دنیای سوفی رمان تاریخ حکمت غرب

کتاب دنیای سوفی شاهکار بی بدیل یوستین گردر استاد فلسفه برگن، کتابی است که با زبانی بسیار ساده و قابل فهم شمارا با فلسفه زندگی آشنا می کند. شاهکار کم نظیر یوستین گردر در مدت بسیار کمی به 30 زبان زنده دنیا ترجمه و با استقبال غیرمنتظره ای روبرو گردید. کتاب دنیای سوفی توسط مهدی سمسار ترجمه و توسط انتشارات جامی به چاپ رسیده است.

آیا چیزی هست که همه به آن علاقمند باشیم؟ آیا چیزی هست که مربوط به همه (صرفنظر از اینکه کی هستند و کجای جهان زندگی می کنند) باشد؟ آری قطعا مطالبی هست که مورد علاقه همگان است و موضوع بحث کتاب دنیای سوفی دقیقا همین هاست.

شما را به مطالعه ی قسمتی از کتاب دنیای سوفی نوشته یوستین گردر در سایت خرید کتاب با تخفیف بوکالا دعوت می کنیم.

 

ادامه مطلبShow less
موجود شد خبرم کن!
مرجع:
22348
نام برند:
صنایع دستی آقاجانی

گلاب پاش فیروزه کوبی آقاجانی ساخته شده از بهترین فیروزه نیشابور و مس تولید صنایع دستی آقاجانی است. این گلاب پاش فیروزه کوب دارای استاندارد ملی ایران و گارانتی 10 ساله ی تولید کننده است. ارتفاع این محصول 53 سانتی متر است. لازم به ذکر است از آنجا که تمامی مراحل تولید گلاب پاش فیروزه کوبی آقاجانی با دست انجام می شود احتمال چند سانتی متر تفاوت در تمامی محصولات وجود دارد.

صنایع دستی آقاجانی

آجیل خوری مس و خاتم کاری کد K064 با ارتفاع 16 سانتی متری یکی از محصولات تولید صنایع دستی آقاجانی است که در ساخت و تولید آن از بهترین مواد اولیه استفاده شده است. این آجیل خوری مس و خاتم دارای استاندارد ملی ایران و گواهینامه کیفیت جهانی ISO9001:2015 می باشد. خاتم کاری یکی از زیباترین و مشهورترین صنایع دستی اصفهان است.

صنایع دستی آقاجانی

گلدان مسی فیروزه کوب تولید صنایع دستی آقاجانی از بهترین فیروزه نیشابور و مس توسط هنرمندان اصفهانی ساخته شده است. این «گلدان فیروزه کوبی» دارای گواهینامه جهانی iso9001:2015 و استاندارد ملی ایران است و همچنین دارای کارت ضمانت 10 ساله صنایع دستی آقاجانی است.

توضیحات

قسمتی از متن کتاب دنیای سوفی

در قسمتی از متن کتاب دنیای سوفی اثر فوق العاده ی یوستین گردر نوروژی می خوانیم:

... در زمانی باید چیزی از عدم به وجود آمده باشد...

سوفی آموندسن از مدرسه به خانه می رفت. تکه اول راه را با یووانا آمده بود. درباره آدم های ماشینی حرف زده بودند. یووانا عقیده داشت مغز انسان مانند کامپیوتری پیشرفته است. سوفی خیلی مطمئن نبود. آدميزاد لابد بيش از یک قطعه افزار است؟

به فروشگاه بزرگ که رسیدند راهشان از هم جدا شد. سوفی بیرون شهر زندگی می کرد و راهش تا مدرسه دو برابر یووانا بود. بعد از باغ آنها بنای دیگری نبود، خانه شان انتهای دنیا می نمود. جنگل از همان جا شروع می شد.
آمد و آمد تا رسید به کوچه کلوور. در آخر کوچه پیچ تندی بود، به نام پیچ ناخدا. احدی گذارش به این طرف ها نمی افتاد مگر در تعطیلات آخر هفته.
اوائل ماه مه بود. شاخه های سرکش نرگس های زرد، گرد درختان میوه بعضی از باغ ها پیچیده بود. برگ های سبز کمرنگ درختان غان تازه درآمده بود.
شگفتا چگونه همه چیز در این وقت سال می شکفد! زمین که رو به گرمی نهاد و دانه های آخر برف که آب شد، خروارها گیاه سبز از خاک بی جان سر درمی آورد، چه این را سبب می شود؟

سوفی در باغ را گشود، به صندوق پست نگاهی انداخت. معمولا مقدار زیادی برگه آگهی و یک یا چند پاکت بزرگ برای مادرش آنجا بود، اینها را روی میز آشپزخانه می ریخت و می رفت طبقه بالا، اتاق خودش و به کارهای مدرسه اش می پرداخت.

گاهی نامه هایی از بانک برای پدرش بود، پدر سوفی آدم عادی نبود، ناخدای نفتکشی غول پیکر بود و بیشتر سال را در دریا می گذراند. هر بار چند هفته به خانه می آمد دور و بر خانه پرسه می زد، باغ و باغچه را برای سوفی و مادرش تروتازه و مرتب می کرد. ولی وقتی می رفت و در دریا بود دوری او بسیار بعید می نمود.

ولی امروز فقط یک نامه در صندوق بود و آنهم به نام سوفی. روی پاکت سفید نوشته شده بود: «سوفی آموندسن، شماره ۳ کوچه كلوور». و دیگر هیچ. نمی گفت از کیست. تمبر هم نداشت.

در را که بست پاکت را باز کرد، تکه کاغذی به اندازه خود پاکت درون آن بود. روی آن نوشته بود: تو کیستی؟

*** خريد کتاب دنیای سوفی ***

همین و بس، فقط دو کلمه، دستنوشته، و علامت سؤال بزرگی به دنبالش.

دوباره به پاکت نگريسته، نامه بی تردید مال خودش بود. و کسی آن را در صندوق انداخته بود، کی می توانست باشد؟

سوفی بسرعت وارد ساختمان قرمز خانه شد. گربه اش، شِرِکان، مانند همیشه از میان بوته ها به ایوان پرید، و پیش از آن که در بسته شود به داخل خزید.

مادر سوفی هر وقت اوقانش تلخ بود، می گفت: ما در باغ وحش زندگی می کنیم. باغ وحش مگر محل تجمع حيوانات نیست؟ سوفی هم به راستی خانه را لانه جانوران کرده بود و از این کار خود بسیار هم خرسند بود. ماجرا با سه تا ماهی رنگی شروع شد. بعد دوتا مرغ عشق آمد، سپس یک لاک پشت، و آخرسر گربه نارنجی او. اینها را برایش خریده بودند که از تنهایی درآید چون مادرش تا دیروقت کار می کرد و پدرش هم که اغلب از خانه دور بود، و اقیانوس ها را می پیمود.

سوفی کیف مدرسه اش را انداخت زمین و غذای گربه را در کاسه ای پیشش گذاشت. روی صندلی آشپزخانه نشست. نامه مرموز هنوز در دستش بود.

تو کیستی؟

ای کاش می دانست. می دانست، البته، که سوفی آموندسن است. اما سوفی آموندسن که بود؟ فکر این را نکرده بود -هنوز.

فرض کنیم با نام دیگری به دنیا آمده بود، مثلا، آنه كنوتس. آن وقت کس دیگری می بود؟ ناگهان یادش آمد. پدر می خواسته اسم او را لیلمور (مامان کوچولو) بگذارد. سعی کرد پیش خود مجسم سازد دارد با مردم دست می دهد و خود را لیلمور آموندسن معرفی می کند. ولی این درست نمی نمود. گویی کس دیگری بود که هر بار خود را معرفی می کرد.

از جای خود پرید، رفت توی حمام، نامه عجیب در دستش بود. روبه روی آینه ایستاد و به چشم های خود خیره نگریست.

گفته: «من سوفی آموندسن هستم.»

دختر درون آینه کوچکترین واکنشی نشان نداد. هرچه سوفی کرد، او هم عینا همان کرد. سوفی کوشید با یک حرکت آنی بازتاب خود را غافلگیر کند ولی دختر توی آینه به همان فرزی عمل کرد.

سوفی پرسید: تو کیستی؟

باز پاسخی نشنید، اما لحظه ای به شک افتاد که خود این سؤال را کرد یا تصویرش در آینه، سوفی انگشت خود را در بینی دختر آینه نهاد و گفت: «تو منی.»

و چون پاسخی نشنید، جمله را وارونه کرد و گفت «من توام.»

سوفی آموندسن معمولا از ریخت و قواره خود ناراضی بود. مرتب می شنید که چشم های زیبای بادامی دارد، ولی این را شاید، چون بینی اش زیادی کوچک و دهانش کمی گشاد بود، مردم به او می گفتند. گوش هایش هم خیلی نزدیک چشمهایش بود و از همه بدتر موهای صافش بود، که کاری نمیشد کرد. گاهی پدرش گیسوان او را نوازش می کرد و او را «دختر موبور» می خواند، که نام قطعه ای موسیقی از کلود دبوسی بود. صدای پدر از جای گرم بلند می شد، خودش ناچار نبود با این موی صاف سر کِدر کند. بود. این روغن های سر و کرم های مو نیز هیچ کدام تأثیری در گیسوی سوفی نداشت. بعضی وقت ها چنان خود را زشت می پنداشت که تصور می کرد شاید از ابتدا ناقص به دنیا آمده است، مادرش بارها درباره زایمان سخت او نالیده بود. ولی آیا قیافه انسان به تولدش ربط دارد؟

عجیب نبود که نمی دانست کیست؟ و بی انصافی نیست که انسان در قیافه خود دستی ندارد؟ این قیافه را به او قالب کرده بودند، آدم می تواند دوستانش را خود انتخاب کند، اما انتخاب خودش دست خودش نیست، حتی بشر بودنش هم دست خودش نیست.

بشر چیست؟

سوفی دوباره به دختر درون آینه نگریست.

تقریبا پوزش آمیز با خود گفت: «گمانم بهتر است بروم بالا و تکلیف زیست شناسی مدرسه ام را انجام بدهم، به راهرو که رسید، فکر کرد، نه، بهتر است بروم بیرون توی باغ.

«پیشی، پیشی، پیشی!»

سوفی در پی گربه دوید، او را داخل ایوان کرد و در جلو را پشت سرش بست.

همان طور که با نامه مرموز روی سنگفرش باغ ایستاده بود، احساسی بسیار عجیب به او دست داد. احساس کرد عروسکی است که با حرکت عصایی سحرآمیز ناگهان جان یافته است.

در این ذم در جهان بودن، اینجا و آنجا رفتن و در ماجرایی شگفت انگیز شرکت داشتن فوق العاده نیست.

شرکان سبکبال از روی شن ها به درون انبوه بوته های تمشک پرید. گربه چالاک بود، از سبیل سفیدش گرفته تا دم جنبنده انتهای بدن براقش، یکپارچه انرژی بود، گربه نیز در باغ بود، ولى ابدا مانند سوفی متوجه هستی خود نبود.

همین که سوفی به موجودیت خویش اندیشید، این فکر به مغزش راه یافت که وجودش دائمی نیست، با خود گفت، حال در جهانم، ولی روزی دیگر اینجا نخواهم بود.

آیا پس از مرگ حیاتی هست؟ این پرسش دیگری بود که به مخیله گربه نمی رسید، و چه خوب مادربزرگ سوفی چندی پیش جان سپرده بود، شش ماه بعد هنوز هر روز به یاد او می افتاد، ناروا نیست که زندگی باید پایان یابد؟

اندیشناک، روی سنگفرش ایستاد. سخت کوشید به زنده بودن بیندیشد؛ که فراموش کند روزی می میرد. ولی نمی توانست، به محض آن که به زنده بودن فکر می کرد فکر مردن نیز به ذهنش می آمد، و برعکس: زیرا زمانی که غرق فکر مرگ بود، به ارزش زندگی پی می برد. مرگ و زندگی دو روی یک سکه بودند که دائم در ذهن می چرخاند. و هرچه یک روی سکه بزرگتر و روشن تر می شد، روی دیگر هم بزرگتر و روشنتر جلوه می نمود. فکر کرد، اگر ندانیم که می میریم طعم زنده بودن را نمی توانیم بچشیم و بدون دریافت شگفتی شگرف زندگی، تصور مرگ نیز ناممکن است.

يادش آمد. روزی که پزشک به مادربزرگش خبر داد که بیماری اش لاعلاج است چیزی بدین مضمون بر زبان آورد، گفت «تا این لحظه نفهمیده بودم زندگی چه زیباست.»

*** خريد اینترنتی کتاب دنیای سوفی ***

تأثرآور نیست که انسان باید بیمار شود تا بفهمد زنده بودن چه نعمتی است؟ و یا باید نامه مرموزی در صندوق پست خانه بیاید.

چطور است برود ببیند شاید نامه دیگری رسیده باشد. سوفی شتابان به سوی در بزرگ دوید و داخل صندوق سبز را نگریست. حیرت زده دید پاکت سفید تازه ای، درست مثل اولی، آنجاست، پاکت قبلی را که برداشت صندوق يقينا خالی بود! روی این پاکت هم نام او بود. پاکت را گشود و یادداشتی به اندازه اولی درآورد.

نوشته بود: جهان چگونه به وجود آمد؟

سوفی فکر کرد نمی داند، بی شک هیچ کس واقعا نمی داند. با این حال - سوفی - اندیشید، پرسش خوبی است. برای نخستین بار در زندگی اش حس کرد درست نیست آدم در جهان بسر برد و جويا نشود ابتدا چگونه به وجود آمد.

این دو نامه مرموز سوفی را گیج کرده بود، تصمیم گرفت برود و در «مخفیگاه خود بنشیند، مخفیگاه سوفی جای کاملا محرمانه ای بود که در آن پنهان می شد، هرگاه خیلی عصبانی، یا خیلی مغموم، یا خیلی خوشحال بود، به آنجا می رفت، ولی امروز فقط حیران بود.»

پیرامون بنای قرمز خانه آنها باغی پر از گل و بوته، درختان گوناگون میوه، چمنی پهناور، یک نیمکت تاب و آلاچیقی کوچک بود. آلاچیق را پدربزرگش وقتی بچه اول آنها چند هفته پس از تولد درگذشت برای مادربزرگ ساخته بود، نام کودک ماریه بود. بر سنگ قبر او نوشته بود: «ماریه کوچولو پیش ما آمد، سلامی کرد، و رفت.»

در گوشه ای از باغ پشت بوته های تمشک، بیشه ای انبوه بود که در آن گل و میوه ای نمی رویید، این در واقع پرچین گیاهی کهنی بود که باغ را از جنگل جدا می کرد، ولی چون در بیست سال گذشته کسی به آن نرسیده بود، به صورت توده ای درهم برهم و نفوذناپذیر درآمده بود. مادربزرگ همواره می گفت زمان جنگ که جوجه ها در باغ ويلان بودند همین دیوار گیاهی مانع می شد که روباه ها آنها را بگیرند.

این پرچین کهن، همانند لانه های خرگوش در انتهای دیگر باغ، به درد هیچ کس نمی خورد، - مگر سوفی، اهل خانه از راز دختر خبر نداشتند.

سوفی، در حالی که دو پاکت را در دست می فشرد، دوان دوان به گوشه باغ رفت، چهار دست وپا به داخل پرچین چیید، مخفیگاه وی آنقدر ارتفاع داشت که می توانست کم و بیش سر پا بایستد، ولی امروز بر روی ریشه های مارپیچ نشست، از روزنه های ریزریز بین برگ ها و شاخه ها می توانست بیرون را ببیند، سوراخ ها هیچکدام بزرگتر از سکه کوچکی نبود، با این حال سراسر باغ را بخوبی می دید، در کودکی کیف می کرد آنجا بنشیند و پدر و مادرش را تماشا کند که میان درخت ها پی او می گردند.

سوفی همیشه فکر کرده بود باغ آنها عالمی مخصوص خود دارد. هروقت صحبت باغ عدن کتاب مقدس را می شنید، یاد نشستن خودش در این مخفیگاه و سیر و سیاحت بهشت کوچک خود می افتاد.

جهان چگونه به وجود آمد؟

هیچ به عقلش نمی رسید. همین قدر می دانست که جهان سیاره کوچکی است در فضا، ولی فضا از کجا آمد؟

شاید فضا پیوسته وجود داشته است که در آن صورت دیگر لازم نیست پی ببریم از کجا آمده، اما مگر چیزی می تواند پیوسته وجود داشته باشد؟ در ژرفای نهادش چیزی بود که این فکر را نمی پذیرفت، هر چیزی که وجود دارد لابد روزی به وجود آمده است؟ پس این فضا نیز می باید زمانی از چیز دیگری پدید آمده باشد.
ولی اگر فضا از چیزی دیگر پدید آمد، پس آن چیز هم خود از چیزی دیگر وجود یافته است. سوفی دید دارد فقط مسئله را عقب می اندازد. در زمانی باید چیزی از عدم به وجود آمده باشد، ولی آیا این ممکن است؟ آیا ناممکنی این درست به اندازه ناممکنی پندار وجود دائمی جهان نیست؟

در مدرسه آموخته بودند که خدا جهان را آفرید، سوفی کوشید خود را با این فکر دلداری دهد که این احتمالا بهترین راه حل كل مسئله است، ولی باز اندیشه تازه ای به سرش تاخت، می توان پذیرفت که خدا قضا را آفرید، اما خود خدا چی؟ آیا خدا خودش را از عدم آفرید؟ دوباره چیزی در ژرفای نهادش به صدا درآمد. اگر هم تصور کنیم خدا قادر است همه چیز بیافریند، آیا پیش از آن که «وجود» یابد و با آن دست به آفرينش زند، می توانست خود را بیافریند؟ پس فقط یک امکان باقی می ماند: خدا همیشه وجود داشته است. ولی چنین امکانی را قبلا رد نکرده بود؟ مگر نه هر چیزی که وجود دارد می باید روزی به وجود آمده باشد؟

لعنت بر شیطان!

پاکت ها را دوباره باز کرد.
تو کیستی؟
جهان چگونه به وجود آمد؟

چه سؤال های ناراحت کننده ای و خود این نامه ها از کجا آمدند؟ این هم، کمابیش، همان اندازه مرموز بود، این کسی که آرامش زندگی روزمره سوفی را بر هم زده بود و ناگهان او را با معماهای بزرگ جهان روبه رو کرده بود - که بود؟

سوفی برای بار سوم سراغ صندوق پست رفت. نامه رسان تازه پست روز را آورده بود. سوفی مقدار زیادی آگهی تبلیغاتی، روزنامه و چند نامه برای مادرش از صندوق درآورد، کارت پستالی با تصویر ساحلی گرم و شنی نیز در میان کاغذها بود. کارت را پشت و رو کرد. تمبر نروژی داشت و مهر نیروهای سازمان ملل». شاید از پدر باشد؟ ولی او که در نروژ نبود، خط هم خط پدر نبود.

وقتی دید کارت پستال به نام کیست نبضش کمی تندتر زد: «هیلده مولرکناگ، توسط سوفی آموندسن، شماره ۳ کوچه کلوور...» بقیه نشانی درست بود، روی کارت نوشته بود:

هیلده عزیز، پانزدهمین سالروز تولدت را تبریک می گویم، یقین دارم درک می کنی که می خواهم هدیه ای به تو بدهم که به رشدت کمک کند، می بخشی که کارت را توسط سوفی می فرستم، این آسان ترین راه بود. قربانت، پدر.

سوفی شتابان به خانه برگشت. سرش گیج می خورد. این هیلده دیگر کیست که تولدش درست یک ماه پیش از روز تولد خود سوفی است؟...

*** خريد کتاب دنیای سوفی یوستین گردر با تخفیف ***

ادامه مطلبShow less
جزئیات محصول
22348

مشخصات

عنوان کتاب
دنیای سوفی (رمان تاریخ حکمت غرب)
نویسنده
یوستین گردر
مترجم
مهدی سمسار
ناشر
جامی
تعداد صفحات
592
وزن
644گرم
زبان کتاب
فارسی
سال چاپ
1398
نوبت چاپ
7
قطع
رقعی
شابک
9789642575985
دیدگاه کاربران(1)
رتبه‌بندی کلی
5
1 نظرات
کیفیت چاپ
(5)
دنیای سوفی دقیقا همون کتابیه که به خوندنش نیاز داشتم. تفسیر از کجا آمده ام آمدنم بحر چه بود، یه کتاب فلسفی کم نظیر به زبانی بسیار ساده. برای کسانی که مثل من فیلسوف نیستن و دوست دارن با زبان ساده و به دور از پیچیدگی های لغوی کتاب فلسفی بخونن کتاب دنیای سوفی به واقع بهترین انتخابه. شخصا لذت بردم و به همه پیشنهادش می کنم.
تیترهای جالبی داره کتاب:
- در زمانی باید چیزی از عدم بوجود اومده باشه...
- تنها چیزیکه نیاز داریم تا فیلسوف خوبی بشویم قوه ی شگفتیست...
- هیچ چیزی نمیتونه از هیچ بوجود اومده باشه ...

ببخشید طولانی نوشتم ذوق زده شدم از این کتاب. در پایان جاداره از بوکالا به دلیل ارسال به موقع و پاسخگوییه خوبشون تشکر کنم.

افزودن نظر جدید

  • بسته بندی و ارسال:
  • محتوای کتاب:
  • کیفیت ترجمه:
  • کیفیت چاپ:
این کالا را با استفاده از کلمات کوتاه و ساده توضیح دهید.
برچسب های محصول
You may also like
کلک آزادگان

کتاب وجود مقدس شما نوشته دبی فورد توسط مترجم توانمند خانم فرناز فرود ترجمه و به کوشش انتشارات کلک آزادگان چاپ و منتشر شده است. 

دبی فورد در این اثر جاودانی و مهم، بی باکانه پرده از نور درون برمی دارد و یا این کار، راهی به سوى وجودهای برتر ما می گشاید. به گفته ی او، این دگرگونی مقدس در آگاهی برای همه جویندگان عشق و نیروی تزلزل ناپذیر، در دسترس است. (جودیت ارلف، نویسنده کتاب پرفروش «آزادی عاطفی)

اگر از گشت و گذار در نیمه تاریک خسته شده اید، این کتاب، شما را بالا می کشد و نشان می دهد معجزه های جلوی چشم ما کجا پنهان هستند. کتاب وجود مقدس شما، اثری ماندگار است و در سال های آتی همچنان با معنی باقی خواهد ماند. (کولت بارن رید، بنیانگذار مدرسه اراکل)

این نوشه کشف شده به قلم دوست عزیزم دبی فورد، پیامی اضطراریست که ما را راهنمایی می کند به تقدسی دست یابیم که یکایک ما آن را درون خودمان داریم. این نیروی پنهان، کلید شادمانی و زندگی دلخواه همه ماست. (مارسی شیمف نویسنده کتاب خوشحالی بی دلیل)

بیدگل

کتاب فانی و باقی (درآمدی انتقادی بر مطالعه ی نقاشی ایرانی) اثر مجید اخگر توسط انتشارات بیدگل چاپ و منتشر شده است.

اگر نقاشی های مینیاتور ایرانی را تصویر رؤیای هوش ربایی بدانیم که یک عصر تاریخی در مورد خود می دیده است ، به نظر می رسد که تحلیل سر راست این رؤیا براساس ویژگی های صوری زیبا و افسونگر آن، و یا تفسیر آن با تکیه بر مفاهیمی چون هنر قدسی، بتواند ما را به نظام نیروهایی که منجربه شکل یافتن آن شده اند برساند. متن حاضر به یک معنا در حکم ایجاد نوعی تأخير در این مسیرهای پژوهشی رایج است. کتاب فانی و باقی بررسی تفصیلی نقاشی ایرانی نیست، بلکه در آن سعی شده است نظریه ای طرح شود که می تواند برای رسیدن به درکی جامع از نقاشی ایرانی به عنوان یک صورت فرهنگی در کنار صورت های فرهنگی هم خانواده ای چون ادبیات تغزلی و سنت حکمت اشراقی و عرفان نظری در ایران سده های -به تقریب۔ هشت تا دوازده هجری مورد استفاده قرار گیرد.

علمی و فرهنگی

کتاب لیبرالیسم محافظه کار گزیده نوشته های مهم متفکران امروز آنگلوساکسون نوشته مرتضی مردیها به کوشش انتشارات علمی و فرهنگی چاپ و منتشر شده است.

ترجمه کتاب های حوزه فلسفه و علوم انسانی به زبان فارسی، به ویژه در مواردی که اثر نه یک کتاب درسی و آموزشی بلکه حاوی کلان فکرهایی است که جهت گیری های کلی و تحلیل فکری و فرهنگی و سیاسی نویسنده را معلوم می کند، از تعادل و تناسب کافی برخوردار نبوده است. در کتاب فروشی های معتبر قفسه هایی دیده می شود حاوی صدها کتاب ترجمه شده از معدودی نویسنده آلمانی-فرانسوی یا درباره آن ها، که بسا در زبان و فرهنگ مبدا از کسری از این شهرت و حرمت علمی برخوردار نیستند. در برابر، بسیاری از متفکران و نویسندگان طراز اول دنیا گاهی حتی یک کتاب در میان کتابهای ترجمه شده به فارسی ندارند. علت عمده این اریب، تا حدود زیادی، فضای مسلط روشنفکری و دانشگاهی است که بسیاری از مترجمان (اعم از حرفه ای و متفنن، اعم از دانشگاهی و جز آن) به تأسی از آن به انتخاب کتاب برای ترجمه ترغیب می شوند. حتی اگر این طور متفکران و نوشته هایشان را سرشار از خطا و آثارشان را برای جامعه ایران سربار از خطر ندانیم، لااقل می توانیم بپذیریم که برای ایجاد نوعی تعادل در آثار ترجمه شده، به گونه ای که بتوان آثار برگردانده شده به فارسی را مشتی نمونه خروار از تولید فکر جهانی دانست، لازم است برخی هم به ترجمه آثار متفاوت با جهت گیری های فکری و سیاسی مسلط روی آورند.

کتاب لیبرالیسم محافظه کار متأثر از چنین دغدغه ای توسط مرتضی مردیها تدوین شده و امید داریم کسان دیگری هم در این ترمیم و تغییر جهت گیری مساهمت ورزند.

گمان

کتاب فلسفه ای برای زندگی از سری کتابهای تجربه و هنر زندگی اثر ویلیام اروین ترجمه محمود مقدسی به کوشش نشر گمان چاپ و منتشر شده است.

فلسفه فقط رشته ای دانشگاهی نیست که در دانشگاه خوانده شود. فلسفه به همه تعلق دارد و همه ما از کودکی سؤالاتی طرح می کنیم که جنبه فلسفیِ آشکاری دارند. این سؤال ها و پاسخ های آنها راه زندگی هرکس را معین می کنند. کتاب فلسفه ای برای زندگی به مسائلی فلسفی از همین دست می پردازد که همه ما به نوعی در زندگی با آن مواجهیم، از سؤال های کلی نظیر «معنای زندگی» و «خوشبختی» گرفته تا مسائل جزئی تر نظیر درد، بخشودن ترس، ملال، حسد، عشق، جاودانگی و زبان این کتاب فنی نیست و همگان می توانند آن را بخوانند.

خیلی از ما اصلا نمی دانیم هدف اصلی زندگیمان چیست. شاید بدانیم در هر دقیقه از زندگی یا هر دهه از عمرمان چه می خواهیم، اما هرگز درنگی نکرده ایم. تا به هدف اصلی زندگی مان بیندیشیم، بدون «فلسفه ای برای زندگی» ممکن است بد زندگی کنیم. یعنی با وجود تمام سرگرمی های لذت بخشی که داریم ممکن است در آخر کار، زندگی را با تلخکامی به پایان ببریم و وقتی در بستر مرگ افتاده ایم ببینیم تنها فرصتمان برای زندگی را از دست داده ایم. ویلیام اروین با کاوش در فلسفه رواقیون باستان و با استفاده از تجربه های شخصی اش در مسیر رواقی زیستن، نشان می دهد چطور بینش ها و توصیه های عملی رواقیون می تواند به ما، آدم های دنیای امروز، کمک کند بهتر زندگی کنیم.

ذهن آویز، تیر

کتاب در آغوش نور 7 هفتمین جلد از مجموعه ی هفت جلدی کتاب های در آغوش نور نوشته ی سارا هینز در مورد احضار ارواح کودکان و زندگی پیشین صحبت می کند این کتاب با ترجمه فریده مهدوی دامغانی و با همکاری انتشارات ذهن آویز و تیر چاپ و منتشر شده است.

در بخشی از کتاب در آغوش نور جلد 7 می خوانیم:

در رؤیا دیدم که در پایین یك پلکان بلند، به رنگ سپید هستم. در کنارم، شوهرم و دو پسرم حضور داشتند، همینطور هم والدینم. خواهرم، برادرم و بسیاری از عزیزانی که دیگر در میان ما نبودند و به عالم باقی شتافته بودند. نام خود را شنیدم که کسی بر زبان راند و سرم را بلند کردم، تختی سلطنتی که با نوری شدید، محصور می شد، در برابر دیدگانم شکل گرفت و مشاهده نمودم که شخصی بر روی آن تخت نشسته است. موجودی محصور از نوری شدید و خیره کننده ناگهان احساسی سرشار از عشق و شفقت و گرما و آرامش و اطمینان به قلبم راه یافت و من آهسته از پلكان صعود کردم و درست در پایین پای آن موجود، در پله ای پایین تر از مکانی که آن موجود والامقام پای خود را بر زمین قرار داده بود، توقف کردم و به حالت احترامی عمیق، سرم را به پایین فرود آوردم و سرشار از ترس و احترام بر جای ماندم. ناگهان دستهایی را دیدم که در برابر دیدگانم قرار گرفت. در آن دستهای زیبا، يك نوزاد درخشان در لباسی سپید قرار داشت...

ذهن آویز، تیر

کتاب در آغوش نور 6 جلد ششم از مجموعه ی هفت جلدی در آغوش نور می باشد که توسط تد داگرتی نوشته شده و با همکاری انتشارات ذهن آویز و تیر چاپ و منتشر شده است.

در بخشی از کتاب در آغوش نور جلد 6 می خوانیم:

در برابرمان، هزاران موجود روحانی، مشغول برقراری ارتباط بودند: از طریق ایجاد اصواتی موسیقایی که همزمان، احساساتی سرشار از نیتی خوب و محبت آمیز نسبت به من بود. آوای درود و تهنیت آنها، در نهایت هماهنگی با آن اصوات موسیقایی که از همان انرژی اولیه ای که از ساختار خود آمفی تئاتر به هر سو پخش می شد به سر می برد، ساطع می گشت. پس از آنکه وارد آن میدان مسابقه عظیم شدم، این امکان را یافتم تا مستقیما به سطح بلورین آمفی تئاتر خیره شوم، و ذرات رنگارنگ نوری را که از میان این ساختار به هر سو جریان می یافت، به عين ببینم. از دیدن آن منظره باشکوه و مؤقر، به شدت منقلب شدم؛ اما احساسات عشقی که از سوی آن موجودات روحانی، به سوی من سرازیر شده بود، به راستی تحمل ناپذیر و منقلب کننده بود!... آن موجودات روحانی به من درود می گفتند، مرا تشویق می کردند، برایم ابراز احساسات می کردند و عشقی شدید را همراه با تشویق و حمایت و اعتمادی عمیق به من انتقال می دادند.

فهرست

یک حساب کاربری رایگان برای ذخیره آیتم‌های محبوب ایجاد کنید.

ورود به سیستم

یک حساب کاربری رایگان برای استفاده از لیست علاقه مندی ها ایجاد کنید.

ورود به سیستم