راهبی که فراری اش را فروخت

کتاب راهبی که فراری اش را فروخت نوشته مربی معنوی رابین شلیپ شارما توسط حمیده شاکر طاهری و پرستو نبی پور ترجمه و به کوشش نشر سایه سخن و زیر نظر دکتر علی صاحبی چاپ و منتشر شده است.

در کتاب راهبی که فراری اش را فروخت، مربی معنوی به روشی ساده و تعاملی، یعنی آموزش و تمرین آموزه ها در زندگی روزمره، به قهرمان داستان چرایی و چگونگی اثربخشی آن آموزه ها را برای دستیابی به زندگی ای خشنود و رضایتمند نشان می دهد و همچنین شیوه های شاد زیستن و بهره جستن از زندگی را می آموزد.

کتاب راهبی که اتومبیل فراریش را فروخت به شیوه داستان و تمثیل سه اصل مهم برای دستیابی به زندگی باکیفیت و رضایتمند را از طریق قهرمان داستان به خواننده می آموزد:

  1. چگونگی افزایش تجربه های درونی مثبت؛
  2. افزایش فراوانی «زمان کیفی» برای خود در زندگی
  3. افزایش معنا و هدف در زندگی

شما را به مطالعه ی قسمتی از کتاب راهبی که فراری اش را فروخت در سایت خرید کتاب با تخفیف بوکالا دعوت می کنیم.

ادامه مطلبShow less
موجود شد خبرم کن!
مرجع:
48789
نام برند:
صنایع دستی آقاجانی

گلاب پاش فیروزه کوبی آقاجانی ساخته شده از بهترین فیروزه نیشابور و مس تولید صنایع دستی آقاجانی است. این گلاب پاش فیروزه کوب دارای استاندارد ملی ایران و گارانتی 10 ساله ی تولید کننده است. ارتفاع این محصول 53 سانتی متر است. لازم به ذکر است از آنجا که تمامی مراحل تولید گلاب پاش فیروزه کوبی آقاجانی با دست انجام می شود احتمال چند سانتی متر تفاوت در تمامی محصولات وجود دارد.

صنایع دستی آقاجانی

آجیل خوری مس و خاتم کاری کد K064 با ارتفاع 16 سانتی متری یکی از محصولات تولید صنایع دستی آقاجانی است که در ساخت و تولید آن از بهترین مواد اولیه استفاده شده است. این آجیل خوری مس و خاتم دارای استاندارد ملی ایران و گواهینامه کیفیت جهانی ISO9001:2015 می باشد. خاتم کاری یکی از زیباترین و مشهورترین صنایع دستی اصفهان است.

صنایع دستی آقاجانی

گلدان مسی فیروزه کوب تولید صنایع دستی آقاجانی از بهترین فیروزه نیشابور و مس توسط هنرمندان اصفهانی ساخته شده است. این «گلدان فیروزه کوبی» دارای گواهینامه جهانی iso9001:2015 و استاندارد ملی ایران است و همچنین دارای کارت ضمانت 10 ساله صنایع دستی آقاجانی است.

توضیحات

قسمتی از کتاب راهبی که فراری اش را فروخت

درست در وسط دادگاهی مملو از جمعیت بر زمین افتاد. یکی از برجسته ترین وکلای مدافع این کشور بود. همچنین مردی بود که نه فقط به خاطر ظاهر آراسته اش در آن کت و شلوار ایتالیایی سه هزار دلاری بلکه همچنین، به واسطه پیروزی های پی در پی حقوقی اش معروف بود. به آرامی آنجا ایستاده بودم و به خاطر شوک حاصله از صحنه ای که اندکی پیش شاهد آن بودم، دست و پایم کرخت شده بود. جولیان منتل بزرگ هم اکنون مانند یک قربانی به نظر می رسید که همچون کودکی درمانده بر روی زمین به خود می پیچید، می لرزید، اندامش به رعشه افتاده بود و مانند یک بیمار روانی، عرق می ریخت.

*** خريد کتاب راهبی که اتومبیل فراریش را فروخت ***

از آن لحظه به بعد، همه چیز با حرکت آهسته به نظر می رسید. مشاور حقوقی او جیغ کشید: «وای! جولیان غش کرده!»، و با احساسی فراوان، تصویری شفاف از آنچه مشهود بود، به ما ارائه داد. قاضی ظاهرا دستپاچه بود و فورا، با تلفن محرمانه ای که برای مواقع اضطراری در کنار میزش نصب شده بود، زیر لب چیزی زمزمه کرد. من هم فقط آنجا ایستاده بودم، خیره و گیج. ای پیرمرد احمق، خواهش می کنم نمیر، برای تو مردن خیلی زود است، تو مستحق اینگونه مردن نیستی.

ناظر دادگاه که مانند یک مومیایی ایستاده، خشکش زده بود، سریع وارد عمل شد و شروع کرد به تنفس مصنوعی دادن به قهرمان وکالت که نقش بر زمین شده بود. مشاور حقوقی هم کنار او بود. گیسوان بلند مجعد و بلوندش روی صورت قرمز یاقوتی رنگ جولیان ریخته بود و با مهربانی، کلماتی برای دلداری دادن به او بیان می کرد ولی او مطمئنا قادر به شنیدنشان نبود.

جولیان را از هفده سال پیش می شناختم. اولین بار که با او ملاقات کردم، دانشجوی حقوق جوانی بودم که یکی از شرکایش مرا به عنوان کارآموز برای یک پژوهش تابستانی، استخدام کرده بود. در آن زمان، او صاحب همه چیز بود، وکیل مدافعی زیرک، خوش تیپ و بی باک که رؤیاهای بزرگی در سر می پروراند. جولیان ستاره جوان شرکت حقوقی بود و در دوران رکود کار که همه فقط انتظار می کشیدند، پروژه های جدیدی برای شرکت ایجاد می کرد. هنوز به خاطر دارم، شبی تا دیر وقت کار می کردم. از کنار اتاق شاهانه او که در کنجی قرار داشت، قدم می زدم و نگاهم دزدکی به عبارتی قاب شده افتاد، روی میز بزرگش که از چوب بلوط ساخته شده بود. آن عبارت از وینستن چرچیل بود که احتمالا از مردی همانند جولیان سخن می گفت:
مطمئنا امروز به آنچه خواستیم رسیده ایم، بر سرنوشت خود مسلط هستیم، یعنی وظیفه ای که بر عهده مان گذاشته شده بیش از توانمان نیست، یعنی اضطراب و دامهایش مافوق تحمل ما نیست. مادامی که به تلاش و اراده شکست ناپذیر خود برای پیروزی باور داریم، پیروزی هم دست رد بر سینه ما نخواهد زد.

جوليان هم به همان راهی قدم گذاشته بود که آن تابلو از آن سخن می گفت، محکم و بد قلق، برای موفقیتی که باور داشت در سرنوشت اوست. با اشتیاق، هجده ساعت در روز کار می کرد. شایعاتی درباره او شنیده بودم که پدر بزرگش سناتوری برجسته و پدرش قاضی مورد احترام دادگاه فدرال بوده است. بدیهی است که خانواده ای ثروتمند داشته و به همین علت، انتظارات زیادی بر شانه های لباس آرمانی اش سنگینی می کرد. ولی باید اقرار کنم که او راه خودش را می رفت. مصمم بود که کارها را به روش خودش انجام دهد و عاشق این بود که نمایشی به راه اندازد.

محکمه ی تکان دهنده و درخور تماشای جولیان مرتبا تیتر اول روزنامه ها بود. هر زمان که اشخاص ثروتمند و مشهور به فردی با سیاست حقوقی بسیار عالی، پرتکاپو و برنده نیاز داشتند، دور او جمع می شدند. برنامه های اوقات فراغت او هم احتمالا از نوع مشهور آن بود. ملاقات های دیر وقت شبانه در بهترین رستوران های شهر با مانکن های جوان و جذاب، یا ماجراجویی های بی باکانه برای فرار از مشکلات می گساری، با گروهی از دلالان پر سروصدا که آنها را «تیم تخریب» می نامید. اینها مشغولیت هایی بود که قهرمان داستان ما با آنها سرگرم می شد.

هنوز نمی دانم برای آن پرونده حساس قتل، در آن تابستانی که مرا برای اولین بار دیده بود، چرا به عنوان همکار انتخابم کرد. گرچه از دانشکده حقوق هاروارد، دانشکده ای که او هم در آن درس خوانده بود، فارغ التحصیل شده بودم، مطمئنا زرنگترین کارآموز شرکت نبودم، و شجره نامه خانوادگی ام هم به هیچ کدام از طبقات اشرافی جامعه مربوط نمی شد. پدرم بعد از اینکه نیروی دریایی او را رد کرد، تمام زندگی اش را در سمت مأمور امنیتی در یک بانک محلی گذراند. مادرم هم بسیار ساده و بدون هیچ تشریفاتی، در برونکس بزرگ شده بود.

*** خريد کتاب راهبی که اتومبیل فراریش را فروخت با تخفیف ***

خیلی ها برای به دست آوردن این فرصت که در پرونده ای که «مادر همه محکمه های جنایی» نامیده می شد، پادوی اجرایی او بشوند، مخفیانه اعمال نفوذ می کردند. از میان همه آنها، او مرا برگزید. به من گفت که اشتیاق مرا دوست دارد. در آن پرونده، برنده شدیم و مدیری که به خاطر قتل وحشیانه همسرش متهم شده بود، الان فردی آزاد است یا لااقل به اندازهای آزاد است که وجدان به هم ریختهاش به او اجازه می دهد.

آموزشی که در آن تابستان دیدم، بسیار ارزشمند بود. بیش از یک درس بود، اینکه وقتی هیچ شکی وجود ندارد چگونه شکی منطقی ایجاد کنیم و هر وکیلی که بتواند چنین کاری انجام دهد، ارزش و احترام بسیار بالایی دارد. این درسی در روانشناسی پیروزی و فرصتی نادر بود که استاد را در عمل مشاهده کنم. مانند اسفنج آن درس را جذب کردم.

با دعوت جوليان، بیش از آنچه برنامه ریزی کرده بودم، در شرکت او، به عنوان همکار ماندگار شدم و به سرعت، دوستی پایداری میان ما شکل گرفت. اقرار می کنم که کار کردن با او اصلا آسان نبود. زیردست او بودن اغلب توأم بود با حس ناامیدی گاهی کار به دعواهای شبانه هم کشیده می شد. حرف فقط حرف خودش بود. این مرد هرگز اشتباه نمی کرد. به هر حال، زیر ظاهر خشن او، فردی بود که آشکارا از مردم حمایت می کرد.

هر چقدر هم که سرش شلوغ بود، همیشه حال جنی را می پرسید، زنی که هنوز او را «عروس من» می نامم. قبل از رفتن به دانشکده حقوق، با او ازدواج کرده بودم. وقتی جولیان از طریق یکی از کارآموزان تابستانی، فهمیده بود که از نظر مالی تحت فشار هستم، ترتیبی داد تا کمک هزینه تحصیلی زیادی دریافت کنم. مطمئنا کسی بود که می توانست با سرسخت ترین افراد رقابت شدیدی داشته باشد و عاشق این بود که همیشه سرش شلوغ باشد، ولی هرگز دوستانش را از یاد نمی برد. مشکل اصلی این بود که در کارش غرق شده بود.

در سال های اولیه، ساعت های زیاد کاری اش را اینگونه توجیه می کرد که «به نفع کار شرکت است»، یا اینکه می گفت یک ماه به خود مرخصی خواهد داد تا «حتما زمستان آینده» به جزایر کیمن برود. با گذشت زمان، به هر حال، شهرت و اعتبار جولیان به خاطر زیرکی و استعدادش گسترش یافت و حجم کاری اش رو به افزایش بود. پرونده ها بزرگتر و بهتر می شدند و جولیان حتی یک بار هم از یک چالش خوب صرف نظر نکرد. او خودش را وادار می کرد تا سخت تر و سخت تر کار کند. در لحظات نادری که آرامش داشت، مطمئن بود که حتی اگر دو ساعت هم بخوابد با احساس گناه از خواب می پرد که چرا روی پرونده ای کار نکرده است. خیلی زود برایم روشن شد که او با اشتیاق برای بیشتر خواستن، خودش را تحلیل می برد: پرستیژ بیشتر، افتخار بیشتر و پول بیشتر.

همان طور که انتظار می رفت، جولیان فرد بسیار موفقی شد. به هر آنچه اکثر مردم آرزویش را دارند، دست یافت: اعتبار حرفه ای درخشان با درآمدی هفت رقمی؛ عمارتی دیدنی با همسایگانی مشهور؛ جت اختصاصی؛ ویلایی تابستانی در جزیره ای گرمسیری؛ مایملک ارزشمند و فراری براق قرمزی که وسط راه ورودی خانه اش پارک شده بود.

ولی به هرحال، این چیزها آنقدرها هم که در ظاهر به نظر می رسند، رؤیایی نبودند. در همه آنها، می توانستم نشانه هایی را از مرگی قریب الوقوع ببینم، البته نه به خاطر اینکه در شرکت از همه باهوش تر بودم بلکه به خاطر اینکه بیشتر وقتم را با این مرد گذرانده بودم. از آنجایی که همیشه مشغول کار بودیم، همیشه با هم بودیم. ظاهرا قرار نبود کارها به آهستگی انجام شود. همیشه پرونده ای بزرگتر و سخت تر از آخرین پرونده وجود داشت. هر مقدار هم آمادگی داشت، باز برایش کافی نبود. چه اتفاقی می افتند اگر خدای نکرده، قاضی این سؤال یا آن سؤال را بپرسد؟ اگر تحقیقاتمان کافی نباشد چه؟ اگر در یک محكمه ی مملو از جمعیت، مانند آهویی که در برابر یک جفت چراغ ماشین که ناگهان ظاهر شده، غافلگیر شود چه؟ برای همین تا آنجا که می شد، به خودمان فشار می آوردیم. من هم در حال غرق شدن در گرداب کار او بودم. در حالی که همه آدم های عاقل در خانه، کنار خانواده شان بودند، ما، دو برده زمان، در طبقه شصت و چهارم بلوک فلزی و شیشه ای، به دام افتاده بودیم و خیال می کردیم همه چیز تحت کنترل و دنیا به کاممان است و با توهمی از موفقیت، کور شده بودیم. 

هر چه بیشتر وقتم را با او سپری می کردم، می دیدم بیشتر در این گرداب فرو می رود. به نظر می رسید آرزوی مرگ می کند. هیچ چیزی او را خوشحال نمی کرد. سرانجام ازدواجش به شکست انجامید، دیگر با پدرش صحبت نمی کرد، و با اینکه همه چیزهایی که آدم آرزویش را دارد، در اختیار داشت، ولی هنوز آنچه را به دنبالش بود، نیافته بود و همه اینها از نظر احساسی، جسمی و روحی مشهود بود.

در پنجاه و سه سالگی، هفتاد و چند ساله به نظر می رسید. صورتش پر از چین و چروک بود البته با توجه به روشی که به طور کلی برای زندگی اش انتخاب کرده بود که به هر قیمتی شده به هدفت برس و دشمن را با بی رحمی از سر راهت بردار و به طور اخص، استرس زیاد ناشی از روش زندگی نامتعادلش، انتظار چین و چروک های بیشتری می رفت. شام خوردن های دیر وقت در رستوران های گران قیمت فرانسوی، کشیدن سیگار ضخیم کوبایی و نوشیدن کنیاک پشت کنیاک باعث شده بود به طرز خجالت آوری اضافه وزن پیدا کند. دائما شکایت می کرد که مریض است و خسته از اینکه مریض و خسته است. طبع شوخش را از دست داده بوده و به نظر می رسید که هرگز نخواهد خندید. طبع پرشور و اشتیاقی که قبلا داشت، با غم مرگباری جایگزین شده بود و شخصا، فکر می کنم زندگی اش بی هدف شده بود.

شاید غم انگیزترین موضوع این بود که حتی در دادگاه هم تمرکزش را از دست داده بود. پیش از این، با بحث و جدل فصیح و نفوذناپذیر خود همه حضار را به خود خیره می کرد، اما اکنون، با صدایی یکنواخت، ساعتها در حضور دادگاه، بی هیچ هدف مشخصی، درباره پرونده های مبهمی صحبت می کرد که اندکی به موضوع مرتبط بودند یا اصلا هیچ ربطی نداشتند. پیشترها، به استدلال های وکیل مدافع طرف مقابل بسیار موقرانه عکس العمل نشان می داد، اما اکنون، با ریشخند طعنه آمیز خود، صبر و بردباری قضاتی را محک می زد که قبلا او را حقوقدانی نابغه می دانستند. حقیقتا می شود گفت بارقه زندگی جولیان رو به خاموشی بود...

*** خريد کتاب راهبی که اتومبیل فراری اش را فروخت با تخفیف ***

ادامه مطلبShow less
جزئیات محصول
48789

مشخصات

عنوان کتاب
راهبی که فراری اش را فروخت (همراه با دی وی دی)
نویسنده
رابین شیلپ شارما
مترجم
حمیده شاکرطاهری،پرستو نبی پور
ناشر
سایه سخن
تعداد صفحات
280
وزن
342 گرم
زبان کتاب
فارسی
سال چاپ
1398
نوبت چاپ
7
قطع
رقعی
شابک
9786007152102
مشخصات تکمیلی
زیرنظر:علی صاحبی،همراه با دی وی دی
دیدگاه کاربران
بدون نظر

افزودن نظر جدید

  • بسته بندی و ارسال:
  • محتوای کتاب:
  • کیفیت ترجمه:
  • کیفیت چاپ:
این کالا را با استفاده از کلمات کوتاه و ساده توضیح دهید.
You may also like
اختران

کتاب ارتباط بدون خشونت زبان زندگی نوشته ی مارشال روزنبرگ توسط کامران رحیمیان ترجمه و به کوشش نشر اختران چاپ و منتشر شده است.

ارتباط بدون خشونت در واقع روشی تعاملی است که تبادل اطلاعات و حل صلح آمیز اختلافات را تسهیل می کند. ارتباط بدون خشونت بر ارزش های مشترک انسانی و نیازها تکیه می کند و افراد را به پرهیز از زبانی که سبب مقاومت یا کاهش عزت نفس می شود و استفاده از زبانی که سلامت را افزایش می دهد تشویق می کند. ارتباط بدون خشونت باور دارد که به جای ایجاد ترس، گناه، سرزنش و شرم؛ غنی سازی زندگی رضایت آمیزترین انگیزه برای انجام کارهاست و به عنوان هدف، بر پذیرش مسئولیت فردی و در انتخاب و افزایش کیفیت ارتباط تاکید دارد. این روش حتی وقتی طرف مقابل آن را نمی داند نیز موثر است. با کمک کتاب ارتباط بدون خشونت شما خواهید دانست که: هرکاری که هرکسی انجام می دهد تلاشی است برای تحقق نیازهای متحقق نشده. برای هرکسی تحقق نیازها از طریق همکاری، سالم تر از رقابت است. به صورت طبیعی افراد وقتی که از روی میل در سلامت دیگران سهیم شوند لذت می‌ برند. مهارت های ارتباط بدون خشونت به شما کمک می‌کند تا: احساس گناه، شرم، ترس و افسردگی را از بین ببرید. خشم و ناامیدی را به ساختن اتحاد و مشارکت تبدیل کنید. راه حل هایی بر اساس امنیت، احترام متقابل و اتفاق آرا خلق کنید. نیازهای اساسی فرد، خانواده، مدرسه، جامعه و اجتماع را به روش های زندگی غنی ساز تحقق بخشید. تکنیک های ارتباطی فعال مارشال روزنبرگ تضادهای بالقوه را به گفت و گوهای صلح‌آمیز تغییر می دهد. شما تکنیک ساده ای می آموزید که مشاجره را خنثی می کند و ارتباط محبت آمیزی را با خانواده، و سایر آشنایان خلق می کند. من خواندن این کتاب را نه تنها توصیه بلکه تاکید می کنم.

در ادامه با ما با مطالعه ی معرفی کتاب ارتباط بدون خشونت در سایت خرید کتاب با تخفیف بوکالا همراه شوید.

ذهن آویز

کتاب عبارت پنجم (ذکر پنجم پاکسازی هواوپونوپونو) اثری دیگری است از جو ویتالی نویسنده ی کتاب محبوب و پرفروش «محدودیت صفر» که در واقع ادامه ی همان کتاب محسوب می شود. کتاب عبارت پنجم توسط خانم ویدا کرمی با ترجمه ای روان و به کوشش انتشارات ذهن آویز چاپ و منتشر شده است.

ما در خلق بسیاری از واقعیت هایمان، همکاری داریم و این کار از درون ما انجام می شود. بسیاری از افراد، از چنین چیزی بی خبرند و بسیاری هم تاکنون هرگز چنین چیزی را نشنیده اند؛ حتی وقتی چنین چیزی را می شنوند (شما در خلق واقعیت های زندگی تان نقش دارید) به آن بی اعتنایی می کنند و با آن می جنگند و در برابر شنیدن آن به هر شکلی مقاومت می کنند. هواوپونوپونو به ما می آموزد که مسئولیت پذیر باشیم، یعنی مسئولیت شرکت در خلق تمامی وقایع ناخوشایند زندگی خود را برعهده بگیریم. وقتی این مسئولیت : را تقبل کنیم، هواوپونوپونو را در زندگی خود فعال می کنیم. جو ویتالی، نویسنده کتاب پرفروش محدودیت صفر، درباره هواوپونوپونو بسیار نوشته و تاکنون فقط از چهار ذکر اصلی "متاسفم، لطفا مرا ببخش، سپاسگزارم دوستت دارم" صحبت کرده است؛ اما او حالا می خواهد در کتاب عبارت پنجم، پرده از ذکر پنجم بردارد.

در عبارت پنجم، هواوپونوپونو را عمیق تر و پیشرفته تر از آنچه قبلا خوانده اید خواهید شناخت، عبارتی که به سادگی چهار ذکر متاسفم، لطفا مرا ببخش، سپاسگزارم و دوستت دارم نیست، اما معنایی بس عمیق دارد و به زندگی شادتر و دگرگون تری منجر می شود. این عبارت می گوید که شما قضاوت نمی شوید، بلکه حقیقتا دوست داشته می شوید؛ زیرا اولوهیت فقط می خواهد بدانیم که دوستمان دارد...

شما را به مطالعه ی بخشی از کتاب عبارت پنجم در سایت خرید کتاب با تخفیف بوکالا دعوت می کنیم.

بهار سبز

کتاب رسالت روح (چگونه به نور درون خود دست یابیم) اثر کیم روسو توسط خانم ویدا کرمی ترجمه و به کوشش انتشارات بهار سبز چاپ و منتشر شده است.

شاید شما هم مانند بسیاری از افرادی که روی این کره ی خاکی زندگی می کنند، از خود بپرسید که هدف از این زندگی چیست؟ من برای چه هدفی به این دنیا آمده ام؟ آیا من واقعا همان کسی هستم که فکر می کنم؟ آیا من واقعا همان کسی هستم که دیگران فکر می کنند؟

اگر به زندگی های متوالی اعتقاد دارید، شاید فکر کنید که دلیل حضور شما در این دنیا، مجازات شدن برای فرا نگرفتن درس های زندگی های گذشته است. شاید فکر کنید که در زندگی های گذشته، انسان شرور و پلیدی بودید و حالا زمان تسویه حساب است مطمئنم که یکی از سوالات شما این است که آیا هدف زندگی من بیدار شدن در ساعت پنج صبح برای رسیدن به متروی شلوغ یا گیر کردن در ترافیک صرفا جهت داشتن شغلی ست که هیچ کس قدر زحماتم را نمی داند! و صدای کسانی را می شنوم که روابطی را مورد ارزیابی مجدد قرار می دهند که در راستای هدف زندگی آنها نیستند. چنین روابطی، انرژی را از شما و روح تان گرفته و شما را تبدیل به یک باطری خالی و بدون شارژ می کند. حقیقت چنین روابطی، دروغ است. اگر شما هم شرایطی مشابه موارد ذکر شده را تجربه می کنید، کتاب رسالت روح، راهنمای شماست تا چشمان خود را بر حقایق باز کنید! در کتاب رسالت روح، مراحل ضروری برای شناخت خودتان و شناخت خداوند از طریق خودتان را ارائه خواهم داد. در این کتاب، به شما کمک خواهم کرد تا اشتیاق سوزان که همان «رسالت روح» شماست را بشناسید و با هدفی افتخار آمیز زندگی کنید.

شما را به مطالعه ی قسمتی از کتاب رسالت روح در سایت خرید کتاب با تخفیف بوکالا دعوت می کنیم.

الماس پارسیان

کتاب هر روز پنج شنبه است (چگونه می توان 7 روز هفته را شاد بود؟) نوشته ی جول اوستین توسط فریبا بردبار ترجمه و به کوشش انتشارات الماس پارسیان چاپ و منتشر شده است.

هدف من از نوشتن کتاب هر روز پنج شنبه است این است که به شما کمک کنم ذهن خود را طوری ساماندهی کنید که هر روز دست به انتخاب شادی بزنید. فارغ از اینکه با چه چالش هایی مواجه می شوید یا چه شرایطی به شما فشار می آورد می توانید واکنش خود را به آن چالش ها و شرایط انتخاب کنید. اینکه چگونه عصرتان را سپری می کنید کاملا به خودتان بستگی دارد: این هیچ ربطی به شرایط شما ندارد. آبراهام لینکلن گفته بود: بیشتر آدم ها به اندازه ای که تصمیم گرفتداند شاد باشند شاد هستند.

اگر ابه درستکار (ابه درستکار ( Honest Ahe ) لقب آبراهام لینکلن است مطالعه ای که اخیرا انجام شد و نشان داد در روزهای پنج شنبه، شادی ده درصد افزایش می یابد را می دید، حتما خوشحال می شد. چرا اینطور است؟

مردم به خاطر آمدن تعطیلات آخر هفته ذوق می کنند به همین علت تصمیم می گیرند شادتر باشند. آنها پنج شنبه ها | فکرشان را بر این امر متمرکز می کنند که از زندگی خود بیشتر لذت ببرند.

ما شما را به این چالش دعوت می کنیم که بگذارید هر روزتان پنج شنبه باشد، به خودتان اجازه دهید که هر روز شاد باشید. نه فقط آخر هفته ها نه فقط هر زمانی که یک مناسبت خاص دارید: نه فقط زمانی که در تعطیلات هستید.

اگر نگرش درستی باشید می توانید روز شنبه هم مثل پنج شنبه شاد باشید. در کتاب مقدس نیامده است که: پنج شنبه روزی است که خداوند آفريده است. بلکه در آن نوشته شده است: این روزی است که خداوند آفریده است.

این یعنی شنبه، یکشنبه، دوشنبه سه شنبه، چهارشنبه و سایر روزهای هفته. حتی وقتی باران می بارد، هنگامی که مجبورید تا دیروقت کار کنید و یا مجبورید ظرف بشویید هم می توانید شاد باشید.

هیرمند

کتاب ارتباط موثر به زبان آدمیزاد اثر مارتی برونستاین توسط نرگس یزدی ترجمه و به کوشش انتشارات هیرمند چاپ و منتشر شده است.

کتاب ارتباط مؤثر به زبان آدمیزاد به شما می آموزد چگونه در محیط کار، منظور خود را بیان کنید و تعاملاتی ثمربخش با روسا و همکارانتان داشته باشید. اغلب اوقات به کار بردن دانش و مهارت تان در کار بخش آسان کار است، اما بخش دشوار آن همکاری موثر با دیگران است. این راهنمای سودمند به شما در برقراری تعاملات شخصی موثر یاری می رساند، حتی به هنگام حل و فصل کشمکش ها، مواجهه با مشتریان و با ارائه ی سخنرانی های دشوار. چه مديرعامل یک شرکت مهم باشید و چه یک تاجر خرده پا یا مدیر یک تیم، برقراری روابط مؤثر و شفاف در موفقیت شما نقش تعيين کننده ای دارد. کتاب ارتباط موثر به زبان آدمیزاد تمهیدات، توصیه ها و راهکارهایی، از شيوه ی مجذوب نگه داشتن شنونده گرفته تا آموزش خوب گوش کردن - ارائه می دهد که به آنها نیاز دارید تا بتوانید: شنونده ی فعالی باشید، در موقعیت های منفی بر نکات مثبت تأكيد كنيد در کشمکش ها راه حل هایی بیابید که رضایت خاطر هر دو طرف جلب شود، هنگام نوشتن نامه و ایمیل به حاشیه نروید، از عهده ی ارائه سخنرانی، انجام مصاحبه ها و چالش های دیگر برآیید و با اقتدار و قاطع سخن بگویید.

پردیس آباریس

کتاب اکنون می توانم به وضوح ببینم نوشته وین دایر پس از سال ها انتظار از طرف هواداران و خوانندگان کتاب های دکتر وین دایر برای نوشتن کتابی از خاطرات و زندگی نامه ایشان، در نهایت به چاپ رسید و با کوشش روزبه ملک زاده و محسن پاک فطرت به فارسی ترجمه و به کوشش انتشارات پردیس آباریس چاپ و منتشر شده است.

اما این کتاب به عنوان زندگی نامه، شیوه ی نگارشی متفاوتی دارد و همانند زندگی نامه های معمولی نیست. بلکه وین دایر در این کتاب، به شیوه ای استادانه لحظات سرنوشت ساز و ارتباط آنها را با یکدیگر پیدا کرده است و به وضوح نشان داده است هیچ اتفاق و رویدادی در زندگی، تصادفی و بی علت نیست. تمامی اتفاقات چه خوب و چه به ظاهر بد برای تکمیل سرنوشت ماست و بخشی از دارمای ما محسوب می شود. در این کتاب، وین دایر تمام لحظات سرنوشت ساز خود را از ابتدای کودکی اش در دیترویت تا آخرین سال های عمرش را با خوانندگان در میان گذاشته است و البته این کار را با مهارت زیادی که در نویسندگی دارد به انجام رسانده است. در فرآیند مطالعه ی این کتاب شما هم خواهید آموخت همانند وین دایر به اتفاقات زندگی خود رجوع کنید و ارتباط آنها را با جایگاه کنونی خود بیابید.

کتاب اکنون می توانم به وضوح ببینم، نگاهی بر زندگی دکتر وین دایر است و در عین حال چراغ راهی است برای کسانی که جویای حقیقت هستند. با مطالعه ی این کتاب متوجه حضور دستان خداوند در زندگی تان می شوید و از طرفی این کتاب شما را در فهم هدف و رسالت منحصر به فردتان یاری می کند.

شما را به مطالعه قسمتی از کتاب اکنون می توانم به وضوح ببینم در سایت خرید کتاب با تخفیف بوکالا دعوت می کنیم.

سخنوران

کتاب معجزه گر خاموش نوشته ی سید رضا حیات الغیب به کوشش انتشارات سخنوران چاپ و منتشر شده است. 

بيشتر ما از جهانی به جهانی دیگر شبیه آن رفتیم و از یاد بردیم از کجا آمده ایم و اهمیتی هم ندادیم چه جهانی را در پیش داریم...

می توانی تصور کنی پیش از آنکه برای نخستین بار به این اندیشه برسیم که جز زیستن؛ خوردن؛ جنگیدن و یا قدرت یافتن در دنیا هدفی بالاتر وجود دارد؛ چند زندگی را پشت سر گذاشته ایم!؟
صد زندگی را... هزار زندگی را..!؟

آنگاه صد سال دیگر تا بفهمیم چیزی به نام کمال (پرواز) وجود دارد و باز هم صد زندگی دیگر تا به این برسیم که هدف از زندگی یافتن آن کمال و متجلی کردن آن است.

پس بدیهی است جهان دیگر را براساس آنچه در این جهان می آموزیم، انتخاب می کنیم. اگر چیزی نیاموزیم جهان بعدی نیز مانند همین جهان خواهد بود؛ با همان محدودیت ها و مشکلات.
اما اگر به سمت کمال (پرواز و آزادی) قدم برداریم؛ به یکباره آنقدر خواهیم آموخت که نیازی نباشد هزاران بار زندگی کنیم تا به این مرحله برسیم.

اگر قرار باشد در کل زندگیتان فقط یک کتاب بخوانید، باید کتاب معجزه گر خاموش را بخوانید!

شما را به مطالعه ی قسمتی از کتاب معجزه گر خاموش در سایت خرید کتاب با تخفیف بوکالا دعوت می کنیم.

پل

کتاب 365 گام تا موفقیت (تغییراتی کوچک برای تفاوت های بزرگ) نوشته ی آنتونی رابینز توسط محمدجواد شافعی مقدم ترجمه و به کوشش انتشارات پل چاپ و منتشر شده است.

کتاب 365 گام تا موفقیت بر اساس بهترین ابزار، تکنیک و دستورالعمل هایی است که با روش های ساده ی آن می توانید بهترین گام ها را در بهبود زندگی تان بردارید. آنتونی رابینز به شما نشان می دهد که چگونه در کمترین زمان به بهترین نتایج دست یابید. گام های بزرگ رابینز راهی به سوی زندگی بهتر است. این گام ها سرلوحه ی موفقیت های بی شماری است. پیتر گابر ( مدیر اجرایی شرکت سونی )

شناخت عمیق آنتونی رابینز نسبت به مردم و جامعه سبب پیشرفت او شده است او به خوبی می داند چه عاملی موجب موفقیت، سعادت و شادکامی زندگی مردم می شود. (آندره آقاسی)

فهرست

یک حساب کاربری رایگان برای ذخیره آیتم‌های محبوب ایجاد کنید.

ورود به سیستم

یک حساب کاربری رایگان برای استفاده از لیست علاقه مندی ها ایجاد کنید.

ورود به سیستم