همه ی آن ها در یک سالگی فروخته شدند و تو دیگر هرگز هیچ کدام از آن ها را نخواهی دید. در عوض به آن چهار کرد و سال ها رنج و زحمت در این مزرعه، آیا جز یک جیره ی غذایی ناچیز و یک طویله ی محقر، چیز دیگری داری؟
حتا اجازه نمی دهند این زندگی نکبت بار به حد طبیعی خود برسد. البته من خودم هیچ گله و شکایتی ندارم؛ چون یکی از حیوانات خوشبخت این جا بوده ام. دوازده سال از عمرم می گذرد و بیش از چهارصد توله به دنیا آورده ام. زندگی طبیعی یک خوک همین است؛ اما درنهایت، هیچ حیوانی نمی تواند از تیغه ی تیز چاقوی انسان ها رهایی بیابد. شما خوک های پروایی جوان که این جلو نشسته اید، فرياد جگرخراش تک تک شما در طی یک سال آینده (در زیر تیغه ی سلاخی) به آسمان خواهد رفت. البته همین سرنوشت برای همه ی ما - گاوها، خوک ها، مرغ و خروس ها، گوسفندها و غیره - رقم خواهد خورد. حتا سرنوشت بهتری در انتظار سگ ها و اسب ها هم نخواهد بود. تو بوکسر، روزی که عضله های نیرومندت قدرت و توان خود را از دست بدهند، جونز تو را به سلاخ می فروشد و او هم گلویت را بیخ تا بیخ می برد و در قابلمه ای می پزد تا خوراک سگ های شکاری شوی. همین طور سگ ها، وقتی که پیر شوند و دندان هایشان بریزد، جونز پاره سنگی به گردن شان می بندد و آن ها را به نزدیک ترین برکه می برد و در آن جا غرق می کند.
بنابراین، رفقا، این حقیقت به اندازه ی کافی آشکار نیست که همه ی بدبختی زندگی ما ناشی از ظلم و ستم بشر است؟ فقط با رهایی از چنگال انسان است که می توانیم حاصل رنج و زحمت خود را برای خودمان نگه داریم. از این طریق است که می توانیم ثروتمند و آزاد باشیم. پس چه کار باید بکنیم؟ بله، باید روز و شب تلاش کنیم و جسم و روح خود را به کار گیریم تا نسل بشر را از روی زمین ریشه کن کنیم. دوستان، پیام من به شما این است: شورش! من نمی دانم این شورش کی به وقوع می پیوندد، شاید هفته ی دیگر یا شاید صدسال دیگر؛ ولی می دانم و مثل روز برایم روشن است که دیر یا زود، عدالت برقرار خواهد شد. بنابراین، رفقا، باقی عمر کوتاه خود را تنها به این موضوع فکر کنید و علاوه بر آن، پیام مرا به کسانی که بعد از شما می آیند برسانید تا نسل های آینده به تلاش و مبارزه ی خود ادامه دهند تا به پیروزی برسیم.
«دوستان، هم چنین به یاد داشته باشید که هرگز نباید در عزم و اراده ی شما خللی وارد شود و نباید هیچ بحث و جدلی شما را گمراه سازد. هرگز به این شعارهای قدیمی گوش ندهید که انسان ها و حیوان ها علاقه ها و منافع مشترکی دارند و این که رفاه و سعادت یکی موجب خوشبختی و سعادت دیگری می شود. همه ی این حرف ها دروغ است. بشر جز به علاقه ها و منافع خود، به هیچ چیز دیگری فکر نمی کند. ما حيوانات باید با هم متحد شویم و در این مبارزه دوشادوش یکدیگر حرکت کنیم. همه ی انسان ها دشمن ما هستند. پس ما حیوانات باید همگی با هم دوست باشیم.»
*** خريد کتاب قلعه حیوانات با تخفیف ***
مشخصات
- عنوان کتاب
- قلعه حیوانات
- عنوان اصلی کتاب
- Animal Farm
- نویسنده
- جورج اورل
- مترجم
- امیر امیرشاهی
- ناشر
- انتشارات جامی
- تعداد صفحات
- 128
- وزن
- 144 گرم
- زبان کتاب
- فارسی
- سال چاپ
- 1398
- نوبت چاپ
- 22
- قطع
- رقعی
- شابک
- 9789645620545
- مشخصات تکمیلی
- داستانهای انگلیسی،قرن20م
افزودن نظر جدید